روزهای که در عمق تاریکیها و بدون هیچ انگیزهای در حال سپری شدن بود و این روزهای دردناک یکی پس از دیگری میگذشت، شبهایی که با گریه صبح میشد و خواب و خوراک را از ما گرفته بود و من به دنبال معجزهای از طرف خداوند، و تنها خواستهام از خداوند این بود که مسافرم به حال خوب برسد. معجزه اتفاق افتاد و فرشته نجات در مسیر ما قرار گرفت و ما با مکان مقدسی به نام کنگره ۶۰ آشنا شدیم، روزی که با ناامیدی و حال خراب وارد کنگره شدم را هرگز فراموش نمیکنم، آن زمان زندگی کردن، لذّت بردن و دوست داشتن را از یاد برده بودم. من در جمع افراد مهربان و دلسوزی قرار گرفته بودم که در همان ابتدا نام همسفر را بر من گذاشتند، درک واژه همسفر برای من سخت بود؛ تا اینکه با حضور مستمر در جلسات کنگره و در رفت و آمدهایم کمکم به آرامش رسیدم. دانستم که با تفکر صحیح میشود زندگی را ساخت، و با خود عهد بستم که بال پروازی برای مسافرم باشم و در غم و شادی کنارش باشم. کنگره به من همسفر آموخت، که لایق بهترینها هستم و با عشق و محبت میتوانم نقش موثری در سفر مسافرم داشته باشم تا هر دو در صراط مستقیم قرار بگیریم و سپاسگزار خداوند هستم که راه نور، عشق و محبت را برای ما نمایان کرد، خداوند سپاس برای داشتن مسافرم که من را با کنگره ۶۰ آشنا کرد تا من هم در کنار مسافرم از این سفر لذت ببرم چرا که من بیشتر از مسافرم به این سفر احتیاج داشتم و خوشحالم بابت حضورم در این مکان امن ، پر از محبت و دوست داشتنهایی که هر روز بیشتر از قبل من را مجذوب و شیفتهی خود نموده است. به امید روزی که بتوانم زکات حال خوبم را در کنگره۶۰ بپردازم.
نویسنده: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
32