نهمین جلسه از دوره شصت و یکم از کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر، با استادی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر احسان و دبیری مسافر امرالله، با دستور جلسه «وادی یازدهم و تاثیر آن روی من» و «جشن یک سال رهایی مسافر مجید» پنجشنبه 22 آذرماه 1403 ساعت 15:30 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر.
خداوند را شکر میکنم و از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که چنین بستری را فراهم کردهاند که انسانها بتوانند در جهت مثبت تغییر کنند.
به همه اعضای نمایندگی لامرد و به همه راهنمایان و خدمتگزارانی که در آن شعبه خدمت میکنند تبریک عرض میکنم و همانطور که اطلاع دارید دو نفر از همسفران شعبه ما در آن نمایندگی لژیون دارند و یک همسفر هم از همان منطقه و سه لژیون DST هم برای مسافران تشکیل میشود و همینطور یک راهنمای تازهواردین به همراه یک لژیون درمان سیگار؛ به راهنمای محترم آقای پوریا هم تبریک عرض میکنم بابت رهاییهای نمایندگی لامرد و در واقع چقدر این رهاییها زیباست و جای خوشحالی دارد.
جلسه امروز دارای دو بخش کلی است، یکی دستور جلسه هفتگی و دیگری، تولد یک سال رهایی مسافر مجید.
سوالی که درباره وادی یازدهم برای من پیش آمد، این بود که چه اتفاقی میافتد برای افرادی که در سفر اول خیلی خوب سفر میکنند، دارو را دقیق و سر وقت مصرف میکنند و به طور منظم در جلسات حضور دارند و اینقدر خوب سفر میکنند که نمیشود از سفرشان ایرادی گرفت؛ اما یک عده از همین افراد وقتی وارد سفر دوم میشوند انگار یکمرتبه راه را گم میکنند و آن حرکت لازم را ندارند، چرا؟
این موضوع خیلی ذهنم را مشغول کرده بود که چرا چنین اتفاقی می افتد؟
البته منظورم این نیست که خدای ناکرده مواد مصرف میکنند؛ بلکه نمیتوانند راه را خوب پیدا کنند و ادامه مسیر بدهند!
منظورم این است که دیگر آن تحرک لازم را به مانند سفر اول ندارند.
پاسخ و جواب پرسشم در پیامهای سفر اول و دوم نهفته است؛ پیام سفر اول را با خودم مرور کردم و در همان ابتدای پیام متوجه شدم که داستان چیست و چه خبر است! آنجا که میگوید همسفر تو بر مرکبی نشسته ای! همینجا گفتم من جواب خودم را گرفتم!
یعنی اینکه، سفر اولی سوار بر یک مرکب است و یک وسیلهای برای حرکت دارد که آن مرکب DST است، آمدن به پارک است، سیدی نوشتن است و زودتر آمدن و به موقع رفتن است.
یعنی اگر مشکل خاصی درست نکند راه، اتوبان است. آقای مهندس راه را کاملا باز کرده است و علامتگذاری شده است، این راه یعنی سفر اول! یعنی اگر خود من به عنوان یک سفر اولی داستان خاص و غیر منتظرهای درست نکنم و یا یک سرپیچی خیلی خاصی نکنم، این مرکب من را به مقصد میرساند.
اما سفر دوم داستانش فرق میکند! دیگر آن مرکب نیست، یعنی لاینها و مسیرها مثل سفر اول روشن نیست! قطعا علامت دارد اما چراغ ندارد! و این قضیه در بخش مسافر و همسفر به اعتقاد من مشترک است گویی علامت و نشانه دارد ولی تاریک است و برای همه روشن نمیشود.گویا باید یک سری اتفاقات بیفتد که این نشانهها را من ببینم که حرکت کنم.
دلیل اینکه من حرکت میکنم تا به مقصد برسم اما بعد از مدتی و از یک جایی به بعد دیگر حرکت نمیکنم این است که علائم و نشانهها را نمیبینم. پس گویا باید نوری در جایی تابیده شود که آن علائم و مشخصات مسیر سفر دوم مشخص بشود.
در پیام سفر دوم آمده است که دستهایت را به نشان پیچش درهم و به سوی آسمان نگه دا!. اصلا نمیگوید برو! فعلا چیز خاصی از رفتن نمیگوید! می گوید بایست! و آن چیزی که میخواهی را مصرانه از خدا بخواه و دستت را دراز کن! تا یکی دستت را بگیرد و راه را به تو نشان بدهد! و مسیرت وادی یازدهم است و رود خروشان و مسیر همواری نیست!
رودها هیچ کدامشان در مسیر صاف حرکت نمیکنند و اگر به یک دشت و زمین همتراز برسند، آنقدر پهن میشوند که راکد میمانند.
مسیر حرکت رودها که تمثیلی بر سفر دوم است، از درهها میگذرد؛ اینها همه نشان از سختیهای این سفر دارد.
پیام میگوید بسیار پخته و صیقل داده شوید! به این موضوع اشاره میکند که سفر دوم یک سفر کاملا درونی است. در حقیقت اشتباه است که بخواهیم حرکتها را از بیرون درست کنیم. درست نمیشود! چون هر چه بیرون است انعکاس درون ماست.
سفر دوم از شما میخواهد که بیایید، مسائل را پیدا کنید و شروع کنید آنها را در درون خودتان حل کردن! چه مسافر و چه همسفر!
اگر درونتان مسائل را حل کردید، بیرون بازتاب درون است!
اصلا نمیتوان سایهها را کم و یا زیاد کنید! غیرممکن و یک تلاش بیهوده است؛ آن شکلی که پشت نور گرفتهای و سایهها را شکل میدهد را باید درست کرد و در ادامه سایه خودش در جهان بیرون درست میشود.
چراغهایی که علائم را به ما نشان میدهند، به اعتقاد من با بیحساب شدن روشن میشوند.
آن چیزی که در لژیون سردار اتفاق میافتد لزوما پرداخت مالی نیست و به ما میآموزد باید با دیگران بی حساب بشویم، حساب و کتاب لزوما ریالی نیست! اگر دو نفر هستند که میخواهم سر به تنشان نباشد، یک نفر هست که احساس میکنم حق من را خورده و یا چهار نفر هستند که فکر میکنم باعث شدهاند یک ازدواج ناموفق داشته باشم، یعنی هنوز حساب کتاب دارم و تا زمانی که من حساب و کتاب دارم راه برای من روشن نمیشود.
پس سفر دوم یکی درونیِ است و دیگر اینکه بیاموزیم با آدمها و جهان پیرامون خودمان بیحساب شویم.
بخش دوم رهایی مسافر مجید است و به ایشان خیلی تبریک میگویم.
کنگره یا اصلا سیستم هستی از ما چه میخواهد؟ از من نمیخواهد لزوما خوب مشارکت کنم و آدم خوش سخنی باشم، بلکه میخواهد که در هر بخشی که هستم فقط وظیفهام را درست انجام بدهم. اگر سفر اولیام، اگر همسفرم، اگر مسافرم، فقط این را از من میخواهد که من وظیفهام را درست انجام بدهم.
به اعتقاد من مجید از اولین خدمتهایی که دبیری لژیون بود تا به امروز کارش را خوب انجام میدهد و از خداوند میخواهم که در ادامه هم همینطور باشد و بتواند بهره لازم را از خدمتش ببرد.
در پیامش من چیزی که به ذهنم آمد این است که آن بهایی که انسانها میدهند، مسافر و همسفر هیچ فرقی ندارد. یک بها میدهند و یک رنجهایی را تحمل میکنند و حقارتهایی را در ادوار مختلف تحمل میکنند تا در جمع یاران مهندس که پرچمدار نور و محبت است، قرار بگیرند.
دلیل اینکه آقای مهندس، چه به مسافر و چه همسفر گل رهایی را میدهد، این است که به شما بگوید که کارتان را درست انجام دادهاید و به عهدی که بستهاید وفا کردید.
امیدوارم من خودم تلاش کنم و عنوانهایی که در کنگره دارم را درونی کنم، چه به عنوان یک همسفر و چه به عنوان یک مسافر، اینها را بتوانم به معنای واقعی اجرا کنم.
چه همسفرهایی هستند که حضور ندارند اما یک همسفر واقعی هستند برای مسافرشان و آنها هم کارشان را به اعتقاد من به خوبی به پایان رساندهاند و به عهدشان وفا کردهاند.
پیام تولد:
رفتن در جهان ظلمت و به دوش کشیدن رنجها و حقارتها، مجوز ورود به کنگره و حضور در جمع یاران پرچمداریست که پیامش محبت و نور است. قدردان بودن لحظه لحظه این حضور را برای خودم و شما از قدرت مطلق الله خواستارم.
اعلام سفر مسافر:
آخرین آنتی ایکس مصرفی هروئین، 11 ماه و 12 روز به راهنمایی مسافر مهدی سفر کردم، رهایی از اعتیاد 22 ماه و 22 روز؛ 11 ماه سفر درمان سیگار داشتم به راهنمایی مسافر ضرغام؛ رهایی از بند نیکوتین 19 ماه؛ ورزش در کنگره آمادگی جسمانی.
آرزوی مسافر:
برای خودم، خانواده و کنگره فرد مفیدی باشم.
خلاصه سخنان مسافر مجید:
سلام دوستان مجید هستم یک مسافر. تشکر میکنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان و همچنین از راهنمایان تازه واردین خودم آقای پوریا و رهام و راهنمای درمان سیگارم آقای ضرغام و بسیار قدردانی میکنم از راهنمای خودم آقای مهدی که در سفر اول و دوم با کلامشان امید را به من بخشیدند. رهاییهای لامرد را تبریک میگویم به همه این عزیزان و به راهنمای محترم آقای پوریا و به همه خدمتگزارانی که در بخش مسافران و همسفران در این رهاییها سهیم بودند؛ در حقیقت بازگشت 12 انسان دیگر به زندگی مبارکمان باشد.
به زندگیام قبل از کنگره که نگاه میکنم، همیشه اعتیاد و مشکلاتی که در کنار اعتیاد بود را سعی میکردم با ناامیدی تحمل کنم؛ اما چقدر آن رنجها ارزشش را داشت! که امروز اینجا باشم تا یکسری لذتهای واقعی و رهاییهای انسانها را ببینیم. بقول آقای زرکش کسی می تواند از رنج دیگران کم کند که توانسته باشد رنج خودش را کم کرده باشد. در کنگره این اتفاق می افتد؛ رنج ما تبدیل به گنج میشود و در ادامه تلاش میکنیم که از رنج دیگران کم کنیم. برای من تا امروز این بالاترین لذت بوده که تلاش کنم تا انسانهای دیگر هم به آرامش برسند؛ یعنی لبخند واقعی روی لب یک مادر و پدر بنشیند و یا یک همسفر که سختیهای زیادی را در کنار مسافر تجربه کرده دوباره به آرامش و زندگی برگردد.
در وادی چهاردهم استاد جناب مهندس رعد میفرمایند که "انسان بودن یعنی سپاس از هستی، از قدرت مطلق" من به این پیام فکر میکردم که سپاس از هستی، یعنی سپاس از چه چیزی؟! از چه کسی؟! هستی چه چیزی به من داده که باید سپاسگزارش باشم؟! درواقع همه آن رنجها محرومیتی بود که امروز من به کنگره و حال خوش محرم بشوم و برسم به قافله آقای مهندس و بتوانم پشت سر ایشان حرکت کنم. ما مصرف کنندگان مواد مخدر از یاد رفتگان بودیم! ولی خداوند معلم راستینش را برای ما از یاد رفتگان فرستاد.
ما خانواده کنگره 60 هستیم و جمعیت ما باید به وسعت تمامی مصرف کنندگان برسد. یعنی باید آنقدر قوی بشویم که بتوانیم چندین شعبه دیگر را در بوشهر راهانداری کنیم تا خانوادههای دیگر هم بیایند و به آرامش برسند. ما حرکتهای بزرگی را میتوانیم انجام بدهیم، چون خودمان را باور کردهایم. کنگره را از بوشهر به لامرد بردهایم، برای گناوه در تلاش هستیم و در ادامه برازجان و ... چون نعمت کنگره فقط برای ما نیست، برای همه است و این وظیفه ماست که این روش را گسترش بدهیم.
الگو و نماد بخشش ما جناب مهندس هستند و نگاه همه ما به ایشان است. باید تلاش کنیم در قسمت مالی و در هر قسمتی و از آن چیزی که با ما داده شده، ببخشیم؛ تا در سفر دوم مسیر برایمان باز بشود و من کاملا به این معتقد هستم که؛ تا از خوشحالی دیگران خوشحال نشوم مسیر برای من باز نخواهد شد و این را خدمتگزاران کنگره 60 به خوبی لمس کردهاند.
صحبتم را با دو بیت شعر از حضرت مولانا که فوقالعاده برایم ارزشمند و آموزنده است به پایان میرسانم، میفرمایند:
استاد مرا بگفتم اندر مستی
کگاهم کن ز نیستی و هستی
او داد مرا جواب گفتا که برو
گر رنج ز خلق دور داری رستی
نگارش: مسافر امرالله (لژیون هشتم)
ویراستار: مسافر علیاکبر (لژیون یکم)
ثبت: مسافر اسماعیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
321