English Version
This Site Is Available In English

کنگره، شروع واقعی و حقیقی زندگی‌ام

کنگره، شروع واقعی و حقیقی زندگی‌ام

به نام قدرت مطلق الله

سلام دوستان شیوا هستم یک همسفر

شروع زندگی مشترکمان با شروع فصل زیبای پاییز مقارن شده بود. من از سر شوق و احساس همچون برگ‌های پاییزی رقصان و پرشور در آغاز راهی بودم که شروعش سراسر عشق بود و احساس ناب دوست‌داشتن و دوست داشته شدن...

زندگی برایم در کنار کسی که عاشقانه دوستش می‌داشتم، سراسر لذت بود و حقیقتاً فکرش را نمی‌کردم که روزی مرا به اوج ناامیدی و رنج و حسرت بکشاند، حتی به ذهنم هم خطور نمی‌کرد، کسی که آن‌قدر عاشقانه دوستش دارم، روزی مسبب تمام آلام و رنج‌هایم باشد.

اوایل زندگی‌ام به‌خوبی و خوشی سپری می‌شد و من با اشتیاق برای زندگی‌ام برنامه‌ریزی می‌کردم و سرشار از امید بودم. تا اینکه کم‌کم بحث و بگو مگوی ما پررنگ‌تر شد.

هر روزی که می‌گذشت، شک و تردیدم نسبت به مصرف‌کننده بودن همسرم بیشتر می‌شد، خلق‌وخوی خشن و رفتار مشکوکش باعث می‌شد، روزبه‌روز بیشتر به این باور برسم که او معتاد است.

بالاخره در نهمین ماه بارداریم درحالی‌که تنها چندین روز به وضع‌حملم باقی‌مانده بود به‌طورقطع و یقین مطمئن شدم که او مصرف‌کننده مواد است و تمام دنیا روی سرم خراب شد، من بودم و نوزادی که چندین روز دیگر پا به این دنیای بی‌رحم می‌گذاشت و معلوم نبود چه در انتظارش است. چقدر آن روزها دردمند و مستأصل بودم، فقط خدایم می‌داند.

بارها تصمیم به جدایی گرفتم ولی نشد، نتوانستم ترکش کنم و در دنیای تاریک و مبهم اعتیاد تنهایش بگذارم؛ اویی را که روزی با بندبند وجودم خواسته بودم، اینک چگونه رهایش می‌کردم؟

پس از کلنجارهای فراوان با خودم تصمیم گرفتم که با جان‌ودل کمکش کنم تا او و زندگی‌مان را نجات دهم با اصرار من وارد کمپ شد و پس از گذشت حدود دو الی سه ماه دوباره برگشتیم سرخانه اول و حتی شاید بدتر از اول.

به هر دری می‌زدم تا شریک زندگی‌ام نجات یابد. از متخصصان ترک اعتیاد و روانپزشکان گرفته تا داروهای گیاهی ترک اعتیاد و روش‌های طب سنتی، تا بلکه راه نجاتی برایمان باز شود؛ ولی نشد که نشد.

هرکدام از روش‌ها، تنها در یک دوره چاره‌ساز بودند و بعد از مدت کوتاهی می‌دیدم که حالت و رفتار شریک زندگی‌ام خراب و دوباره در بند اعتیاد لعنتی است.

آه از نهادم بر می‌آمد وقتی به این فکر می‌کردم که تمام دوازده سال زندگی مشترکم با دست‌وپنجه نرم کردن با غول اعتیاد سپری شده است و چقدر احساس درماندگی و عجز داشتم فقط خدا می‌داند...

شروع سیزدهمین پاییز زندگی ما مقارن شد با ورودمان به یک مکان امن و مقدس. اگر بگویم بهشت، حقاً که دروغ نگفته‌ام. این شروع واقعی و حقیقی زندگی‌ام بود. پروردگارم، عشق جاویدانم، بالاخره صدای ناله‌هایم را شنید و ما را راهی بهشتی از جنس عشق و نور نمود.

کنگره جایی که از همان نخستین لحظه‌های ورودم به این مکان، چیزی جز آرامش و محبت از اعضایش دریافت نکردم. اکنون من و مسافرم، ماه چهارم است که توفیق حضور در این مکان امن و پر مهر را داریم و من به خود می‌بالم که پروردگارم مرا لایق این موهبت بزرگ دانسته که در کنار مسافرم، از اکسیر عشق این مکان مقدس بهره‌مند باشم و به آرامش برسم.

اکنون یاد این شعر می‌افتم:
هر که در این بزم مقرب‌تر است
جام بلا بیشترش می‌دهند

خداوند چقدر مرا دوست داشته است که به واسطه اعتیاد همسرم، مرا با مکانی از جنس روشنایی و امید، با مردی از جنس نور و عشق آشنا کرد که بنیان‌گذار کنگره است و تا عمر دارم دعاگوی ایشان و خانواده محترمشان و خانواده بزرگ کنگره ۶۰ خواهم بود.

نویسنده: همسفر شیوا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .