دلنوشته مسافر مجید لژیون هشتم شعبه دهخدا:
خداوندا تو را سپاس میگویم بابت تمام لطفها و مهربانیهایت که در حق من عنایت نمودی
همیشه و در همه حال چه زمانی که در تاریکی و ظلمت بودم و هم حالا که راه رستگاری و روشنایی را برایم نمایان کردی خدایا عاشقتم که توهم عاشقمی اینکه شاید اگر وجودت را احساس نمیکردم الان راه برایم نمایان نمیشد و در این مکان زیبا و مقدس که نامش کنگره ۶۰ میباشد نبودم
مکانی است که سمت روشنایی را برایم پدیدار کرد تا از قهر و تاریکی به سمت مهربانی و نور رهسپار شوم.
خداوندا از تو ممنونم که راهنمایی در مسیر قرار دادی تا حضورت را باور کنم که با دست گیری و دلگرمی تو میتوانم قدم های استوار تری بردارم تا هیچوقت از این مسیری که دارم می پیمایم منحرف نشوم و دوباره به سمت تاریکی ها برنگردم خدایا تو را بسیار شاکرم که در این مکان زیبا کمکم کردی تا یاد بگیرم و بیاموزم که چگونه نواقص و ایراد های خودم را برطرف کنم مخصوصا بیماری اعتیاد که در این مکان زیبا از آن رهایی یافتم و همچنین ایرادی چون مصرف سیگار که با آموزش هایی که در این مکان زیبا فرا گرفتم توانستم از آن هم به رهایی برسم و نیز با شرکت در کلاس ها (کارگاه های آموزشی کنگره ۶۰) توانستم راه و رسم زندگی کردن را بیاموزم .
خداوندا تو را شکر میکنم از این اینکه یادم دادی از این به بعد کاری نکنم تا به قوانین زمین بر بخورد.
از تو به که نالم که دگر داور نیست/ از دستتو هیچ دست بالاتر نیست
آن را که تو ره دهی کسی گم نکند/ وان را که تو گم کنی کسی رهبر نیست
- تعداد بازدید از این مطلب :
21