English Version
This Site Is Available In English

عشق به خدمت بدون درنظر گرفتن بعد مسافت

عشق به خدمت بدون درنظر گرفتن بعد مسافت

جلسه هشتم از دوره سی‌وهشتم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی عمان‌ سامانی شهرکرد به استادی راهنما همسفر ندا، نگهبانی‌ همسفر سارا و دبیری همسفر پرتو با دستور جلسه «بنیان کنگره60 » روز یکشنبه 2 دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

هفته بنیان را خدمت جناب مهندس و خانواده محترمشان، شما عزیزان و تمامی کسانی که به آقای مهندس کمک کردند تا شعب به این شکل در بیاید، بسیار سپاسگزارم. روز زن و مادر را خدمت همه همسفران کنگره۶۰ تبریک می‌گویم.

اینجا مثل خانه پدری من است؛ شعبه‌ای که من اولین بار واردش شدم. درمورد هفته بنیان، من داشتم فکر می‌کردم که شعبه شهرکرد از کجا شروع به کار کرد.

خانم مرجان از آن زمان برایمان تعریف کردند که در بخش همسفران خانم سودابه کبیررضایی و در قسمت مسافران، آقای خدامی هر هفته از تهران برای خدمت‌کردن به اصفهان می‌آمدند تا به افراد دردمند مثل خودشان خدمت کنند. این عزیزان هر هفته  از تهران  می‌آمدند اصفهان  برای خدمت کردن به کسانی  که مثل خودشان بودند . خانم مرجان و خانم ریحانه بودند  و همچنان دارند خدمت می‌کنند.

چه خوب است انسان به جایی برسد  که مسافت را برای خدمت‌کردن اصلا در نظر نگیرد؛ یعنی به هر نحوی مشتاق خدمت باشد. این خیلی مهم است و انسان باید به یک جایگاهی رسیده باشد که این کار را انجام بدهد.

خانم مرجان اولین همسفری بودند که به همراه خانم آرزو به اصفهان می‌رفتند. زمانی که من وارد کنگره شدم، خانم مرجان یک لژیون در اصفهان داشتند و البته آن موقع در اصفهان فقط یک شعبه بود ولی درحال‌حاضر خداراشکر، هفده شعبه دارد. آن زمان تنها خانم مرجان لژیون داشتند و پنجشنبه‌ها برای خدمت‌کردن به شهرکرد می‌آمدند.

جلسه سوم مشاوره من توسط خانم زری انجام شد و قسمت تازه‌واردین آن موقع به این سبک شال سبز نبود و از سفردومی‌ها استفاده می‌کردند.

خیلی خوب یادم است که  وقتی اولین بار وارد کنگره شدم، خیلی به‌هم‌ریخته بودم و آنقدر حالم بد بود که اصلا نمی‌گذاشتم کسی من را مشاوره کند‌ و فقط می‌گفتم؛ نمی‌خواهم جدا شوم.

چون قبل از شناخت و ورودم به کنگره، به تعدادی از مراکز مراجعه کرده بودم و به من گفته بودند؛ چون همسرت مصرف‌کننده شیشه است، باید جدا شوی به خاطر اینکه خودت و فرزندانت در خطر هستید؛ مشاور تازه‌واردین خانم داودی به من گفتند؛ مگر من گفتم جدا شو، گوش بده ببین من چه می‌گویم.

شرایط خیلی سخت بود، ما جلسات را از یک نمازخانه در بیمارستان علی‌اصغر که در حال حاضر سازمان فضای‌سبز و پارک‌ها شده، برگزار کردیم؛ شرایط به نحوی بود که جلسات فقط روزهای پنجشنبه برگزار می‌شد و با مسافرها در یک محل بودیم. در ابتدا مسافرم به کنگره نم‌آمد و فقط من به همراه فرزندانم  در جلسات شرکت می‌کردیم تا اینکه به لطف خداوند، او نیز با ما همراه شد.

دوازده آبان‌ماه ۱۳۹۰ جلسات عمومی در شهرکرد راه‌اندازی شد؛ ما همسفران دوست داشتیم جلسات خصوصی نیز داشته باشیم که راحت بتوانیم مشارکت و اعلام سفر کنیم که در نهایت در دوم اردیبهشت ۱۳۹۲ به استادی همسفر ریحانه، نگهبانی همسفر مرجان و دبیری همسفر افسانه، جلسات خصوصی همسفران شکل گرفت. که البته خانم آنی فرموده‌بودند که برای جلسات خصوصی حتما باید ۲۵نفر باشید که مرتب به کنگره بیایید؛ باید گفت که شعبه اصفهان خیلی در این راه به ما کمک کردند.

خانم مرجان وقتی می‌خواستند از خانم آنی اجازه جلسات را بگیرند، گفته بودند که باید حتما بیست و پنج نفر باشند که مدام به کنگره می‌آیند تا بتوانیم به شما اجازه جلسات خصوصی را بدهیم. در محلی که جلسات را برگزار می‌کردیم این‌گونه نبود که بتوانیم وسایلمان را همان‌جا بگذاریم؛ و هر جلسه تابلوها و وسایل را می‌بردیم و جلسه بعد، دوباره آن‌ها را می‌آوردیم و جلسه را آماده می‌کردیم.

در یکی از سی‌دی‌هایی که آن زمان آقای مهندس صحبت کرده بودند، فرمودند: «صاحب‌خانه بد، مستاجر را صاحب‌خانه خواهد کرد.‌ شرایط خیلی سختی داشتیم در آن شرایط که هنوز سالن امور صنفی را هنوز برای کنگره نگرفته بودیم، در جلسات عمومی آقای کامران، آقای اسکندر، آقای مهدی ابراهیمی و آقای محمد حیدری لژیون‌ها را در بیرون و در فضای باز برگزار می‌کردند و هوا خیلی خیلی سرد بود باید کلی لباس گرم می‌پوشیدیم تا بتوانیم سرما را تحمل کنیم در آن زمان سیگار کشیدن ممنوع نبود و سرلژیون همگی سیگار می‌کشیدند تا بتوانند سرما را تحمل کنند. کم‌کم یکی از اتاق‌های همان محل را به ما دادند که هم وسایل را در آن‌جا بگذاریم و هم این‌که لژیون همسفران در آن‌جا تشکیل شود.

با رهجوهایی که از اصفهان می‌آمدند؛ تقریبا چهل نفر رهجو بودیم و راهنما هم خانم مرجان بودند. در آن اتاق، لژیون‌ها را تشکیل می‌دادیم و رهجوهای دیگری که در آزمون کمک راهنمایی شرکت کردند و قبول شدند، همسفر زری و همسفر زهرا بودند.

شرایط ما زمانی‌که مکانی در منظریه، نزدیک کلینیک دکتر درخشان اجاره کردیم؛ بهتر شد؛ در آن زمان ما تازه طعم جلسات واقعی را چشیدیم. تصور کنید ما باید سیستم‌صوتی را هر جلسه جابه‌جا می‌کردیم و من هم با افتخار، مدتی مسئول سیستم صوتی بودم. جابه‌جا کردن دستگاه خیلی سخت بود. بلافاصله بعد از اتمام جلسات ما، دوشنبه در آن مکان جلسات NA، برگزار می‌شد و ما باید تمام شرایط را که برای برگزاری جلسه خودمان برقرار می‌کردیم.

از کسانی که در آن زمان بودند و الان در جلسه حضور دارند؛ همسفرها نسرین، اشرف عاطفه، فرزانه، معصومه و زهرا به خوبی شرایط آن زمان را به یاد دارند. وقتی وارد شعبه در منظریه شدیم، دیگر لازم نبود وسایل را جابه‌جا کنیم، دیگر میزی داشتیم و جای سیستم صوتی ثابت بود.

در آن زمان تعطیلی نبود؛ گفته می‌شد کنگره زمانی تعطیل می‌شود که کار ساقی‌ها هم تعطیل شود. یادم هست سال‌تحویل سال۹۲ساعت چهار، بود  و ما ساعت پنج جلسه را شروع کردیم و تمام تدارکات میز هفت‌سین هم با من بود و تاکسی هم پیدا نمی‌شد هر جوری بود وسایل را به شعبه رساندیم و هفت‌سین را چیدیم و جلسه را برگزار کردیم.

اگر بخواهم از حال و هوای ماه مبارک رمضان در آن زمان بگویم، اینکه  همسفران و مسافران حدود چهل نفر می‌شدند این آمار از آنجایی در ذهنم خوب مانه چون خودم چهل‌تا ظرف کوچک شله زرد، برای افطار آورده بودم.

خانم مرجان و آقای کامران خیلی به گردن ما حق دارند. این عزیزان بسیار تلاش کردند. دستور جلسه هفته قبل OT بود خاطره‌‌ای برایم مرور شد که گفتن آن خالی از لطف نیست؛ یادم هست برای این‌که OT به شهرکرد بیاید آقای کامران خیلی تلاش کردند چون تا قبل از آن باید مسافران به اصفهان می‌رفتند و OT تهیه می‌کردند؛ چون با OT در شهرکرد به خوبی موافقت نشده بود که از کلینیک‌ها تهیه شود و اولین بار OT در شهرکرد، در کلینیکی در فرخ‌شهر توزیع می‌شد و این هم برای ما بردی شد که OT به استان ما آمد و خیلی ذوق داشتیم و حس خوبی بود.‌ چون روزهای یکشنبه مسافران جلسه داشتند و از طرفی مجبور بودند برای گرفتن OT به اصفهان بروند.

زمانی‌که سی‌دی گوش می‌دهم و یا کتاب‌ها را می‌خوانم و  آقای مهندس تاریخ‌ها را بیان می‌کنند؛ به تاریخ‌ها خوب دقت می‌کنم حتی همیشه در لژیون به رهحوها هم همین مسئله را می‌گویم که به تاریخ‌ها دقت کنید؛  ببینید در آن زمان در چه حالی بودید،‌کجا بودید و در چه شرایط بودید. خودم خیلی برام جالب است که در آن زمان‌ها، چقدر در تاریکی‌ها بودم و شرایطم بد بود. این جالب است که نسل‌های بعدی هم یادی از ما بکنند و از نوشته‌ها و صحبت‌ها استفاده کنند.

در پایان خداوند را سپاسگزارم که در کنگره هستم‌‌ و از آموزش‌های ناب آقای مهندس برخوردار می‌شوم.

مرزبانان کشیک: همسفر پروین و مسافر امیرحسین
تایپ: همسفر شیرین رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون هشتم)
عکاس‌: همسفر فاطمه مرزبان خبری
ویراستاری و ارسال: همسفر زری رهجوی راهنما همسفر سودابه (لژیون چهارم) نگهبان‌ سایت
همسفران نمایندگی عمان‌سامانی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .