English Version
This Site Is Available In English

جایگاه همسفر به واسطه سختی‌ها مقدر است

جایگاه همسفر به واسطه سختی‌ها مقدر است

سیزدهمین جلسه از دور پنجاه و یکم کارگاه‌های آموزشی کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی راهنمای محترم همسفر ماجد، نگهبانی همسفر محمدرضا و دبیری همسفر امیرعلی، با دستور جلسه «هفته همسفر»، پنجشنبه 13 دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

در رابطه‌ با هفته همسفر، مطلبی به ذهنم خطور کرد؛ وقتی در جلسه مسافرها به‌عنوان استاد می‌روم، طبق سخن بزرگ‌ترها معمولاً سعی می‌کنم دیگر همسفران را تکریم کنم و مواردی را بگویم که به آن پاکت و حسی که مسافر قرار است از همسفر تقدیر کند، کمک کنم.
اما در جلسه خودمان و یا خلوت خودم که قرار می‌گیرم، باید برای خودم یک دودوتاچهارتایی کنم که آیا این جایگاه همسفر که دارم، تنها اسم همسفر است و یا واقعاً نقش خود را انجام می‌دهم؟
در یکی از سی‌دی‌ها استاد امین این مورد را توضیح می‌دهند و می‌گویند: منِ همسفر می‌توانم مسافری که لب پرتگاه است را نجات دهم و یا کاری انجام دهم که با سر در شیشه برود. همسفر نقش لاستیک زاپاس را ندارد  نقش مکمل را دارد.
چندین سال است که به نقش مکمل اسکار می‌دهند. چرا؟ زیرا من می‌توانم به‌عنوان نقش مکمل آن را کاملاً همراهی دهم و کمک کنم و یا کامل خرابش کنم. این موضوع بسیار مهم است.
اوایل که به کنگره آمده بودم، هنوز به این موضوع اعتقاد نداشتم که خودم پر از تاریکی و گره هستم. تاریکی من بعضاً عمیق‌تر از مسافر خودم است. یک‌سری جهان‌بینی هم یاد گرفته بودم و دوربین خودم را کاملاً بر روی مسافرم انداخته بودم؛ یعنی بالعکس حرفی که راهنما روز اول به من زده بود: اولین وظیفه‌ات به‌عنوان یک همسفر این است که دوربین خود را از روی مسافر برداری. چه زمانی می‌رود، چه زمانی می‌آید، مصرف می‌کند یا نه و چه کاری می‌کند.
این مسائل به من هیچ ارتباطی ندارد؛ ولی من تا یک مدتی این مشکل را داشتم. هرچه بیشتر آموزش جهان‌بینی می‌گرفتم، به‌جای آنکه آن نکات را روی خودم نگاه کنم، بیشتر روی مسافرم پیاده می‌کردم.
این عمل دقیقاً جواب معکوس می‌داد و به نحوی شده بود که مسافر من برای رودربایستی ما سه، چهار نفر که همسفر بودیم، مواردی را رعایت می‌کرد و اما در خلوتش رعایت نمی‌کرد.  آن هم به علت محبتی که داشت این کار را انجام می‌داد؛ وگرنه می‌توانست بگوید به تو ارتباطی ندارد که من چرا دارم به این نحو سفر می‌کنم. قطعاً یک حدودی در آن طرف گفته شده که همسفر نباید کاری به کار مسافر داشته باشد.
این هفته شاید من به نفس و به کلام از مسافرم تشکر کنم؛ ولی در خلوت خودم نه! همچنان نبخشیده باشم و همچنان با او مشکل داشته باشم. چه مسافری که نمی‌آید، چه مسافری که می‌آید، چه آن کسی که رها شده باشد و برگشت‌خورده است. اصلاً کاری ندارم به کدام دسته مربوط می‌شود.
پس از یک یا دو ماه اول که به کنگره می‌آمدم، با دستور جلسه شیشه کارگاه آموزشی آغاز به کار کرد. پدر من به‌خاطر مصرف شیشه یک‌دفعه سرعت تخریبش چندبرابر شده بود. آکادمی حال‌وهوای عجیبی داشت. صد نفر که بیشترشان پدر مسافر بودن از تخریب‌های شیشه تعریف می‌کردند و گاهی گریه هم می‌کردند.
من در مشارکت‌ها شنیدم که می‌گفتند: خدا را شکر که مثلاً پسر من، پدر من یا برادر من مصرف‌کننده مواد شد که من به کنگره بیایم. من متوجه نمی‌شدم و برای من مانند آن بود که کسی بگوید خدا را شکر که مادر من سرطان گرفت که من بیایم و ببینم استیج ۱ و ۲ و ۳ و ۴ چه هست! این اصلاً منطق ندارد. ای‌کاش اصلاً مبتلا نشود که من تا آخر عمرم این موارد را یاد نگیرم. متوجه نمی‌شدم شاید تا یکی دو سال اول حتی به زبان هم می‌گفتم؛ ولی متوجه نمی‌شدم. 
به لطف آقای مهندس، خانواده ایشان، آموزش‌ها و راهنمای خودم آقا مهراد، به‌محض آنکه گره‌های خودم شروع به باز شدن کردند تازه من یک‌ذره متوجه این حرف شدم و هرچه گذشت بیشتر متوجه شدم. این کاملاً بستگی به خود انسان دارد؛ زیرا هر گره‌ای که باز می‌شود فکر می‌کنم که دیگر فهمیده‌ام که جایگاه کنگره چه‌قدر بالا است. دوباره زمانی می‌گذرد و یک گره‌ای به وجود می‌آید؛ وقتی برطرف می‌شود متوجه می‌شوم که باز هم تا الآن نفهمیده بودم که اینجا کجا است و چه‌قدر خداوند به من لطف کرد که با همسفر شدن بلیت آمدن به کنگره را به من داد.

تایپ و تصویربردار: همسفر یوسف(لژیون چهارم)
ویراستاری:همسفر محمد(لژیون یکم)
تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .