سلام دوستان محسن هستم یک مسافر
من با بیش از 20سال تخریب وارد کنگره شدم و اخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک کشیدنی بوده
مثل خیلی از مصرف کنندهها اول راه با مصرف مواد یک احساس سرخوشی و آرامش عجیبی به من دست میداد، فکر میکردم کارهایم را خیلی سریع و به خوبی انجام میدهم و برای من سوال بود که چرا دیگران حاضر نیستند این حال خوب را تجربه کنند!
آنهایی که مصرف کننده نیستند از دوحال خارج نیستند یا واقعا بویی ازاین لذّت، کیف و سرحالی نبردند یا اینکه جرأت و جسارت ندارند یا به نوعی ازخرج و هزينه مواد میترسند.
این جور برداشتها حاصل همان افکار افیونی من بود که به دلیل مصرف مواد اجازه درست فکر کردن را به من نمیداد.
ناگفته نماند که طی این بیست سال من چند بار بصورت سقوط آزاد قطع مصرف مواد کرده بودم و بهنوعی حس اعتماد بنفس کاذب در من بوجود آمده بود که من هرموقع خواستم توانستم ترک کنم. گذشت تا اینکه سال 97 که خواستم دوباره بصورت سقوط آزاد قطع مصرف کنم اما بعد از یک ماه دچار یک افسردگی شدیدی شدم و یک احساس غم و اندوه طاقت فرسایی تمام وجود من را گرفت طوری که اصلاً ازخونه بیرون نمیآمدم و حاضر نبودم کسی را ببینم و با او حرف بزنم. انشالله که این حال نصیب هیچ کسی نشود چون واقعا انسان از زندگی سیر میشود. همسرم خیلی نگران حال من شده بود با اصراربسیار زیادی توانست مرا راضی کند و پیش یک روانشناس به مشهور و کاربلد ببرد. تجویز دکتر برای من این بود اصلاً صلاح نیست که مصرف مواد را قطع کنم، بهتر است فعلاً تریاک را بکشم تا با مشاوره و قرص افسردگی من را برطرف کند و بعد هم اعتیاد را درمان کنم...
واقعاً روزگار سختی داشتم. من طی این چند سال برای حفظ ظاهر خود اصلاً در منزل، پیش بچهها و همسرم مواد مصرف نکرده بودم دیگر علنی در منزل شروع به کشیدن تریاک کردم چون به قول معروف طبق نسخه پزشک دارم این کار را میکنم. نمیدانم چرا ولی دیگر مصرف مواد به من لذتی نمیداد. شایدم خواست خدا بود.
روزی یکی از دوستان عزیز و قدیمی که سابقه مصرف مواد رو باهم داشتیم را دیدم که واقعاً آدم دیگهای شد بود رفتار، کردار، پندارش کلا عوض شده بود و اصلاً این مسئله برای من قابل باور نبود. ایشان گفتند «محسن من یک جای بسیار خوب و عالی سراغ دارم که واقعاً معجزه میکنه به هرحال شما یک جلسه بیا امتحانش که ضرری ندارد»
من با آن حال خرابم اصلاً قبول نمیکردم اما به اصرار به کنگره آمدم. تازه واردین را گذراندم و راهنما انتخاب کردم. من قرصهای ضد افسردگی مصرف میکردم راهنمای من گفتند شما یواش یواش باید مصرف قرصهایت را کم و بعد قطع کنی؛
من میترسیدم که دوباره حالم بد شود، مانده بودم که چیکار کنم. من دیگر نرفتم پیش دکتر روانشناس و به فرمان راهنمایم عمل کردم و به تدریج قرصها را کنار گذاشتم و باشربت شفا بخش OT ادامه سفر دادم تا اینکه سفر اول من روز جمعه به تاریخ 1398/11/18 به پایان رسید و گل رهایی را از دست پر توان مهندس دژاکام گرفتم و همچنان مزه آن روز قشنگ را میتوانم بچشم. دیگر اصلاً اثری از بیماری افسردگی درمن وجود نداشت و با بهترین و ارزانترین روش درمان شده بودم.
قبل از آن چند میلیون هزینه دارو و دکتر داده بودم اما دریغ از یک ذره بهبودی انشالله که خداوند به عمر و مال مهندس برکت دهد ما باید واقعاً خداوند را شاکر باشیم.
در ادامه، در سفر دوم من سفر سیگار را مدام به تأخیر انداختم و کنگره میگوید که درمان با سفر سیگار تکمیل میشود همینطور چند وقتی از کنگره دور بودم و با خود میگفتم کار اصلی و بزرگ را انجام دادم، من دیگر تریاک مصرف نمیکنم پس معتاد نیستم حال برای درمان سیگار یه استراحتی به خودم دهم.
سفر اول حریف مشخص است و مبارزه راحتتر اما در سفر دوم که هم سهل است و هم سخت، قسمتی سخت وجود دارد و آن این است که حریف خود را نمیبینی یعنی همان نیروهای منفی. کنگره میگوید بدون یادگیری جهانبینی سفر امکان پذیر نیست واقعاً درست است چون سلاح در سفر دوم همان دانایی و جهانبینی است که بتوان تشخیص داد که کدام خواسته نفس معقول و کدام نامعقول است. یعنی توشهای که برای ادامه سفر لازم دارم دانایی موثر است وگرنه باشمشیر چوبی نمیتوان به جنگ دشمن رفت و من بعد ازمدتی دوری از کنگره دوباره دچار یأس و ناامیدی شدم و شروع کردم خود را با دیگران قیاس کردم و از روی احساسات غلط با دوستان قدیمی و مکان های قدیمی ارتباط زیاد بر قرار کردم و دوباره آهسته آهسته شروع به مصرف مواد کردم.
این اعتراف و اقرار برایم سخت است. قبل از اینکه دوباره به کنگره بیایم واقعاً فکرم خیلی درگیر بود و پیش خودم میگفتم میخواهی با چه رویی بروی و بگویی که بعد از پنج سال رهایی دوباره مصرف کردی اما با همه وجود جایی را امن تر و بهتر از کنگره سراغ نداشتم و این بود که دوباره خود را در آغوش کنگره انداختم و واقعاً چقدر عالی با آغوش باز پذیرای من شدند.
من از تک تک اعضای مرزبانی شعبه لوئی پاستور ممنونم.
غرض ازاین همه روده درازی این بود که بگویم بهقول دیدهبان مالی کنگره60، آقای زرکش «یک سفر اولی باید در همه کارهایش با نمره 20 جلو برود و وارد سفر دوم شود اگر بخواهد یک مقدار کم کاری کند مجبور میشود برگردد ببیند که چه چیزی جا گذاشته تا آن را بردارد» حالا این میتواند نوشتن سیدی باشد، خدمت درکنگره باشه یا...
به عقیده خودم، من به خاطر خدمت نکردن و جدا شدن زود هنگام از آموزشها مجبور به سفر مجدد شدم.
با آرزوی موفقیت برای تمامی اعضای کنگره ارادتمند مسافر محسن
گردآوری و تهیه مطلب: مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
166