English Version
This Site Is Available In English

به مدت هشت سال عصبانیت افسردگی بی‌حوصلگی و استرس رو تحمل کردم

به مدت هشت سال عصبانیت افسردگی بی‌حوصلگی و استرس رو تحمل کردم

هفتمین جلسه از دور دوازدهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی قائم‌شهر، روزهای یکشنبه، با استادی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر حسن با دستور جلسه  (بنیان کنگره 60 ) در تاریخ 2 دی ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر
خداوند شاکرم که به من این توفیق داد تا در این جایگاه قرار بگیرم .من هم این هفته بنیان رو به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک عرض می‌کنم.
یک تشکر ویژه هم از محمد بهرام زاده جهت تلاش زیاد برای ایجاد شعبه درقائمشهرو همچنین از راهنمای خوبم آقا محمود و تمامی خدمت گذارانی که به من کمک کردند تا به رهایی رسیدم. 
دستور جلسه این هفته بنیان کنگره 60 می‌باشد. بنیان کنگره 60 آقای مهندس جهت ایجاد کنگره خیلی زحمات و سختی‌های فراوانی کشیدند و در مسیر مورد نامهربانی‌هایی شدند از بازرسی منزل گرفته تا بازداشت. 
خیلی خوشحال هستم  که برای بهتر شدن زندگی در کنگره حضور دارم. من به مدت هشت سال مصرف‌کننده شیره و تریاک بودم تو این هشت سال روش‌های متعددی رو برای ترک تجربه کردم اعم از کپسول درمانی  می‌رفتم کپسول گیاهی می‌گرفتم این را با دوغ مخلوط می‌کردم و استفاده می‌کردم و همین باعث می‌شد مصرف سیگار من بالا برود  و از این راه موفق نشدم. 
یک روزی یکی از دوستانم به من گفت که برای ترک اعتیاد قرص متادون می‌دهند و شما می‌توانی برای ترک مواد  قرص را از زیاد شروع کنید و به‌آرامی کم کنید و راحت می‌توانی مواد را کنار بگذاری و شروع به مصرف کردم وقتی به انتها رسیدم در شهر خودم با شخصی درگیر شدم و با تبرزدم ماشین طرف را تخریب کردم و از صحنه فرار کردم ، می‌خواهم بگویم  این راه هم جواب نداد و راه درمان من نبود.
دوباره برای ترک مواد یک دوره رفتم شربت متادون مصرف کردم از این روش هم نتیجه‌ای نگرفتم .
تا به‌جایی رسید که یک‌شب خواب دیدم زیر یک پل آویزان هستم و زیر پاهایم خالی و زن و بچه‌هایم  از روی پل می‌روند .این خواب را برای همسرم تعریف کردم .


همسرم به من گفت برای مصرف مواد مخدر خیلی زیاده‌روی کردی  اگر همین‌طور ادامه بدهی من و بچه‌ها از کنار تو می‌رویم  .خوب من تمام راه‌ها را رفته بودم خودم خسته شده بودم اما نتیجه نمی‌گرفتم. راه کمپ را گرفتم و 32 روزبه کمپ رفتم و در طی این مدت خواب و آرامش نداشتم. 
بعد از کمپ به مدت هشت سال عصبانیت افسردگی بی‌حوصلگی و استرس رو تحمل کردم و از زندگی چیزی نمی‌فهمیدم که روزی با برادر خودم مسافر اسحاق علی صحبت کردم  و به من گفت باید به کنگره بیایی و به درمان برسی اما گفتم من ترک کردم نیاز ندارم و برای آمدنم به اونجا باید چیزی از آن بدانم همان لحظه  یکی از سی‌دی‌های آقای مهندس رو برای من گذاشتند و اینجا بود که فهمیدم به اون چیزی که می‌خواستم میتونم اینجا برسم که اومدم به کنگره و خداروشکر به مدت یازده ماه و دو روز سفر کردم و به درمان رسیدم و تشکر می‌کنم از تمام کسانی که به من کمک کردند ازجمله  راهنمای عزیزم و مرزبان‌ها که نقطه تحمل من رو بالا بردند و فهمیدم که باید در اینجا بمانم و خدمت کنم تا به اون حال خوش برسم و الآن به مدت ده ماه و پنج روزبه رهایی رسیدم و حال خوبی دارم .
ممنونم که به صحبت‌های من گوش کردید.

تایپ , ویراستاری , عکاس , تنظیم و ارسال : مرزبان خبری مسافر امیر حسین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .