گاهی اوقات که در تنهایی و سکوت خود و در لابلای شلوغیهای زندگی به گذشته فکر میکنم با خود میگویم؛ الهی شکر که روزهای سخت ما هم گذشت و از شرایط زندگی که پر از مشکلات اقتصادی، درگیریهای فکری و ناامیدی که اینها همه زاییده اعتیاد بود، راحت شدیم.
یک شب که با پسرم برای مراسمات شب قدر رفته بودیم در حالی که چشمان پسر ۸ سالهام گریان بود، گفت: مامان من هم دعا میکنم که بابا زودتر خوب شود، من صدای خدا را همانجا شنیدم که صبر داشته باش.
سه سال بعد به واسطه پیام یکی از همکاران مسافرم، راه کنگره برای ما باز شد و مسافت یک ساعته تا شعبه ملاصدرا را طی میکردیم تا به رهایی و درمان رسیدیم. هیچ زمان فکر نمیکردم که این همه مشکلات راه حل داشته باشد؛ اما آموزشهای دریافتی از این مکان امن به ما آرامش داد، تا یکییکی این گرهها باز شوند.
در این چهار سال اتفاقات بسیار شیرینی برای ما رقم خورده است و من کولهباری از آموزشها و تجربیات را با خود به همراه دارم؛ تمام باورهای غلط من در مورد تابوی بزرگ اعتیاد در کنگره۶۰ شکسته شد؛ اما این را هم میدانم که صفت گذشته انسان میتواند تغییر کند و تبدیل به یک انسان دیگری شود که این چنین با خدمت کردن به آرامش دست یابد و اگر از این نعمتها قدردانی و شکرگزاری نکند، ممکن است دوباره به همان صفت گذشته خود بازگردد.
حال که به همراه مسافرم در حال خدمت در نزدیکی محل زندگی و شهر خود؛ یعنی شعبه دنا شهرضا هستیم، باید پاسدار این مکان مقدس باشیم تا درِ امید برای رهایی و درمان بسیاری از دوستان و آشنایان که درگیر اعتیاد هستند، برای همیشه باز باشد.
نویسنده: راهنما تازهواردین همسفر نرگس رهجو راهنما همسفر اکرم (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دنا
- تعداد بازدید از این مطلب :
84