زمانی که تنها مشکل زندگیام را غول بی شاخ و دم اعتیاد میدیدم، راهی برای نجات خودم و دخترم نداشتم جز این که از همسرم جدا شوم. اما از این که آیا دخترم را میتوانم با خودم ببرم یا از من خواهند گرفت، موضوعی بود که ذهنم را درگیر کرده بود. یک روز که حالم خیلی بد بود با زبان بزرگسالی از کودک ۶ سالهام پرسیدم؛ اگر روزی به دادگاه رفتیم و خواستم از پدرت جدا شوم از تو پرسیدند که دوست داری با پدرت باشی یا با مادرت؟ چه جوابی میدهی؟ با زبان کودکانه و معصومش گفت؛ مامان من دوست دارم که در کنار هر دوی شما باشم. این جواب برای من یک تلنگری بود که اصلا من به خواسته کودکم توجه نکرده بودم من خیال میکردم که بهترین راه جدایی است.
بعد از مدتی خداوند مهربانم از زبان عزیزی کنگره ۶۰ را به من معرفی کرد. مسافرم که ترکهای زیاد و بینتیجه داشت و از درون هم خسته بود و دوست داشت که از دام اعتیاد رها شود و زندگیاش را حفظ کند، قبول کرد و یک روز شنبه که اتفاقا روز تولد امام رضا(ع) بود و در کنگره هم تولد یک مسافر به نام رضا بود، ما وارد کنگره شدیم. مسافرم جذب سخنان استاد جلسه و جذب راه و مسیر کنگره ۶۰ شد و سفرش را آغاز کرد. من و دخترم هم همسفر شدیم و الحمدالله که بعد از ۱۰ ماه به رهایی رسید. از خدای خوبم بسیار سپاسگزارم برای این رهایی و از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان برای هموار کردن این مسیر که خانوادهها در کنار هم بمانند و زندگی پایداری داشته باشند، خیلی خیلی ممنونم و همینطور از راهنمای مسافر و راهنمای خودم برای آموزشها و لطفهای بیشماری که دارند بسیار سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) دبیرسایت
نگهبانسایت: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
95