English Version
This Site Is Available In English

همسفر یک نور است

همسفر یک نور است

کارگاه‌ آموزشی عمومی همسفران و مسافران کنگره۶۰ نمایندگی ایمان با استادی راهنما همسفر الهام، نگهبانی راهنما همسفر زهرا و دبیری راهنمای تازه‌‌واردین همسفر نسیم با دستور جلسه «هفته همسفر» روز شنبه ۸ دی‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است، دوستان تنها پیوند محبت است که ما را به هم متصل نگاه خواهد داشت. ابتدا هفته همسفر را خدمت بنیان کنگره‌۶۰، خانواده محترم ایشان و همین‌طور به همه همسفران در تمام نمایندگی‌های کنگره‌۶۰ به ویژه همسفران با عشق و با مهر نمایندگی ایمان تبریک عرض می‌کنم. دستور جلسه در مورد هفته همسفر است. با یک سوال شروع می‌کنم؛ دلیل شکل‌گیری گروه خانواده یا همسفران چیست؟ این سؤال را در ذهن خود داشته باشید، اکنون می‌خواهم از حال و هوای خود بگویم بعد برسیم به این‌جا که از این نگاه هم می‌شود آیا پاسخ داد یا خیر؟

همه همسفرانی که در این مکان نشسته‌اند با مسافرانی که در این‌جا حضور دارند قطعاً نسبتی دارند؛ مادر، خواهر یا همسر در هر صورت یکی از عزیزان شما مسافر هستند و همسفری که مسافر و عزیز او در اعتیاد گرفتار شده است، نمی‌تواند به همین راحتی چشم خود را ببندد و خیال کند اتفاقی نیفتاده است. روزی که من متوجه شدم مسافرم یک مصرف‌کننده است با علم به این نکته که از قبل این تصویر را در ذهن خود داشتم؛ «اگر کسی معتاد است دیگر درمانی برای او نیست» اما وقتی به عزیز من رسید دیگر نمی‌توانستم آرام بنشینم و با این‌که در ذهن خود فکر می‌کردم راهی نیست؛ اما ادامه می‌دادم.

خب اولین کار، رفتن پیش روانپزشک بود، قرص و دارو و ... البته مسافر من همکاری می‌کرد و می‌گفت من با تو همراه هستم؛ اما جواب نگرفتیم و یک معضل دیگر به اعتیاد مسافرم یعنی قرص اضافه شد. با خود گفتم خب روانپزشک خوب نیست قرص می‌دهد باید برویم پیش روانشناس، روانشناس‌ را امتحان کردیم، کلینیک‌ها، متادون درمانی و این‌ها همه اذیت بود برای مسافر و همسفری که خیال می‌کند همه راه‌ها را رفته و به بن‌بست رسیده است و در آخر به این نتیجه می‌رسد که مسافر نمی‌خواهد و حس بدبینی نسبت به مسافر خود پیدا می‌کند و می‌گوید من همه کار برای او کردم و خودش نمی‌خواهد؛ ولی با این حال باز ادامه دادم و حرکت کردم نمی‌دانم چرا؟ به بن‌بست می‌خوردیم باز برمی‌گشتم و ادامه می‌دادم.

این‌جا همان دلیل است که در ابتدا وقتی آقای مهندس در نمایندگی آکادمی، مسافران جلسه داشتند و همسفران در پشت در نمایندگی منتظر آن‌ها می‌ماندند. چه چیزی باعث شده بود آن‌ها پشت در منتظر بمانند؟ همه آن‌ها ناامید بوده و اعتماد خود را از دست داده بودند و مسافر وقتی داخل می‌رفت خیالشان راحت می‌شد و من دقیقاً این حس را داشتم؛ یعنی اگر مسافرم جلوی چشمم بود می‌گفتم خدا را شکر کاری نمی‌کند. چیزی که به پاهای من جان می‌داد که من حرکت کنم همان عشقی بود که در درون ما هسفران برقرار است. وقتی عزیز شما حالش خراب است و شما نمی‌توانید آرام و قرار داشته باشید شما را به سمت جلو هدایت می‌کند و آن عشق به شما قوت حرکت کردن می‌داد. زمانی که من و مسافرم راهی کنگره شدیم؛ جشن یک سال رهایی مسافر نظام بود که می‌گفتند همه دکترها ایشان را جواب کرده‌اند و دیگر امیدی نیست از بغل‌دستی می‌پرسیدم؛ یعنی این فرد معتاد بوده است؟ چون می‌خواستم تأییدیه بگیرم که این افراد که همه خوب شدند؛ یعنی همه معتاد بوده‌اند؟

خب تا چند وقت می‌آمدیم؛ ولی من واقعاً باور نمی‌کردم؛ زیرا من نیز آسیب دیده بودم و حال خرابی داشتم، امید و اطمینانم را از دست داده بودم، تمام وجودم بدبینی و سوءظن نسبت به مسافرم شده بود؛ ولی او خیلی تلاش می‌کرد تا به من ثابت کند و می‌گفت اینجا هم جوابی ندارد؛ اما به خاطر تو می‌آیم. خدارا شکر که وارد کنگره شدیم، همسفر شدم و بعد از کمی که آمدم چون فرزند شیرخوار داشتم و شاغل نیز بودم اذیت می‌شدم، دیدم مسافرم کمی بهتر است و ۶ یا ۷ ماه گذشته بود، گفتم خودت برو و این‌جا نقش همسفر کمی کم‌رنگ شد.

اینجا است که متوجه می‌شویم همسفران نقش بسیار پررنگی دارند، مانند یک فانوس دریایی برای مسافران هستند طوری که اگر در مسیر باشیم مسافر ما نیز گم نمی‌شود، تجربه من اینچنین است. مسافرم وقتی دید من کم‌رنگ شدم به من می‌گفت که به کنگره می‌روم اما نمی‌رفت این شد که با آن همه تلاطم، اذیت و ناامیدی آنجایی که فکر کردم به یک جایی درست و محکم رسیدم دیگر می‌توانم کمی شل بگیرم، شکست خوردم و مسافرم گفت تو نمی‌روی من هم نمی‌روم، کار برایت مهم‌تر است، بچه برای تو مهم‌تر است و ...؛ اما این‌جور نبود وقتی نیایم و آموزش‌ها را نگیرم، نمی‌توانم درست با معادله‌های مجهول زندگی‌ برخورد کنم و آن‌جا بود که مسافر من برگشت خورد و ما دوباره به قهقرا رفتیم برای مدت ۴ سال خیلی روزهای سختی بود. واقعاً مسافران باید قدر همسفران را بدانند، همسفر یک نور است. در نهایت دوباره به کنگره آمدیم و صندلی کنگره را رها نکردیم چون تنها راه نجات این‌جا است و خدارا شکر این رهایی شامل حال ما شد و این حال خوب را تجربه کردیم. این‌که هفته همسفر است و برای همسفران گرامیداشت برگزار می‌شود بسیار خوب است؛ زیرا همسفران نیز واقعاً آسیب می‌بینند و دچار تخریب می‌شوند.

تصاویر برگزاری جشن هفته همسفر

تایپ: همسفر سوفیا رهجو راهنما همسفر ثریا (لژیون چهاردهم)
عکاس: همسفر فرحناز رهجو راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر مرضیه رهجو راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی ایمان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .