جلسه دوازدهم از دوره هشتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰، در نمایندگی شهباز، با استادی مسافر مرزبان علی، نگهبانی مسافر ابوذر و دبیری مسافر بهرام با دستور جلسه: (وادی یازدهم و تاثیر آن روی من ) در روز سهشنبه تاریخ ۱۴۰۳/۰۹/۲۰ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر.
از لژیون چهارم و اکبر آقا تشکر میکنم، که اجازه دادند تا در این جایگاه باشم و خدمت کنم.
وادی یازدهم، چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند.
من، خودم یکی از آنهایی بودهام که، تمام وادیها را گوش کردهام. ولی میخواهم از خودم بگویم؛ من، زمانیکه وارد کنگره۶۰، شدم، خیلی از دوستانم، به من میگفتند؛ این دارویی که در کنگره۶۰، استفاده میکنی، از موادی که مصرف خودت بدتر است، از هروئین قویتر است، از شیشه قویتر است، همان مواد مصرفی خودت را مصرف کن و همان ماده را ادامه بده. خیلی آدمها آمدند و سر راه من قرار گرفتند. همانگونه که سنگها و صخرهها جلوی حرکت رودهای خروشان را میگیرند جلوی من را هم یک سری افراد گرفته بودند که من به درمان نرسم که خدا را شکر اتفاقهای بسیار خوبی برای من در کنگره۶۰، رقم خورد.
بیشتر ما در این منطقه، کشاورز هستیم. داخل جوی آب علف هرز هست، خار و خاشاک وجود دارد و چیزهای دیگری که، جلوی مسیر آب را میگیرند، و این آب جاری به این مسائل اعتنایی ندارد و از این موارد در نهایت عبور خواهد کرد، چون جاری است.
من، شخصا از همان آدمها بودم که از تمام سختیها گذشتم، تا به حال خوب رسیدم. خداوند بزرگ را شاکرم و از آقای مهندس دژاکام، تشکر میکنم که، چنین بستری را برای ما فراهم نمودند و از آقا مسعود تشکر میکنم که کنگره۶۰، را به این منطقه آوردند.
من، موقعی که وارد کنگره۶۰،شدم، اواخر اردیبهشت بود. دو ماه که آمدم اصلا نمیدانستم کنگره۶۰، چیست. کمی که جلوتر آمدم لژیون سردار برگذار شد به راهنمای خودم گفتم من شش میلیون تومان میدهم و رفتم و قبل از گلریزان آن را پرداخت کردم.
من، قبلا وقتی میرفتم مغازه، یک بسته سیگار به من نسیه نمیدادند. پول و سرمایه داشتم، ولی مال خودم نبود. نمیدانستم چگونه خرج کنم. یک روز با خودم گفتم؛ تو که پول نداشتی چرا شش میلیون تومان پرداخت کردی؟ خیلی نیروهای منفی سر راهم آمدند، تا جمعه آمدم پارک ورزشی، یک وسیلهای داشتم گذاشته بودم برای فروش، مشتری برایش آمده بود سی و پنج میلیون تومان، زنگ زدم، آمدم از راهنمای خودم اجازه بگیرم که بروم و این معامله را انجام بدهم، اجازه نداد. تا ساعت یازده در پارک ورزشی ماندم، و وقتی که رفتم دیدم دوتا مشتری دیگر آمادهاند یکی از آنها گفت؛ چند؟ گفتم پنجاه میلیون تومان، آن یکی گفت، من پنجاه و هفت میلیون میخواهم.
خدا میداند یه وسیله سی و پنج میلیونی را از من پنجاه و هفت میلیون خریدند و این از برکات شرکت در لژیون سردار بود.
منی که شش میلیون پول دادم، اینجا بیست و دو میلیون سود کردم و آمدم اعلام کردم برای دنوری و پرداخت کردم. اکنون اعلام کردهام برای پهلوانی.
آنقدر انسانها آمدند، گفتند؛ علی تو ماشین نداری، خانهات تعميرات نیاز دارد، چرا میخواهی پهلوانی شرکت کنی؟ ولی من نهایتا شرکت کردم، چون، من خاک اینجا را خوردهام اینجا به من عزت داد، معرفت داد و همین طور شخصیت داد.
الان بیش از دو سال است که در داخل کنگره۶۰، هستم، وادی یازدهم هم این را میگوید.
من سه روز پیش توانستم دویست و پنجاه میلیون تومان از پهلوانیام را پرداخت کنم. خداوند انشاالله کمک کند تا عید بتوانم دویست و پنجاه میلیون تومان باقی مانده را پرداخت کنم و دینم را به کنگره۶۰، ادا کنم. حالا بماند چقدر زندگی من تغییر کرد ماشین نداشتم، خریدم، دخترم را به خانه بخت فرستادم، جهیزیه تهیه کردم. منی که برای یک بسته سیگار پول نداشتم.
همانطور که در وادی دهم میگوید؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست، یکروزی همین جواد مرا سوار ماشینش نکرد چون فکر میکرد میخواهم از او سرقت کنم. این کنگره بود که این شخصیت و عزت را به من داد.
از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید، از همه شما سپاسگزارم.
تایپ : مسافر احمد لژیون چهارم
ویراستاری: مسافر علیرضا لژیون یکم
تهیه و تنظیم: مرزبان خبری مسافر رضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
241