جلسه یکم از دوره سی و هفتم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی راهنما آقای مجید قاسمی، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر امید با دستور جلسه «OT» پنجشنبه ۲۹ آذر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
ز بیگانه تمنا میکرد، گوهری کز صدف کون ومکان بیرون است، طلب از گمشدگان لب دریا میکرد.
سلام دوستان مجید هستم مسافر
طبق رسم پنج شنبه ها دو دستور جلسه داریم؛
دستور جلسه OT و تولد مسافر اکبر عزیز به ایشان تبریک میگویم.
به خاط این که OT به دست ما برسد خیلی ها زحمت کشیدند و میکشند، آقای مهندس دژاکام، دیدبان OT آقای بابک لطفی، آقا جلال امینی دستیار دیدبان که شبانه روز تلاش می کنند تا OT به دست ما برسد و ما به حال خوب و خوش برسیم.
به غیر از اینکه OT درمان اعتیاد را طبق مثلث DOD انجام میدهد، درمان خیلی از بیماری های لاعلاج دیگر هم در حال انجام است، انشالله به زودی این مورد هم به متخصص ها ارجاع میشود و همگی از آن استفاده میکنیم.
من ۵-۶ ماه قبل از ورود به کنگره ۶۰ به دلیل نداشتن زمان و محل مناسب برای مصرف مواد، از OT استفاده مینمودم. زمانی که وارد کنگره شدم، در قسمت تازه واردین وقتی آقای جلال امینی به من گفتند باید هر وعده ۴/۵ سی سی استفاده کنی، گفتم من با این همه مصرف قبلی فکر نمیکنم بتوانم با این میزان ادامه بدهم. ایشان به من نگاهی کردند و پاسخی ندادند و من با همان نگاه جواب همه سوالاتم را گرفتم.
هفته اول حالم اصلا خوب نبود ولی در هفته دوم بهتر شدم. اسم OT را گذاشتم اکسیر جوانی OT باید طبق زمان و اندازه مصرف شود.
سفر دودی بسیار مشکل بوده است، به خاطر یک بست تریاک شاید کسی بازداشت میشد و قضایای دیگری که همه میدانیم، ولی این مرد بزرگ و دانشمند، با بانگ بلند اعلام کردند که درمان اعتیاد با تریاک امکان پذیر است.
خیلی ها با ایشان مخالفت نمودند، خیلی آزمایشها انجام دادند و دلایل آوردند و اما خواست خدا به انجام این کار بود، خداوند اجازه داد و انجام شد و شکر خدا همگی ما به حال خوش رسیدیم.
در مورد دستور جلسه دوم
تولد یکسال رهایی مسافر اکبر عزیز؛
خواهش میکنم با همسفرانشون بایستن و تشویقشان کنید.
زمانی که تازه لژیون ۲۴ تحویل من شده بود اکبر عزیز با یک حال بیش از اندازه خراب و بیش از آن چیزی که فکرش را کنید وارد لژیون شد، جلسه اول بود که OT مصرف میکرد که همسفر ایشان هراسان وارد شدند و گفتند اکبر با حال بسیار بد بیرون از کنگره روی شنها افتاده است. در حالی که خودم خیلی ترسیده بودم به همسفر ایشان گفتم اصلا نترسید، هیچ اتفاقی نمیافتد اگر قرار بود اتفاقی بیفتد در زمان تخریبهای قبلی با ان همه مواد می افتاد و ۳ سی سی OT خطری ندارد!
با خودم میگفتم ای خدا در ابتدای تحویل لژیون این چه امتحانی بود که از من گرفتی و نگران بودم برای اکبر اتفاقی بیفتد.
از اکبر پرسیدم که چه کار کردی؟
با این همه مواد که قبلا استفاده میکردهای فکر نمیکنم با ۳ سی سی OT برایت اتفاقی افتاده باشد!
آن روز به اکبر گفتم نترس خوب خواهی شد
اگر طبق فرمان حرکت کنی به رهایی خواهی رسید به قول مهندس عزیز، کسانی را که ما باور نمیکنم اصلا به رهایی برسند و خوب شوند، هم رها میشوند و هم خدمتگزاران خوبی میشوند
و بالعکس کسانی را که فکر میکنیم صد در صد رها میشوند و خدمتگزار، حتی به رهایی هم نمیرسند.
اکبر سفر خیلی خوبی داشت، بدون حتی یک غیبت خدمتگزار بود همیشه، نگهبان نظم بود. خانواده بسیار خوبی دارد و خدمت گذار هستند و الان هم مرزبان ورزشی در پارک شهدای شهرداری است.
بهترین های خداوند را برای او و خانوادش خواستارم
امیدوارم امسال شال راهنمایی را با دستان جناب مهندس خودش و همسفرانش دریافت کنند.
سلام دوستان اکبر هستم یک مسافر
آخرین آنتی ایکس مصرفی: شیشه، هروئین
مدت سفر: ده ماه و سیزده روز
روش: "D.S.T"
داروی:"OT"
راهنما: آقای مجید قاسمی
رهایی:پانزده ماه
ورزش در کنگره: فوتبال
سلام دوستان اکبر هستم مسافر
در ابتدا پیام برای سفر اولیها دارم که میخواهند آموزش بگیرند همیشه در صفهای جلو بنشینند ومشارکت نمایند. من مدتی زمان برد تا به راهنمای خودم آقامجید حس مشترک پیداکنم. خداوند را شاکر هستم که اذن ورود من به کنگره صادرشد. من آرزو داشتم که امروز مادرم دربین شما حضور داشت تا جشن تولد من را نظاره میکرد، زیرا خیلی دوست داشت روزی را که من ازدام اعتیادرها شده ام را ببیند. من تخریب بسیار زیادی داشتم تخریبهای من فقط مختص مواد مخدر نبود، اما کنگره مکان امن ومقدسی میباشد که مسافری مثل من را که این همه تخریب داشتم رابه درمان میرساند.
همه زندگی من از ناامیدی ،ترس ،بدبختی و غیره پرشده بود من قبل ازاینکه سفرم راشروع کنم حدود دوماه بیرون از درب وداخل پارکینگ به سر میبردم ولی بالاخره اذن ورودم صادرشد و توانستم وارد این مکان مقدس شوم وروی این صندلی بنشینم .من زمانی که تازه روی دارو آمده بودم چون حال خرابی داشتم راهنمای من فکر میکردند که من لغزش کردهام؛ درصورتی که من اعتقاد و اعتماد کامل به کنگره داشتهام .مصرف شیشه من بسیار بالا بود و من اعتقاد دارم شیشه خود شیطان است.
من بامصرف روزی سه گرم شیشه وارد کنگره شدم وچون مواد زیادی همچون قرص،شربت متادون وشربت تریاک مصرف مینمودم نتوانستم همه موادم را به راهنمای تازه واردین بگویم. من شیشه را اول میخوردم بعد با پایپ میکشیدم و بعد تزریق میکردم. و تخریبهای هروئین و تزریق آن که همه آنها برای من دردآور بودند؛ چون من راه درمان اعتیاد رابلد نبودم همه راهها را امتحان میکردم از کمپ ترک اعتیاد گرفته تا روشهایی مثل سمزدایی که هیچ کدام به من جواب ندادند.وقتی به کمپ میرفتم به دروغ به خانواده ام میگفتم که به مسافرت می روم ولی هیچ کدام راه علاج و راه درمان من نبودند.اوضاع به حدی وخیم شد که اقدام به خودکشی نیز کردم؛ ولی چون خواست خداوند نبود سالم ماندم. من زمانی که تازه وارد کنگره شده بودم پیش خودم میگفتم مهندس دژاکام؛ چون شیشه وهروئین مصرف نکرده است حال ما را نمیداند مصرف آقای مهندس تریاک والکل بوده و ایشان ما را درک نمیکنند و به راهنمایم میگفتم مگر ممکن است من با این همه تخریب اینجا به درمان برسم و ایشان درجواب میگفتند اینجا سرطان و هردرد بی درمان دیگری را هم اگر اعتقاد داشته باشی درمان میکند. درصورت اینکه فرد خواسته قوی داشته باشد هر چیزی ممکن میشود و همیشه این شعر رامیخواندند که
گرمرد رهی میان خون بایدرفت
ازپای افتاده سرنگون بایدرف.
من به حدی توهم داشتم که خانواده ام ازمن میترسیدند ودرب خانه را به روی من باز نمیکردند .من خانه و. دامداری داشتم ولی جلوی درب خانه ام و در ماشین مواد مصرف می کردم به امید اینکه ماموران پاسگاه بیایند و مرا دستگیر کرده وبه زندان انتقال بدهند.
وقتی آقای مهندس در کتاب از معتادین با واژه کارتن خواب یاد میکردند من خودم را درآن شرایط میدیدم.من دیگر هیچ آبرو ،شخصیت و اعتباری نزد هیچ کس وبالاخص خانواده وبچه هایم نداشتم .دختر من که حدودا هجده سال داشت مرا قسم میداد که ازجلوی درب مدرسه او گذر نکنم؛ چون آبرویش جلوی دوستانش میرفت.
یکی از ان چیزهایی که اقا مجید بهم یاد داد از اول این بود که یادمون نره کجاییم همیشه از خدا میخواهم که یادم نره که کی بودم چی بودم و چی هستم به من گفتند مراقب باش یک وقت در این دست زدن له نشی و غرور نگیرتت یه جاهایی اصلا یک کارهایی میکردیم دست خودمان نبود دست مواد بود علم کل دنیا اینجاست من دخترم اوتیسمی بود کل دکترها گفتند خرجش نکن فایده ندارد وقتی میامد در شعبه انرژی داشت زمانی که دارو میخورد خوابش نمیبرد ولی وقتی به کنگره میامد سریع خوابش میبرد و اکبری که هیچجا جاش نبود الان جاش هست این را میخواهم بگم که زیاد جوگیر نشوید هنوز زهرا به روی اوتی نرفته چون هنوز وقتش نرسیده خیلی دلم میخواست دستور جلسهی من با صفتهای گذشته بخورد ولی تنها دارویی که من را خوب کرد همین اوتی بود در پایان هم میخواهم از مرزبانان قبلی و جدید و ایجنت قبل و جدید خیلی تشکر میکنم و از همهی کسانی که به یک روایتی مشوق من شدند تشکر میکنم اقا مجید بهم گفتند که از هر کس سالم الگو برداری کن تا انرژی بگیری و به حال خوب برسی خیلی ممنونم.
سلام دوستان پریسا هستم یک همسفر؛
خداوند را شاکر و سپاسگزار هستم که امروز توفیق دارم در این جشن باشکوه شرکت بکنم. آقای امین چقدر قشنگ فرمودند: ما انسانهای خوشبختی هستیم چرا که میتوانیم کنار همدیگه جمع شویم و بهانهای برای شادی کردن و جشن گرفتن داریم؛ هفته "OT" را خدمت همه خدمتگزاران تبریک عرض میکنم. اهمیت این دارو همین جمله استاد سردار که فرمودند: «این دارو قرار است تحولات بزرگی را در عرصه پزشکی ایجاد کند»؛ بیست و هفتمین سال بنیان را خدمت همه کسانی که به آقای مهندس و کنگره ایمان آوردند و مصداق آیه «مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللهِ» یعنی عزیزانی که با خواسته و اختیار خودشون به سمت نور حرکت کردند و احیا شدند.
آقای امین در سیدی موسی فرمودند: «که قهرمان کسی هست که با از خود گذشتگی کاری میکند که انسانها بتوانند به خواسته واقعی خودشان برسند» و ما میبینیم که آقای مهندس علاوه بر اینکه قهرمان زندگی تکتک ما شدند، کاری کردند که همه ما بتوانیم در زندگیهای خودمان نقش قهرمان را بازی کنیم و این جشنها، شکرگزاری از همین اتفاقات بزرگ هست.
خانم منیره عزیزم هم همانطور که مسافر محترمشان هم توضیح دادند با سختیها و مشکلات زیاد با تاریکیهای زیاد مثل همه ما وارد کنگره شدند و پابهپای مسافرشان حرکت کردند و اگر الان در این جایگاه هستند همان پاداشی هست که خداوند در کلام الله به آن اشاره میکند؛ چرا که ما میدانیم وعده خداوند دروغ نیست و به نظر من هیچ پاداشی بالاتر از این نیست که این خانواده با حال خوش کنار هم نشستند و میتوانند به همدیگه افتخار کنند، من این تولد را به همه اعضا این خانواده، پسر گلشون که جاشون خیلیخالی هست تبریک میگم به زهرا عزیزم خیلی تبریک میگم که پر از حس و حال خوب پر از عشق و محبت واقعی است؛ همچنین به فاطمه عزیزم تبریک میگم، به خانم منیره تبریک میگم که با وجود تمام سختیها که توی مسیرشان داشتند، هیچوقت غیبت نداشتند و همیشه سر وقت در شعبه بودند و امروز هم مزد زحمات و صبوریهاشون را با این حال خوب دریافت میکنند.
خودتون و آقای مهندس را تشویق کنید.
آرزو:
سلام دوستان منیره هستم همسفر
از بیداری تا هوشیاری فاصله چندانی نیست اما ما انسانها باید صبر داشته باشیم.
برای هر یک از ما قدمی تازه، یعنی آمیختن با روشنایی
خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم، زیرا کنگره را در مسیر من و مسافرم قرار دادند تا بیاموزیم، درس عاشقی را، در مکتب استاد عشق و محبت آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان.
اکبر آقا با ترکها و تخریبهای زیادی وارد کنگره شدند و بعد از هر مرتبه گذراندن زمان کمپ مجدداً به مصرف مواد مخدر روی میآوردند و در این اواخر حتی با وجود مراجعه به پزشک و مصرف داروهای اعصاب تلاش برای ترک نمودند، اما پس از گذشت یک هفته درست زمانی که باید نتیجه زحمات خودش و من را میدیدیم طبق معمول به مصرف مجدد مواد مخدر برمیگشتند.
همیشه میگفتند دعا کنید، من از این اعتیاد نجات پیدا کنم.
خدا را شکر میکنم که اکبر آقا به کنگره آمدند و سفر خوبی داشتند به مسافرم تبریک میگویم به خاطر اینکه تلاش کردند و مزد زحماتش را گرفتند.
از آقا مجید راهنمای ایشان بسیار سپاسگزارم که به مسافر من کمک نمودند. از خانم پریسا سپاسگزارم به خاطر راهنماییها و کمکهایی که در این مسیر به من کردند با وجود مشکلات فراوانی که داشتم از جمله بیماری دخترم زهرا و اعتیاد همسرم، خدا را شکر که این آرامش نصیب ما شد.
از خانم زهرا و خانم نرگس متشکرم از دختران عزیزم متشکرم به خاطر اینکه همیشه همراه من بودند
و همینطور در آخر از اعضای لژیون ۲۶ همسفران بسیار سپاسگزارم چون بسیار از آنها آموزش گرفتم.
آرزو:
خواسته من این است که همه افراد کنگره سیگار خود را درمان کنند
سلام دوستان زهرا هستم همسفر؛
خداراشکر میکنم که در این جایگاه قرار دارم و از جناب آقای مهندس تشکر میکنم، از جناب استاد امین، از خانم نرگس و خانم زهرا تشکر میکنم خیلی ممنون بابت وقت مشارکت.
سلام دوستان نرگس هستم یک همسفر؛
خداراشکر میکنم که یک بار دیگه توفیق پیدا کردم در جمع دوستان با محبت شعبه شیخ بهایی باشم؛ خدا را بابت اینکه توفیق پیدا کردم امروز در این جایگاه قرار بگیرم و چهره ماه تکتک عزیزان را ببینم خیلی خوشحال هستم؛ من هم به نوبه خودم هفتهی بنیان را خدمت آقای مهندس، خدمت تکتک اعضای کنگره۶۰ تبریک میگویم. چرا که کلید خروج از تاریکیهای تکتک ما به واسطه این هفته اتفاق افتاد و بابت این موضوع بسیار تا بسیار خدای خودم را شکرگزارم که من هم جزء این سیستم هستم؛ اما اگه بخوام در مورد این خانواده عزیز بگویم قطعاً آقای مهندس تو سیدی «نفس و عقل» میگوید: «نفس تک تک انسانها با هم برابر است»؛ اگر امروز این عزیزان به حال خوش رسیدن به دلیل این است که توانستند به نفسشان غلبه پیدا کنند و از اون خواستههای نامعقول بگذرند، توانستند در این مسیر به حال خوش برسند، انشاالله که همه ما هم بتوانیم قدردان این سیستم باشیم و بتوانیم با علم به معرفت برسیم و با معرفتی که کسب میکنیم خیلی خوب به نفسمان پاسخ خوب بدهیم.
در مورد خانم فاطمه اگه بخوام خیلی کوتا بگویم، رهجوی خیلی فرمانبرداری بود با این که سن کمی داشت اما تغییرات پدر، مادرش باعث شد که این عزیز وصل به کنگره شود. من یاد ندارم فاطمه با اینکه دانشجو بود، درس داشت، کارهای خونه به عهدش بود هیچ وقت بدون سیدی در لژیون حضور داشته باشد؛
من آرزو میکنم که این خانواده را با شال زیبای راهنمایی در جشن تولد سه سالگی ببینم؛ ممنون بابت اینکه به صحبتهای من گوش کردین.
آرزو:
خواسته من جهانی شدن کنگره و سلامتی آقای مهندس است
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر
خداروشکر میکنم که اذن ورود ما به کنگره صادر شد و توانستم در کنگره حضور پیدا کنیم، از آقای مهندس و خانواده محترمشان بابت به وجود آوردن این بستر تشکر میکنم که باعث شدند علم زندگی کردن را یاد بگیریم.
هفته پیش به پدرم گفتم جشن هفته آینده مربوط یه کسی است که در قسمت OT خدمت میکند؛ ولی متوجه شدم بیربط با خانواده من هم نیست؛ چرا که شخصی که بیست سال تخریب هروئین و شیشه دارد و اصلا در خانه حضور نداشت، صیح تا شب سرکار بود و بعد از آن به بهانه دامداری به بیرون ار خانه میرفت. مدتی گذشت و ما از پدرم اصلا اطلاعی نداشتیم و متوجه شدیم برای ترک به کمپ رفته بود ولی بعدا از اینکه از آنجا آمد مجدد شروع به مصرف کرد و این باعث شد دعوا و تشنج در خانه ما بیشتر و بیشتر شود و این تشنج و کم محبتیها به جای رسیده بود که دائما سردرد و سرگیجه داشتم. یک روز راهی بیمارستان شدم و آزمایش هیچ مشکلی نشان داد و دکتر گفت فقط به علت تنش عصبی است که این اتفاق افتاده است و همین اتفاقها باعث شد پدرم سمزدایی انجام بدهد و این کار هم به او خیلی آسیب زد و مصرف پدرم روز به روز بیشتر میشد و این حال من رد خیلی خراب میکرد ولی همیشه وقتی دری بسته میشد از جایی دیگر دری باز میشد.
وقتی با کنگره آشنا شدم و پدرم شروع به سفر کرد آرام آرام تغییر کرد و هروقت از کنگره به خانه میآمد حالش خوب بود و اکنون خانواده من با حال بسیار خوب در کنار هم زندگی میکنیم و تازه طعم زندگی را متوجه میشویم. از اینکه در این جایگاه هستم خدارا شاکر و سپاسگزارم و امیدوارم افرادی که بیرون از این در هستند بتوانند حضور پیدا کنند و حال آنها هم خوب شود.
از آقا مجید و آقای نیلچیان راهنماهای پدرم و از راهنما های خودم خانم نرگس و خانم زهرا و همچنین خانم پریسا سپاسگذار و امیدوارم برکات این خدمت در زندگی این عزیزان جاری و ساری باشد و اولین سال رهایی پدرم را تبریک عرض میکنم انشالله در این مسیر ثابت قدم باشد و بتواند شال راهنمایی را دریافت کند.
نگارش: مسافر محمدرضا (لژیون۲۰)
ویراستار مسافر مهدی (لژیون۱۶)
تنظیم ارسال مطلب مسافر رسول
- تعداد بازدید از این مطلب :
705