English Version
This Site Is Available In English

تکامل در جمع اتفاق می‌افتد

تکامل در جمع اتفاق می‌افتد

اولین جلسه از اولین دوره کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی تهران، با استادی جانشین بنیان مسافر امین، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر رامتین با دستور جلسه "جهان‌بینی در ورزش" شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان امین هستم یک مسافر. سپاسگزار و شاکر خداوند هستم که در جمع شما حضور دارم، در آغاز اولین جلسه نمایندگی تهران، امیدوارم به نمایندگی بسیار خوبی تبدیل شود و باعث شود تا انسان‌ها در این مکان درمان شوند و به آرامش برسند و به نقاط خوبی دست پیدا کنند. موضوع مهمی که برای بنده سال‌ها مطرح بوده که با جهان‌بینی سر و کار داشته‌ام و فراز و فرودهایی که انسان تجربه می‌کند، شرایطی را به وجود می‌آورد که بایستی بسیار به آن دقت کنیم.

چیزی که بسیار مهم‌تر از خود مسائل است؛ تفسیر ما از مسائل است. تفسیر انسان از مسائل، از اولویت بسیار بالایی برخوردار است. تا حدی این تفسیر مهم است که شما می‌توانید یک اتفاق خوشایند را تبدیل یه یک فاجعه کنید، از یک موفقیت بزرگ ناامیدی خلق کنید، همچنین بالعکس. زمانی انسان به این موقعیت می‌رسدکه، به انسانی پخته و دانا تبدیل شود و انسان بسیار باید تلاش کند تا به این نقطه برسد. دقیقاٌ در همین نقطه نیروی منفی نیز وارد و با تفسیری که از زندگی انسان به وجود می‌آید، به اصطلاح دل انسان را خالی می‌کند.زمانی که دل انسان خالی شد و احساس کرد تمام چیزهایی که به دست آورده را از دست داده و این قابل جبران نیست، مانند اشتباه کودک در کتاب ۶۰ درجه که بیان می‌شود؛ با مصرف مواد مخدر اشتباه کردی ولی این اشتباه قابل جبران است، در همین حین شخص نیرو و قدرت می‌گیرد تا شروع به تلاش کند.اگر انسان احساس کند که شرایط جبران و اصلاح وجود دارد و می‌تواند خرابی‌ها را درست کند حتی اگر ضعیف‌ترین انسان هم باشد، دست به کار می‌شود. برای مثال دو روز دیگر امتحان دارد، به خود می‌گوید من که ۱۰ روز درس خواندم و چیزی یاد نگرفتم، این دو روز را بخوانم که چی؟ اگر دو ساعت در مسیر درست باشد ممکن است قبول شود.در زمان دانشگاه همیشه خیال می‌کردم در آرامش و تفکر خودم بهتر می‌توانم راه را پیدا کنم و نمی‌فهمیدم که تکامل در جمع اتفاق می‌افتد و این نیروهای منفی هستند که می‌خواهند انسان را از جمع خارج کنند، البته در جمع درست، تخریب در جمع هم می‌تواند صورت بگیرد.زمانی که این مطلب را آموختم، سعی کردم در جمع حضور پیدا کنم. به یاد دارم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت برای درس خواندن پیش ما بیا، گفتم نه تنهایی راحت‌ترم، در آن امتحان ۴ سوال آمده بود، نمره من ۷ شد و دو سوالی که آن شب در جمع دوستان کار شده بود هم آمده بود، شاید اگر من آن شب در جمع حاضرمی‌شدم نمره بالاتری کسب می‌کردم.

دو سال بعد نزدیک به شب امتحان یکی از دوستانم تماس گرفت و از من دعوت کرد تا باهم درس بخوانیم، به سرعت قبول کردم. با یکی از دوستانم، حسن، که به تازگی از همسرش طلاق گرفته بود تماس گرفتم و گفتم به ما ملحق شو تا با همدیگر درس بخوانیم.گفت، در کل ترم چیزی متوجه نشدم حالا با چند ساعت درس خواندن چیزی نصیبم نمی‌شود. آن شب سوال‌هایی که تمرین کردم، فردا در امتحان آمد. حسن امتحان را افتاد و بقیه دوستان قبول شدند.تمام مسیر درست چند ساعت بود؛ ولی تفاوتش بین نمره ۷ و ۱۴ و ۱۵ بود. جهان‌بینی قوانین زندگی هستند، اگر انسان بلد باشد زندگی‌اش تغییر می‌کند. اصلاٌ ربطی به هوش و استعداد ندارد.آقای مهندس در سی‌دی مثلث تشخیص فرمودند، داستان القاء است. به دلیل اینکه انسان دارای روح است به او القاء می‌شود و می‌تواند راه‌ها را پیدا کند؛ ولی حیوانات به دلیل اینکه روح ندارند نمی‌توانند راه را پیدا کنند.ما دارای روح هستیم؛ ولی اگر از آن استفاده نکنیم چه؟ مثل حیوانات می‌شویم. خواسته نیروهای منفی همین است، می‌خواهند روح از بازی بیرون برود تا جن بازی را بچرخواند؛ چون روح القاء‌های درست را انجام می‌دهد مسیر را برای انسان‌ هموار می‌کند؛ ولی شیطان القاءهای منفی خودش را پیش می‌برد و راه را ناهموار می‌کند.هرکدام می‌خواهند دیگری در بازی نباشد، این موضوع چطور اتفاق می‌افتد؟ یکی از مهم‌ترین موضوعات تفسیر مسائل است. در ابتدای موضوع ما تفسیر غلطی انجام دادیم و فکر کردیم در تنهایی انسان بهتر می‌تواند یاد بگیرد؛ ولی اگر در جمع درست، القاء درست انجام بگیرد می‌توانید مسیر درست را پیش بگیرید.تفسیر ما از موضوع غلط بود، تلاش زیاد و سپس به ناامیدی ختم شد. تفسیر ما از مسیر درست شد، در جریان قرار گرفتیم؛ پس ابزار اصلی این قضیه تفسیر است.هر اتفاقی در زندگی شما می‌افتد شما بهترین و مثبت‌ترین تفسیر را داشته باش. یکی از روانشناس مطرح که در زمان خود بسیار تاثیرگذار بود جمله‌ای دارد که می‌گوید، من فکری را انتخاب نمی‌کنم که به من قدرت می‌دهد، یا فکری را انتخاب نمی‌کنم به من ضعف می‌دهد؛ البته ما مبحثی به اسم گره قدرت داریم و این صحبت کاملاٌ درست نیست.در جهان‌بینی نیز همین‌طور است، انسان زمانی که جهان‌بینی را می‌خواند، اگر دردمند باشد، اگر نیازمند باشد و در سختی باشد به دلش می‌نشیند و برایش خوشایند است، این مسئله باعث ایجاد امید در انسان می‌شود و با قوانین آشنا می‌شود.

جهان‌بینی دانشی است که علم زندگی را می‌گوید، یعنی کلیدها را در اختیار ما قرار می‌دهد. هر وادی شاه کلیدی را در اختیار ما قرار می‌دهد. ابتدای امر؛ امید در انسان به وجود می‌آید و شروع به حرکت می‌کند، این مرحله اول قضیه است، فقط از اینکهکلیدها را شناخته است خوشحال است، برای مثال شما اختراعات جدید یک صنعت را نشانش بده، به وجه می‌آید؛ اما آیا می‌تواند با آن‌ها کار کند یا نه؟! آیا می‌تواند از کلیدها استفاده کند یا نه؟! آیا می‌تواند با کلیدها قفل را باز کند؟

پس مرحله اول جهان‌بینی، آشنایی با کلید است؛ اما مرحله دوم قضیه این است که می‌تواند به صورت درست از کلیدها استفاده کند. در این مرحله مطلب را شنیده‌ام، سی‌دی می‌نویسم، جهان‌بینی می‌خوانم، این در قسمت عقل و تفکر من جایگذاری می‌شود. چه جالب روح است، جن این است، عملکرد عقل به این صورت است، مثلث دانایی این است، چه جالب؛ اما این در قسمت تفکر انسان است و هنوز به قسمت دل راه پیدا نکرده است.مرحله‌ای که به دل انسان راه پیدا می‌کند کجاست؟ زمانی است که یاد می‌گیرد چگونه با کلیدها قفل‌های درونش را باز کند. ممکن است انسان برای یادگیری جهان‌بینی بسیار زحمت بکشد، سال‌ها سی‌دی بنوسید و شروع به آموزش کند، ولی باز شرایط زندگی درست نشده باشد.زمانی که جهان‌بینی ۱ و ۲ را نوشته بودم، روزگارم بد و بدتر می‌شد. سال ۱۳۸۲ جهان‌بینی به چاپ رسید، بسیار هم طرفدار پیدا کرده بود؛ ولی من ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار می‌شدم. به خود می‌گفتم، من این مطالب را نوشته‌ام، چرا اینطور شد؟!

بعدها متوجه شدم فراید همین است. مرحله اول که عقلانی بود را فهمیدیم، در تفکر و عقل ما جای گرفت، خب، خیلی از مسائل وجود دارد که هنوز حل نشده است. تمام چیزی که یاد گرفته بودم را می‌خواستم به بقیه یاد بدهم، به شاگردها یاد بدم، به افراد کنگره یاد بدم؛ اما متوجه نبودم که خیلی از این مطالب مربوط به من است!مخاطب آن جمله من هستم و من باید از آن استفاده کنم؛ ولی همان جمله را مثل طوطی به فرد دیگ می‌گفتم. در جهان‌بینی هم ‌همین‌طور است، زمانی که مطالب از تفکر و عقل به دل منتقل می‌شود، مانند آن است که شما از قله‌ای به قله‌ای بلندتر سعود کنید.در مرتبه‌ای از دانایی وارد مرتبه دیگری از دانایی بشوید. مانند اینکه از قله توچال وارد قله دماوند شوید. از توچال نمی‌شود به دماوند رفت، باید به پایین برگردید و دوباره به بالا بروید.همیشه در انسان، رسیدن به یک مرتبه دانایی مثل رفتن از طبقه سوم بهشت به طبقه چهارم بهشت است. شما ابتدا باید تشریف ببرید به طبقه سوم جهنم، سپس می‌توانید از طبقه سوم به طبقه چهارم بهشت بروید.ابتدا باید آزمون‌ها را پس بدهید، بعد از پاس کردن می‌توانید به قله بعدی برسید؛ سپس القائات و افکار به سراغ شما می‌آیند، ممکن است شما بسیاری از چیزها را از دست بدهید، برای مثال، از قله توچال که سراسر زیبایی، آب و هوای خوب است به پایین آمدید، به خیابان تجریش و دود و دم تهران رسیدید و می‌خواهید به سمت قله دماوند بروید.

در این مرحله القاءهای منفی شروع به تفسیر می‌کنند؛ تو که همه چیزت را از دست داده‌ای، همه چیز را باخته‌ای، نه...! شما از نقطه بالا به پایین آمده‌ای که امتحان بدهی.برای مثال دانشگاه؛ یک سری درس تخصصی دارند که بایستی پاس کنند، یک آزمون جامع هم برگزار می‌شود. در بسیاری از مواقع بعضی افراد چند بار رد می‌شوند. فرد باید مطالبی که در مقطع لیسانس و یا فوق لیسانس فرا گرفته را امتحان بدهد.فرد می‌گوید، من این درس‌ها را پاس کرده‌ام برای چی باید دوباره امتحان بدهم. آیا آنچه قبلاٌ آموخته‌ای را به یاد داری و بلد هستی؟! پس انسان در مسیر سفر دوم خودش ممکن است به چاله‌هایی برسد.حال ممکن است شخص از دنیای روشنایی وارد دنیای تاریکی و ضدارزش و تخریب شود که قطعاً در ادامه سقوط خواهد کرد، این دو مقوله جدا از هم است.سنت آموزش و سنت تنبیه؛ برای مثال فردی به باشگاه رزمی می‌رود، بدنش را با شلنگ و تمرینات سخت ورز می‌دهند تا مستحکم شود. فرد دیگری به وسط میدان می‌رود و شروع به فحاشی و دزی می‌کند و بخاطر این عمل کتک می‌خورد.آن کتک برای آموزش است، این کتک برای تنبیه.حال انسان در سفر دوم شروع به کارهای ضدارزشی می‌کند، از سلامتی‌اش استفاده بد می‌کند، این فرد قطعاً سقوط خواهد کرد و وارد دنیای تاریکی خواهد شد؛ ولی فردی که از صراط مستقیم عبور می‌کند، زمانی که می‌خواهد از قله توچال به قله دماوند برود باید به دره توچال برود، باید آزمون جامع پاس کند، باید سختی بکشد، باید نقطه تحملش را افزایش بدهد، نقطه تحمل قله توچال با قله دماوند فرق می‌کند.طبقه سوم و طبقه چهارم بهشت با یکدیگر فرق می‌کند. زمانی شما نقطه تحمل طبقه چهارم بهشت را پیدا می‌کنید که طبقه چهارم جهنم را تجربه کرده باشید، آن وقت لیاقت طبقه چهارم جهنم را پیدا می‌کنید.تعریف بهشت چیست؟ یعنی آن چیزی که شما خواسته‌اش را دارید به اجرا در می‌آید. تعریف جهنم چیست؟ هرچه که می‌خواهید و به آن فکر می‌کنید نیست! وجود ندارد، جای خواب نیست، پول نیست، شغل نیست، همه چیز محدودیت، تنبیه.گفته شده است؛ هر آنچه بخواهند، برای آن‌ها فراهم است، یعنی خواسته‌هایشان اجابت می‌شود. حال انسان وارد طبقه چهارم بهشت شد، اگر ظرفیت خواسته‌هایش را نداشته باشد چه اتفاقی برایش رخ می‌دهد؟همان قدرتی که باعث اجرای خواسته‌هایش است، باعث نابودی‌اش می‌شود. خیال می‌کند افرادی دست به سینه منتظر هستند تا هرچه می‌گوید اطاعت کنند، خب این شخص بازیچه می‌شود.

اوایل کنگره، تعداد افراد کم بود و همه باهم دوست بودیم. یکی از راهنمایان به تازگی‌ خانه‌اش را عوض کرده بود، پیش او رفتیم. رهجویانش هرکدام در حال یک کاری بودند، یکی چای می‌ریخت، دیگری کفش‌هایش را واکس می‌زد، یکی دیوار رنگ می‌زد، دیگری لباس می‌شست.

همه رهجویان تحت فرمان راهنما بودند و نتیجه خوبی نداشت. هنوز ظرفیت برای راهنما شکل نگرفته بود. در زمان حال و علم کنگره متوجه شده‌ایم، راهنمایی سالم است که هیچ خواسته‌ای از رهجو جز اینکه در مسیر باشد و خواسته رهایی داشته باشد.

حتی ممکن است رهجو اصرار داشته باشد ولی راهنما قبول نکند، اگر راهنما خواسته‌اش را اجابت کند به رهجو لطف نکرده است، بلکه خیانت کرده است. تمام نیروهای رهجو بایستی متمرکز در سفرش باشد.

یکی از مسافرین در کنگره قصد داشت مطلبی را به من آموزش بدهد، بنده هم خیلی علاقه داشتم تا یاد بگیرم، ولی موافقت نکردم، اما اصرار داشت. به او گفتم، تو در کار حرفه‌ای هستی، ولی اگر بخواهم به من آموزش بدهی، فاتحه جفتمان خوانده است.مدت هفت سال گذشت، و این شخص در کارش به بن‌بست رسید، به او گفتم حالا می‌توانی به من آموزش بدهی. در آن زمان خیلی علاقه داشتم که یاد بگیرم، ولی اگر خواسته‌ام برآورده می‌شد در مسیر خودش قرار نمیگرفت؛ اما در ادامه رها شد، راهنمای سیگار شد، بسیاری خدمت کرد.پس این مسیر طبیعی است؛ چه انسان به طرف ضدارزش‌ها حرکت کند، چه در مسیر ارزش‌ها. مربوط به خواسته انسان است؛ اگر بخواهد به جایگاه، درک و شناخت بالایی برسد، فرمول این است.شما می‌‌خواهی از تپه‌‌های عباس آباد به قله توچال بروی، باید این مسیر را طی کنی، در مسیر آزمون‌ها و دشواری‌ها برایت به وجود می‌آید. حال انسان در مسیر دره به سمت توچال است و زمان القاء نیروهای منفی است؛ این همه زمان تو مسیر بودیم هیج اتفاقی رخ نداد، کی قرار است نتیجه بگیرم؟!در این مرحله ملاک نیروی منفی برای سنجش شرایط یک چیز است؛ برآورده شدن خواسته‌ها.اگر خواسته‌های شما اجابت شد همه چیز خوب است؛ اما اگر خواسته‌ها اجابت نشد همه چیز خراب است. میخواستم ازدواج کنم نشد، میخواستم مهاجرت کنم نشد، حتماً نباید اجابت می‌شده!

 

شما تلاشت را کردی؟ زحمت کشیدی؟ در جهت خواسته‌ات حرکت کردی؟

-بله.
اتفاقی نیوفتاد؟ پس نباید رخ می‌داد!

یک زمانی خیلی برای امتحانات دانشگاه استرس داشتم، آقای مهندس به من گفتند، تلاشت را بکن، اما نتیجه‌اش به تو ربطی ندارد! خیلی جالب است، من را از دانشگاه اخراج می‌کنند، ولی نتیجه‌اش به من ربط ندارد، مهم این است که تلاشت را انجام بدهی.

انسان چیزی نیست، جز آنچه تلاش می‌کند. پس اگر شما در یک موضوعی نهایت تلاش و نیرویتان را برای انجام مسئله به کار می‌برید و از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌شوید، از همه جهات کمک می‌گیرید، از دوستان، خانواده، راهنما و... وقتی اتفاقی نمی‌افتد دیگر مهم نیست.حال اگر انسان این مسئله را بداند تفسیرش چیست و اگر نداد تفسیرش چیست؟ نیروی منفی می‌خواهد انسان باورهایش را نسبت به تمام چیزهایی که تا به الان کسب کرده از دست بدهد، روی نرسیدن انسان به خواسته‌هایش تاکید می‌کند؛ چون نرسیدن به خواسته‌ در انسان احساس حسرت، قربانی شدن، نابودی، از دست رفتن، تباه شدن را القاء می‌کند.تفسیر دیگر این است؛ من تلاشم را کردم و برای من پس‌انداز شد. دست از تلاش برنمی‌دارد، دوباره از تو تلاش می‌کند.تمام این مسائل عقبه و گذرگاه سخت هستند، از هر قله‌ای که میخواهی عبور کنی باید از عقبه‌ای هم عبور کنی. از گذرگاه که عبور کرد و امتحانش را پس داد فلز وجودی‌اش تغییر می‌کند، از مس به نقره تغییر می‌کند، از نقره به طلا تغییر می‌کند؛ اما بایستی از عقبه عبور کند و آزمون را پشت سر بگذارد.اگر داستان پیامبران را بخوانید متوجه خواهید شد. برای مثال، پیامبر اکرم. قبل از اینکه به دنیا بیاید پدرش فوت می‌کند، زمانی که به دنیا می‌آید مادرش فوت می‌کند، سپس مادربزرگش فوت می‌کند.

کجا به دنیا آمده؟ جزایر قناری؟ نه، عربستان، بدترین نقطه آب و هوایی، بدترین شرایط بین وحشی‌ترین آدم‌های کره زمین. بلاها تازه شروع می‌شود، کتکش می‌زنند، مالش را می‌برند، چند سال در شبه ابی‌طالب مسکون می‌شود و چندی از نزدیکانش را از دست می‌دهد، نقشه قتلش را هم می‌کشند.این مسائل اتفاقی نیست، علت چه بوده؟ خداوند می‌خواسته تا از عقبه‌ها عبور کند، باید از این مراحل سخت و دشوار عبور می‌کرد تا کلمات و سخنانش در انسان‌ها اثرگذار باشد. اگر می‌خواهد آموزش بدهد بایستی خودش تجربه کرده بوده باشد.رودخانه همیشه آرام نیست، مقطعی به باتلاق می‌رسد، جای دیگر آبشار است، در جایی دیگر آرام و یا خروشان است؛ بنابراین اتفاقاتی که برای انسان رقم می‌خورد، بایستی برای آن‌ها تفسیر درستی داشته باشیم.اگر تفسیر انسان از موضوعات درست باشد می‌تواند القاء نیروهای منفی را خنثی کند، البته ممکن است در این مسیر کلی سختی بکشد و ناامید شود؛ اما اگر به تمامی این مسائل قلبه کند، به مرحله بالاتر می‌رسد.

هیچ تفاوتی بین انسان‌ها وجود ندارد، همه انسان‌ها در آفرینش مانند هم هستند. تنها تفاوت بین انسان‌ها عبور کردن از عقبه‌ها است، و به همین دلیل فلز وجودیشان تغییر کرده و ما آن‌ها را انسان‌های تاثیرگذار می‌دانیم.

پس اگر انسان جهان‌بینی را فرا بگیرد امید در او ایجاد می‌شود، و به جلو حرکت می‌کند، اما اگر بخواهد فلز وجودی‌اش حرکت کند و به مراتب بالایی برسد، بایستی دانسته‌هایش از عقل به قلبش برسد و این مقوله زمانی اتفاق می‌افتد که از مراحل سخت عبور کند و اگر انسان از این مراحل عبور کند تمامی خلصت، اخلاقیات و ظرفیتش تغییر خواهد کرد.

مشارکت دیده‌بان محترم، مسافر رضا ترابخانی:

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر، بسیار خوشحال هستم که امروز، در افتتاح شعبه حضور دارم. مکان بسیار زیبا و مناسبی است برای ساختن انسان‌ها؛ همچینین برازنده کنگره ۶۰ است.
همه چیز دست به دست هم دادند تا این شعبه برای برگزاری جلسات آماده شد. امیدوارم تمامی ما که در این جایگاه‌ها قرار می‌گیریم، رشد پیدا کنیم، همان‌طوری که کنگره در حال وسعت است تفکر و اندیشه ما نیز توسط اساتید عزیزمان در حال رشد و وسعت است.
امیدوارم تمامی ما در این وسعت سهمی داشته باشیم تا اطلاعات و آگاهی خودمان را افزایش دهیم.

در رابطه با دستور جلسه، جهان‌بینی در ورزش؛ در اوایل افتتاح کنگره، افتخار داشتیم روزهای جمعه، همراه آقای مهندس و آقا امین به استخر برویم.
قبل از کنگره دیدگاهم به ورزش بسیار فرق می‌کرد. پیش خود می‌گفتم به کشتی و ورزش‌های رزمی بروم تا اگر دعوا شد بتوانم از خودم دفاع کنم؛ ولی در ادامه با اطلاعات و آگاهی که در کنگره به دست آوردم متوجه شدم همه چیز در جهان در حال حرکت است و انسان هم از این قضیه مستثنی نیست.

اما این حرکت به این معنا نیست که کسی را اذیت کنیم و یا از حق و حقوقی که در خیال خود ساخته‌ایم دفاع کنیم. باید ورزش تا این بدن که به امانت در اختیار من گذاشته شده است در راه درست و کسب اطلاعات و آگاهی استفاده کنم.
اگر بخواهم همیشه در سکون باشم دچار بیماری‌های مختلف می‌شوم. در وادی دهم و دستور جلسه هفته قبل بیان شد؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است. استاد امین خدمت شما و حامد عزیز تبریک عرض می‌کنم، همچنین به تمامی افرادی که در ساخت این مکان زحمت کشیده‌اند خدا قوت می‌گویم.

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .