به نام قدرت مطلق الله
سالها قبل از آشناشدن با کنگره در تاریکی جهل و ناآگاهی به سر میبردم. به خیال باطل خود فکر میکردم همه چیز را میدانم برای درمان مسافرم به هر دری زده بودم؛ ولی متأسفانه هیچ نتیجهای حاصل نشده بود و پیداکردن راه درمان برای من فقط یک رؤیا شده بود تا اینکه یک روز دخترم از مدرسه به خانه آمد و به من گفت که یک جایی را دوستم به من معرفی کرد که اسمش کنگره ۶۰ است و یک سری توضیحات در مورد کنگره به من داد من بادقت حرفهای دخترم را گوش کردم و کاملاً به این حرفها ایمان آوردم پرسیدم چه روزی باز است گفت دوشنبهها ساعت ۴ باز است، روز چهارشنبه من بیدرنگ و با امیدواری بهطرف کنگره به راه افتادم وقتی رسیدم و از پلههای شعبه پایین آمدم و فضای شعبه را دیدم ناخودآگاه عاشق کنگره شدم و به خودم گفتم اینجا همان مکان رؤیاهای توست. خلاصه بعد از سه جلسه مشاوره لژیون انتخاب کردم و در لژیون نشستم و بادقت تمام به حرفهای راهنمای خوبم گوش کردم، راهنما کتابها و سیدیهای کنگره را به من معرفی کرد و من با خوشحالی تمام آنها را تهیه کردم و به خانه بردم وقتی برای اولینبار سی دی را گوش کردم با تمام وجود احساس آرامش کردم و با هر بار گوشکردن به سخنان گوهربار آقای مهندس و استاد امین علاقه من بیشتر میشد و مشتاقتر میشدم اینجا بود که من متوجه شدم که درواقع هیچچیز نمیدانم و تمام آن دانستههای من فقط یک سری باورهای غلط و بیاساس بودند که از بچگی از خانواده و از جامعه آموخته بودم؛ ولی خدای بزرگ را شاکر هستم که من را با کنگره آشنا کرد تا بتوانم با آموزشهای ناب کنگره از تاریکیهای جهل و ناآگاهی خودم رها شوم و به آگاهی و روشنایی برسم.
چیزی که من در کنگره یاد گرفتم کاملاً با دانستههای من متفاوت بود من در کنگره آموختم که با تفکر ساختارها آغاز میشود؛ یعنی همه چیز به نوع تفکر من بستگی دارد و اتفاقات خوب و بد را خودم در ذهن خود خلق میکنم و درنتیجه متوجه شدم که باید ذهن خودم را کنترل کنم و نقاشی زندگی خودم را به زیبایی بکشم و بهجای اینکه سعی کنم دیگران را تغییر دهم روی افکار و اندیشه خودم کار کنم و در صراط مستقیم حرکت کنم و درنتیجه باعث شد که من دوربینم را از روی مسافرم بردارم و بهطرف خودم بگیرم و این شد که من به آرامش رسیدم و توانستم بچههایم را به آرامش برسانم، در این مدتی که من در کنگره بودم هنوز مسافرم به کنگره نیامده بود و بهشدت حالش بد بود؛ ولی من تغییر کرده بودم و برخلاف گذشته که زندگی ما پر از تنش و قهر و دعوا بود تبدیل به آرامش شده بود، راحتتر میتوانستم رفتارهای مسافرم را تحملکنم تا اینکه بعد از مدتی بالاخره موفق شدم مسافرم را به کنگره بیاورم و مسافرم بهخوبی سفر کرد و در طول مدت یازده ماه زمان رهاییاش فرارسید که من برای گرفتن گل رهایی از دستان پربرکت آقای مهندس لحظهشماری میکردم تا اینکه بالاخره آن لحظه بهیادماندنی از راه رسید هم خودم و هم مسافرم گل رهایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کردیم، حس بسیار خوبی بود که هرگز در زندگی تجربه نکرده بودم من این لحظه پر از نور و روشنایی را برای همه مسافران و همسفران آرزو میکنم و امیدوارم بهزودی همه انسانهای دربند اعتیاد با کنگره آشنا شوند و این حس زیبا را تجربه کنند.
نویسنده: راهنما همسفر فریده (لژیون ششم)
ویراستاری: همسفر نغمه رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
ارسال: همسفر پریسا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
43