به نام نامی اولین عاشقی که اوست. فر انسانهای بر باد رفته و در زیر خاکستر مدفون شده مانند گنجی به ایشان باز پس داده خواهد شد مشروط به اینکه خود را طلب نمایند.
(سردار)
خداوند به انسان اختیار کامل عطا کرده. اگر نقص فرمان کند، از صراط مستقیم خارج میشود و به طرف تاریکی میرود. قدرت مطلق به او ثروت فراوانی داده است که با هیچ مادهای نمیتواند عوض کند. چه بسا خودش از این نعمت عظیم با خبر نیست. در چه راهی آن را مصرف میکند؟ وقتی حتی نمیداند از کجا آمده است؟ به کجا باید رهسپار شود؟ به هر حال از رب خودش سرپیچی میکند باز هم خداوند آنقدر مهربان و بخشنده است که به او فرصت دوباره میدهد تا راه درست را از بیراهه تشخیص دهد یا پیدا کند و در آن قدم بگذارد. آنقدر او را امتحان میکند تا انسانی کار آزموده، پیروز و سربلند از امتحان بیرون درآید، حال ای مهربان و عزیزتر از جانم، چه بگویم که من همان فردی بودم که نقص فرمان کردم اول از رب خودم و بعد فرماندهی خودم را از دست دادم. متوجه جسم، جان و نفس خودم نبودم. فرمانده خوب و لایقی برای شهر وجودی خودم نبودم.
کسی که برای شهر خود کم کاری میکند میخواهید یه خانواده را اداره کند؟ آیا ممکن است؟ از کسی که اعضای جسم خود را نمیشناسد و سلولهایش از او حرف شنوی نمیکنند دیگر چه انتظاری است؟ یا کسی که اعضای بدنش فرمان عقل را به اجرا در نمیآورند، چگونه ممکن است یک خانواده را حفظ یا اداره کند؟ شهر آشفته و به هم ریخته است. نه آرامش دارد و نه آسایش. هیچ تعادلی وجود ندارد. نه حتی میتواند یک شب خواب خوب و راحتی داشته باشد، مرتب کابوس میبیند و شب روز هم در رنج و عذاب به سر میبرد. او چگونه میخواهد با خانواده خودش مهربان باشد یا جلوی خشم و نفرت خودش را بگیرد؟ توی این شهر شلوغ لحظهای آرام و قرار ندارد باز هم بگویم؟ واقعا اگر بخواهم از این شهر تعریف کنم یک کتاب نوشته میشود.
خداوند را شاکرم برای همه چیز. برای آنکه کنگره ۶۰ را سر راه من قرار داد، چشم مرا به این جهان باز کرد و از خواب غفلت بیدارم کرد و راهنمایان را به من نشان داد. ;که آموزشهای زیادی به من آموختهاند انشاالله من شایستگی آن آموزشها را داشته باشم که بتوانم جبران کنم. مرتب دارم تلاش خودم را میکنم که بتوانم آموزشهای ناب کنگره را بی آموزم و به آن عمل کنم؛ در زندگی و در شهر وجودی پیاده کنم تا این جسم من با تزکیه و پالایش به تعادل برسد. به هر حال من خیلی آرام حرکت میکنم، و دلیل آن را نمیدانم! چه تقدیری در من وجود دارد. به هر حال گرهاش را در وجود خودم جستجوی میکنم. اگر خودم تغییر و تبدیل و ترخیص پیدا کنم به فرمان عقل برسم یا به آن شو شود برسم تصور میکنم به اون حال خوش که ازش یاد میشود برسم. بله عزیزان اگر از شما فرمانبرداری را خوب یاد گرفتم و به اجرا درآوردم پس آن موقع میتوانم فرماندهی خوبی برای شهر وجودی خودم باشم. و در جایگاه مناسب توی کنگره خدمتگزار واقعی باشم. اما ابتدا باید خودم را کاملاً بشناسم و باید اجزای پنهان خودم را به تعادل برسانم.(تا شخص سخن نگوید عیب و هنرش نهفته باشد)
مرزبان خبری: همسفر نسیم
نویسنده:راهنمای تازه واردین همسفر فریبا
ویرایش و ارسال: راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی دامغان
- تعداد بازدید از این مطلب :
27