English Version
This Site Is Available In English

بنیان کنگره۶۰ نور امید است

بنیان کنگره۶۰ نور امید است

جلسه چهاردهم از دوره سی‌ام کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان با استادی راهنما همسفر طاهره، نگهبانی همسفر فریبا و دبیری همسفر راضیه با دستور جلسه «بنیان کنگره۶۰» روز دوشنبه ۳ دی‌ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به‌کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

ضمن تشکر از نگهبان و دبیر محترمشان؛ جا دارد هفته بنیان را خدمت اعضای شعبه سهروردی، خدمت اعضای کنگره۶۰ و خدمت بنیان کنگره۶۰ آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان، خانم آنی بزرگ، خانم آنی کماندار، خانم شانی و استاد جهان‌بینی آقای امین تبریک بگویم. این خانواده در این چند سال برای هم‌نوعان خودشان خیلی زحمت کشیدند که امثال من همسفر یا مسافر که در کنگره۶۰ در شهرهای مختلف و اکنون خدا را شکر در چندین کشور مختلف شروع به فعالیت کردند؛ درمان می‌شویم، دستاورد این درمان و دستاورد این حرکت DST بود که اول با داروی اپیوم اتفاق افتاد و بعد با شربت OT اتفاق افتاد. خدا را شکر در ادامه ما D.SAP را داشتیم که یکی از دستاوردهای مهم کنگره۶۰ و بنیان کنگره۶۰ بود؛ همچنین کتاب‌ها و مقاله‌هایی که دست‌نویس شد و به دستور آقای مهندس چاپ شد و من می‌گویم علم مکتوب شده آقای مهندس بود؛ کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر، کتاب عشق، کتاب حال شما چطور است؟ کتاب حال خوش و دنیایی از مقالات و جهان‌بینی‌ها و خدا را شکر بهترین چیزی که الآن در دسترس ما است، اپلیکیشن دژاکام است که سی‌دی‌ها در دسترس ما است و خیلی راحت می‌توانیم از سی‌دی‌ها و از آموزش‌ها در هر مکان و در هر شرایطی استفاده کنیم. من هفته بنیان را به همه این عزیزان تبریک می‌گویم؛ یعنی به خودمان تبریک می‌گویم؛ چراکه ما در کنار بنیان کنگره۶۰ آموزش دیدیم، رشد کردیم و بزرگ شدیم.

نکته مهمی که در اینجا وجود دارد؛ این است که تفاوت بنیان و بنیانگذار را بدانیم. بنیان یعنی ریشه؛ یعنی هسته شکافته شده؛ یعنی ریشه‌ای که به یک درخت تنومند تبدیل شده است و بنیانگذار یعنی مؤسس؛ یعنی کسی که جایی را مشخص می‌کند و در آن مکان شروع به فعالیت می‌کند؛ ولی آقای مهندس خودشان بنیان بودند و در این مسیر رشد کردند و خدا را شکر ما هم در کنارشان رشد کردیم. آقای مهندس در لایو چهارشنبه گفتند قدیمی‌ها راجع به گذشته کنگره۶۰ صحبت کنند. خدا را شکر همه شما استاد هستید و الآن هر کدام از سایت‌ها را باز کنید در مورد تاریخ شگفت‌انگیز ۱۵ آذرماه ۱۳۷۶ که باوری در ناباوری است صحبت می‌شود. در تمام مطالب از تمام گذرگاه‌های سختی که آقای مهندس حرکت کردند و هیچ‌وقت کم نیاوردند، صحبت شده است؛ پس من تکرار مکررات نمی‌کنم و از این وقتی که هست استفاده می‌کنم که بگویم شعبه اصفهان چه اتفاقی برایش افتاد و از کجا شروع شد و به کجا رسیده است که خدا را شکر داریم می‌بینیم.

من محرم سال ۸۴ مصادف با روز تاسوعا وارد کنگره۶۰ شدم؛ آن‌ روز جناب خان استاد بودند و دیده‌بان محترم آقای علی خدامی نگهبان بودند و آقای اکبر هم دبیر آن جلسه بودند که یکی از رهجوهای آقای علی خدامی بودند. در یک قسمتی از شهر که کمی بزرگتر از قسمت مرزبانی این شعبه بود ما می‌نشستیم و ۱۶ یا نهایتاً  ۱۷ صندلی بود که آنجا می‌گذاشتند. روز اولی که من رفتم سه نفر خانم بودند و تقریباً با نگهبان و دبیر و استاد ۱۴ الی ۱۵ نفر بودیم و شروع اصفهان ۷ الی ۸ ماه قبل از این تاریخ بود؛ یعنی اوایل سال ۸۴ و جلسه‌ که تمام می‌شد، مشاور تازه‌واردین آقایی بودند به‌نام مفتون که مسئول بودند؛ آن‌موقع به‌جای مرزبان و ایجنت مسئول داشتیم؛ جلسه که تمام می‌شد، سه تا لژیون آقایان تشکیل می‌شد؛ آقای خدامی، سید مهدی حسینی، جمال کبیر رضایی؛ بعد ما خانم‌ها که ۳ الی ۴ نفر بودیم یک گوشه می‌نشستیم و حرف‌های آن‌ها را گوش می‌کردیم. کم‌کم که چند نفر بیشتر شدیم، یک مسافری که یک گرم ۷ روز بود، می‌آمد برای ما با اجازه آقای خدامی صحبت می‌کرد و ما را مشاوره می‌کرد و آموزش می‌داد. کم‌کم که تعداد اضافه‌تر شد خانم سودابه کبیررضایی را منتقل کردند به اصفهان و خانم سودابه شدند راهنمای همسفران که هرکجا هستند ان‌شاءالله سالم و سلامت باشند. ایشان اولین راهنمای همسفری بودند که به اصفهان آمدند و خدا را شکر که در کنار آموزش‌هایی که دادند راهنمایانی پرورش دادند و این راهنمایان ادامه‌دهنده این راه شدند.

من طاهره باید یادم بیاید که یک زمانی درب شعبه درمانگاه هرندی خیابان احمدآباد را بستند و یک پارک کوچک بود و همان‌جا لژیونمان را ادامه دادیم و هیچ‌وقت درنماندیم. در چشمه کنار پارک، آقای خدامی به ما آموزش می‌دادند و آزمون می‌گرفتند. خدا را شکر در کنار این آموزش‌ها، بعد از آن رفت‌وآمدها کم‌کم با آن سختی‌ها جلو آمدیم. یک جمله را بگویم که شب‌های پنج‌شنبه که در پارک قلمستان می‌رفتیم، سفر دومی‌ها که پنج شش نفر بودیم و آموزش می‌دیدیم برای امتحان، در گزارشات هفته که ارگان‌ها را می‌رفتیم برای اینکه مکان بگیریم به ما جا نمی‌دادند؛ چون آن موقع از دید آن‌ها ما هنوز یک مصرف‌کننده بودیم، این هم مصرف تریاک. بعد چه اتفاقی می‌افتاد؟ من گریه می‌کردم و به آقای خدامی گزارش می‌دادم که اینجا رفتیم، آنجا رفتیم، این را به ما گفتند و دقیقاً یادم هست آقای خدامی نگاه می‌کردند و می‌گفتند ناراحت نباش، درست می‌شود؛ تو برو اگر بیرونت هم کردند جزوه‌ها را بگذار لب میز و بیا. در آن‌موقع هیچ‌وقت کم نیاوردیم و بعد از من خیلی از بچه‌های دیگر که جا دارد از آن‌ها یاد کنم، خانم حشمت، خانم داوودی، خانم امینی و خانم مرجان بودند که این مسیر ادامه‌دار شد. خدا را شکر امتحان دادیم و قبول شدیم. یادم هست اولین دوره امتحان را تهران دادیم و من یک نفر همسفر بودم که قبول شدم و هفت مسافر که برگشتیم اصفهان و خدا را شکر می‌کنم و بعد از آن می‌بینیم چقدر شعبه‌ها در کنگره‌ ۶۰ تأسیس شد و بچه‌ها از چه سختی‌هایی گذشتند و با چه شرایطی پیش رفتند.

این نکته را بگویم و جلسه را تحویل بدهم که حداقل امروز یک باری برده باشیم. راحت اینجا اعلام می‌کنیم، مسئول اتوبوس داریم، می‌رویم آکادمی پیاده می‌شویم، رهایی می‌گیریم و سوار اتوبوس می‌شویم و با عزت‌ و احترام برمی‌گردیم؛ در آن زمان سه‌شنبه بلیط اتوبوس را می‌بریدند، آن‌جا سوار می‌شدیم و صبح می‌رسیدم تهران و می‌رفتیم به آن تالار همایشی که دو سه هفته پیش آقای مهندس در لایوشان گفتند؛ در تالار همایش با چند تا از راهنمایان تا ظهر می‌ماندیم و ظهر می‌رفتیم آکادمی در جلسه رهایی می‌گرفتند. لایوهایی که الآن صبح هست آن‌موقع بعد از ظهر بود که ساعت چهاروپنج بعد از ظهر تمام می‌شد، بعد می‌رفتیم راه آهن یا ترمینال اتوبوس می‌نشستیم تا ساعت نه‌وده شب سوار اتوبوس می‌شدیم و برمی‌گشتیم اصفهان؛ یعنی صبح پنجشنبه رسیده بودیم اصفهان و باید خانه را سروسامان می‌دادیم و بعد از ظهر ساعت ۲ باید شعبه بودیم. این‌ها سختی‌هایی است که همه همسفرها و همه مسافرها در اصفهان کشیدند. خدا را شکر شعبه‌ای که از ۱۷ صندلی شروع شد، الآن رسیده است به ۱۷ نمایندگی و به‌قول آقای مهندس که می‌گویند اگر یک ذره شل می‌رفتیم کل اصفهان می‌شد نمایندگی. این است که قدر جایگاه‌هایتان و قدر صندلی‌هایتان را بدانید؛ که‌چی و چرا نداریم. فقط این را بگویم که بنیان کنگره۶۰ نور امید است؛ علم و عمل است؛ عشق است، خود خود عشق است؛ خورشید است؛ خورشیدی که با نورش به روزنه‌های ما همسفران و مسافران تابید تا ما بتوانیم از آن سیاهی و از آن تاریکی بیرون بیاییم و به نور و به روشنایی برسیم. این نور و این روشنایی بر همه شما مبارک باد.

در ادامه جلسه پس از قرائت پیام، انتخابات نگهبانی با حضور یازده کاندیدا برگزار شد و با رأی اعضاء راهنما همسفر شهرزاد به‌عنوان نگهبان و همسفر افسانه و همسفر حکیمه به‌عنوان دبیران دوره سی‌‌ویکم کارگاه‌های آموزش خصوصی همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان انتخاب شدند. ضمن عرض خداقوت خدمت همسفر فریبا نگهبان دوره قبل و دبیرانشان همسفر فاطمه و همسفر راضیه برای راهنما همسفر شهرزاد و دبیرانشان دوران خدمتی پرباری را از خداوند طلب می‌کنیم.

اعلام نفرات برتر آزمون

مرزبانان کشیک: همسفر فرشته و مسافر مهدی
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
تایپ: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
ارسال: راهنما همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .