English Version
This Site Is Available In English

دانه‌ای که جوانه میزند

دانه‌ای که جوانه میزند

زمستان۱۴۰۲، به خواست خداوند وارد کنگره۶۰، شدم.
حال بسیار بدی داشتم، ناامید از همه‌ پس از یک هفته تازه متوجه شدم، وارد چه مکانی شده‌ام .
مکانی‌ که همه افراد آن هم درد و یک صدا هستند، فکر می‌کنم سال‌هاست که یکدیگر، حتی من تازه وارد را می‌شناسند.
در این مکان، مسافر و همسفر به درمان و حال خوش می‌رسند.
زمانی‌ که وارد این مکان مقدس شدم، همه شاد و خندان بودند و من لذت می‌بردم.
آن‌ وقت تصمیم خود را گرفتم که هیچ وقت، این مکان مقدس را رها نکنم؛ همیشه سرموقع و بدون غیبت، در جلسات حضور داشته باشم تا من هم مانند بقیه به حال خوش برسم؛ مانند دانه‌ای که جوانه می‌زند و رشد می‌کند به خود می‌گفتم: آخر مگر می‌شود تمام آموزش‌ها، رایگان در اختیار من قرار بگیرد!
بهای این همه حال خوش و آموزش‌های ناب را، چگونه باید پرداخت کرد؟
دو ماه از آمدن من به کنگره۶۰، می‌گذشت که زمزمه‌هایی در مورد روز «گلریزان و لژیون سردار» به گوشم می‌خورد.
کنجکاو شدم و در مورد آن پرس و جو کردم، خیلی دوست داشتم من هم عضو کوچکی از آن باشم.
حتی دو بار در لژیون سردار شرکت کرده، با مشارکت‌های دوستان بیشتر جذب آن شدم، بی‌صبرانه منتظر جشن «گلریزان» بودم.
با این‌ که وضع مالی خوبی نداشتیم، ولی با خود عهد بستم، باید در لژیون سردار شرکت کنم و امید داشتم به یاری خدا بتوانم این پول را پرداخت کنم.
روز«جشن گلریزان» نزدیک و نزدیک تر می‌شد، کمتر از یک ماه مانده بود، که مسافر من تصادف کرد و متاسفانه به کما رفت! این حادثه باعث شد، حضورم در شعبه کم‌رنگ باشد، تا این که شنیدم دو روز به جشن گلریزان مانده است.
مسافر من هم‌چنان در بیمارستان و روی تخت در کما بود، گفتم خدایا: دوست دارم در این جشن با شادی نه با دلی شکسته و پر از درد شرکت کنم.
روز جشن فرا رسید، صبح که از خواب بیدار شدم با چشمان گریان زمزمه کردم؛ خدایا امروز چگونه با این حال، در جشن گلریزان شرکت کنم؟
ناگهان تلفن همراه من به صدا در آمد.
از بیمارستان تماس گرفتند که مسافرم به هوش آمده است!
آری، روز «جشن گلریزان» مسافرم بعد از 22 روز، از کما بیرون آمد و به بخش، منتقل شد. 
در این روز با خاطره خوب و فراموش نشدنی، در کنگره۶۰، حضور پیدا کردم و با دلی شاد و اشک شوق عضو کوچکی از لژیون سردار شدم.
لژیون سردار باعث شد مسافر من به زندگی برگردد، برکت در خانه ما بیش‌تر شود؛ حس و حالی دارم که قابل وصف نیست.
از آقای مهندس سپاسگزارم که این بستر را برای ما فراهم کردند، تا به حال خوش برسیم.
در آخر از راهنمای خود همسفر فاطمه، سپاسگزارم تا از حس و حال حضور خود در لژیون سردار بگویم و از عزیزان سایت هم بی‌نهایت سپاسگزارم.

رابط خبری: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر فاظمه (لژیون شانزدهم)

نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون شانزدهم )
ویراستار: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر هما (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شفا مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .