جشن هفته همسفر ویژه همسفران و مسافران نمایندگی ابنسینا با استادی راهنما همسفر اشرف، نگهبانی راهنما همسفر بهجت و دبیری راهنمای تازهواردین همسفر فاطمه با دستورجلسه «هفته همسفر» روز شنبه ۸ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدای خود را شکر میکنم که بنده را لایق دانست که در این جایگاه بین فرشتهها حضور داشته باشم و آموزش بگیرم، از صحبتهای شما استفاده کنم و در کنار شما جلسه بسیار خوبی را داشته باشم. امروز روز همسفر و هفته همسفر است، قبل از اینکه شروع به صحبت کردن کنم این روز را تبریک عرض میکنم خدمت خانواده آقای مهندس، همسفر بزرگ خانم آنی و همسفران دیگر آقای مهندس که در این مسیر همیشه یار و یاور ایشان بودند و هیچوقت ایشان را تنها نگذاشتند.
تشکر میکنم از ایجنت قسمت همسفران و گروه مرزبانی و همینطور قسمت مسافران که بنده را لایق دانستند که در این جایگاه قرار بگیریم. عرض کردم امروز روز همسفران عزیز است و خیلی تبریک عرض میکنم به شما، همسفرهای نمایندگیهای کنگره۶۰ به خصوص شعبه ابنسینا و عزیزانی که از نمایندگیهای دیگر در جلسه حضور دارند و قدم بر روی چشمهای ما گذاشتهاند.
ما بایستی بدانیم که واژه همسفر به چه معناست. من خود اصلاً نمیدانستم معنی این واژه چیست و ۲۰سال پیش با دیدن سریال مسافر متوجه وجود کنگره۶۰ شدم که مکانی برای درمان قطعی اعتیاد است؛ تصمیم گرفتم مسافرم را برای سفر مجاب کنم تا در کنگره قدم بگذارد. او هر وقت نشئه میشد میگفت به کنگره میروم و هر وقت خمار میشد میگفت نمیروم، من که مصرفکننده نیستم.
ولی خدا را شکر زمان سپری شد ما یک جلسه به امامزاده رفتیم، مسافرم در جلسه شرکت کرد؛ بعد بهانه آورد که راه دور است و من سر کار میروم و دیگر در جلسات حاضر نشد تا اینکه در یک برنامه تلویزیونی دیگر دیدم که همسفر در کنار مسافر برای درمان حضور دارد و این واقعا برای من جای خوشحالی داشت؛ یعنی من هم میتوانم در کنار مسافرم در جلسات حاضر باشم؟ یعنی یک بار در طول عمرم میتوانم همراه او باشم؟
این مسئله برای من خیلی جای خوشحالی داشت به مسافرم گفتم واکنشی نشان نداد بدون آنکه به او بگویم با پسرم به شعبه رباطکریم آمدیم وارد نمایندگی ابنسینا شدیم و آن زمان آقای هاشمی ایجنت نمایندگی بودند و دقیقاً یادم است که روز جلسه مسافران بود، ایشان من را هدایت کردند و وارد مرزبانی شدم. من فکر میکردم تمام مقصر در مسئله اعتیاد مسافرم من بودم.
به ایشان گفتم شاید من زن بدی هستم، شاید با خانواده او بدرفتاری میکنم، غرغرو هستم، خیلی در زندگی طلبکار هستم و ... به آقای هاشمی گفتم من اصلاً چنین زنی نیستم من خیلی قانع هستم پس چرا همسرم مصرفکننده است؟ آقای هاشمی آنقدر با خوبی با من صحبت کردند که اشرف وقتی به خانه برگشت ۸۰ درصد عوض شده بود و دیگر آن اشرف سابق نبود.
یعنی برای من اعتیاد را باز کردند و متوجه شدم اعتیاد یک بیماریاست و من میتوانم پرستار بیمار خود باشم، نه با عصبانیت، با غر زدن، شب بیداری و گریه کردن، او را تعقیب کردن، جستوجو کردن، جیبهای او را گشتن و گوشی مسافرم را چک کردنـو من هر بار که چیزی در جیبهای مسافرم پیدا میکردم دنیا روی سرم خراب میشد، دیر به خانه میآمد حال من خیلی خراب میشد، هر وقت میگفتم بهانه، دروغ و دلیل داشت.
البته راه من هم اشتباه بود قرار نبود او را جستوجو کنم قرار بود به عنوان یک همسفر، به عنوان کسی که از مسافر خود پرستاری میکند راه دیگری را در پیش بگیرم و این فکر را آقای هاشمی در ذهن من زنده کردند و هر جا که هستند برای ایشان سلامتی و طول عمر میخواهم. همسفری که فکر میکنی اگر دوربین خود را روی مسافرت زوم کنی حالت خوب میشود؛ کار شما اشتباه است.
بایستی کنار مسافرت قرار بگیری و سفر کنی، او را درک کنی، در زندگی که یک بیمار مصرفکننده وجود دارد، درک متقابل است که حال شما را خوب میکند، عشق، محبت، صفا و صمیمیت است که میتواند حال شما را خوب کند نه در مقابل مسافر قرار گرفتن و یکی گفتن و دو تا شنیدن. اگر مسافر در حال سفر کردن است و جلسات را مرتب میآید پس تو هم بایستی کنارش باشی، میدانم که هستید و شاهد هستم که همسفران چقدر خوب هر جلسه حضور دارند، شرکت میکنند.
با اینکه یک همسفر ممکن است همسر خانواده باشد و مسئولیت بزرگی در زندگی دارد، مهمان میآید، بچه کوچک دارد، سر کار میرود اما مرتب در جلسات شرکت میکند، مرتب فایلهای صوتی را مینویسد و آموزش میبیند، شما دارید با این کارتان بهترین روش درمانی را درخانههای خود پیاده میکنید. من مطمئن هستم که شما دیگر آن کسی نیستید که داروی مسافر را به دست او بدهید، او خود داروی خود را مرتب میخورد و نیاز نیست شما در پروسه درمان او دخالت کنید، او فقط به محبت شما نیاز دارد.
مسافرهایی که میبینید در شعبه حضور دارند به عشق شما همسفران بر روی صندلیها نشستهاند و آنها هم میدانند که شما به عشق آنها اینجا حضور دارید، میتوانستید جای دیگری باشید کجا؟ خانه پدر و مادرهای خود، بیخیال زندگی و بچه، پس عشق و محبت را شما اینجا معنی کردهاید و نیازی نیست من به شما بگویم و اما روی سخنم با مسافرین عزیز است شما که آمدهاید مسیر درست را انتخاب کرده و در راه مستقیم قرار گرفتهاید، راه درمان را دانستهاید، من به نیابت از همسفران در این جایگاه خدمت میکنم و من میدانم که آنها، شما را دوست دارند، عاشق شما هستند و میخواهند شما که سفر خود را آغاز کردهاید یک سفر ایدهآل باشد.
اینکه برای درمان وارد کنگره شوید و پس از رهایی بروی چنین چیزی نیست شما بایستی بمانی و ذکات رهایی خود را پرداخت کنی. گاهی همسفر مانده و به خوبی سفر میکند و ما شاهد هستیم که همسفر در لژیون سه بار چهار بار از لژیون میرود دنبال فرزند خود و با این شرایط باز هم حضور دارد، سر لژیون مینشیند با هزار مشکل خود را میرساند، خدا را خوش نمیآید وقتی مسافر سفرش تمام شد دست همسفر را بگیرد و از کنگره خارج شود، بگوید کار ما تمام شد اتفاقا کار شما تمام نشده است.
با مسافر جمشید ایجنت شعبه برای رهایی مسافر و همسفر نزد آقای مهندس رفته بودیم و موقع برگشت مسافر جمشید به نکته بسیار خوبی اشاره کردند، لازم است که اینجا گفته شود؛ ایشان گفتند که در فرم رهایی جملهای در فرم است که شاید شما آن جمله را خوانده باشید که امضای راهنما به منزله تسویه حساب با رهجو است یعنی چی؟ یعنی کنگره تا یک جایی وظیفه دارد تا کجا؟ سفر اول مسافر که تمام شود و به رهایی برسید پس از آن مسیر شما مجدد شروع میشود.
در کنگره گفته میشود؛ پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگری است، رهایی تمام شد خط دیگری را بایستی شروع کنید و سفر دوم به مراتب هم سخت و هم سهل است این را فقط راهنما امضا نکرده کنگره امضا زده که مسافر عزیز، مصرفکننده گرامی شما رها شدهای و به یک انسان سالم و کامل تبدیل شدهای الان دیگر وقت آن رسیده که آموزشها را جدی بگیری؛ وقتی شما از کنگره میروید حال همسفر خراب میشود مطمئن باشید با رفتن شما همسفر هم میرود ولی به حال قبل از مصرف مسافر خود برمیگردد.
قسمت همسفران با قسمت مسافران کاملا فرق میکند، خواهش میکنم این تفاوت را متوجه شوید و هر کدام برای خود سفر کنید. همسفرها با شما هم هستم هر کدام برای حال خود سفر کنید و کاری به مسافرها نداشته باشید آنها حالشان خوب میشود، خودشان راهنما دارند، حواستان به زندگیهای خود، فرزندانتان و همسرهایتان باشد و حال خوش را به ارمغان بیاورید. شعاری هم دارم و از همه شما خواهش میکنم این شعار را همیشه با خود تکرار کنید؛ با زندگی و مشکلات آن بجنگید اگر نجنگید این مشکلات است که با شما میجنگد و پیروز میشود پس با مشکلات بایستی جنگید.
تایپ: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون ششم)
عکاس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر فرنگیس (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
1672