آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروفی تهی است. من قبل از کنگره تصور میکردم خیلی از مفاهیم را متوجه میشوم و خود را عقل کل میدانستم؛ اما با آمدنم به کنگره متوجه شدم طبل توخالی بیش نیستم تازه متوجه شدم چیزی بلد نبودم مخصوصاً در برخورد با یک مصرفکننده مواد مخدر. در کنگره یاد گرفتم قبل از انجام هر کاری اول تفکر کنم، وادی اول همانند کلاس اول ابتدایی الفبا را آموزش میدهد. من کلید حل این مسئله را نداشتم خدا را شکر که در اینجا توانستم این جهل و ناآگاهی را به دانایی تبدیل کنم. من بهخاطر ناآگاهی و اعتیاد همسرم وضعیت زندگیام طوری شده بود که سفره منیت و جهل همیشه پهن بود و ما در دام ناآگاهیها اسیرشده بودیم؛ اما با نوشتن سیدیها و آموزشهای ناب کنگره و به کمک راهنمای عزیزم توانستم کمی خود را تزکیه و پالایش کنم و به گذشته فکر نکنم. این بیت (یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور) حالوروز من را قبل از ورود به کنگره بازگو میکند که با یادگرفتن دروس جهانبینی چگونه کلبه زندگیام تبدیل به گلستان شد. حال وادی دوم را در ذهنم به تصویر میکشم (هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) این وادی جان مرده مرا احیا میکند از این وادی خودباوری را آموختم و یاد گرفتم چگونه با صبر و تفکر مشکلاتم را حل کنم و انگشت قضاوت را به روی خودم بگیرم به قول شاعر عیب کسان منگر و احسان خويش ديده فروببر بر گریبان خويش، ما باید قدردان کنگره ۶۰ باشیم که ما را از ضد ارزشها به ارزشها هدایت میکند.
میخواهم از فرصت استفاده کنم و خاطرهای را برای شما بازگو کنم، داخل منزل همیشه با همسرم جنگ و دعوا داشتیم (خدا رحمتش کند خیلی دلتنگش هستم) شنیده بودم مکانی هست برای ترک اعتیاد که به میل خودت ترک میکنی و هیچ اجباری در کار نیست و در کل جای خوبی است. خلاصه با هر ترفندی که بود همسرم را راضی کردم تا به کنگره بیاییم بهخاطر دارم آن روز جلسه عمومی بود که ما آخر جلسه رسیدیم و داشتند صندلیها را جمع میکردند. همسرم رفت جلو گفت من برای ترک اعتیاد خود آمدم باید چهکار کنم؟ یک آقای جوانی آمد جلو و گفت دیر آمدید بروید و فلان روز بیایید همسرم ناراحت شد گفت: به من نمیآید اینجا بیایم و ترک کنم؟ مرد جوان خیلی با ملایمت و سخنان شیرین و قشنگ همسرم را دلداری داد. خلاصه رفتیم و بعد از یک الی دو ماه بعد برگشتیم زمانی که رسیدیم داخل شعبه بعد از چند دقیقه آوای کنگره ۶۰ پخش شد خیلی تعجب کردیم و به یکدیگر نگاه میکردیم، نگاهمان به هم یک حالت رضایتبخشی بود. آن روز من بشخصه جذب کنگره شدم. آن روزها حالم به قول امروزیها اوکی نبود و هیچچیز مرا جذب خود نمیکرد؛ ولی خداوند را شکر میکنم که زمان رسیدنم به کنگره همزمان شد با آوای پرمحتوا و قشنگ کنگره که مرا توانست شیفته و جذب خود کند. من بدون هیچ قید و شرطی و با تمام وجودم پذیرفتم خانه دوم من کنگره ۶۰ است و هر آنچه دارم از کنگره ۶۰ است، امیدوارم سالیان سال پایدار بماند. امیدوارم راه درست و صراط مستقیم روشنایی زندگی تمام شما دوستان عزیزم باشد و در این مکان مقدس کامیاب و سربلند باشید و انشاءالله من هم بتوانم خدمتگزار لایق کنگره ۶۰ باشم.
نویسنده: همسفر حسیبه رهجوی راهنما همسفر بتول (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون یکم)
ویراستاری: همسفر نغمه رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
ارسال: همسفر پریسا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
233