English Version
This Site Is Available In English

اعتیاد آتشی بود در زندگیم

اعتیاد آتشی بود در زندگیم

سلام دوستان سهیلا هستم یک همسفر
اعتیاد کلمه وحشتناک و کابوسی که سال‌ها با من همراه بود کلمه‌ای که حتی از اسمش وحشت داشتم، آن‌قدر وحشت که نمی‌خواستم قبول کنم مسافرم مصرف‌کننده است و هرکس که می‌آمد و به من می‌گفت؛  همسرت  را در فلان جا دیدیم که مصرف می‌کرد خودم را می‌زدم به بی‌خیالی.
البته ظاهراً ولی از درون آن‌قدر به هم می‌ریختم و خودخوری می‌کردم تا خانه بیاید تا یک جنگ اساسی راه بیندازم، دعواها، گریه‌ها وناله‌ها فایده‌ای نداشت. اعتیاد آتشی بود که زندگی ما را به کام خود کشیده بود، آتشی که تر و خشک را با هم سوزانده بود و گل‌هایی که با چوب خشک همراه شده بودند و می‌سوختند.
آری منظورم دو فرزندم که هنوز چیزی از زندگی درک نکرده بودند، شریک دعواها و داد و بیدادهای ما بودند همچون ابر بهار گریه می‌کردند و التماس می‌کردند که تو را خدا دعوا نکنید، تا این‌که بعد از چند سال تاریکی خداوند مهربان نوری را به سوی زندگیم فرستاد جرقه‌ای که به ذهن مسافرم افتاد. البته چند بار اقدام کرده بود ولی ظاهری بود و موفق نشده بود ولی این بار فرق می‌کرد واقعاً خواسته داشت.
این در حالی بود که من بی‌خبر بودم و با من در جریان نگذاشته بود، یکی از دوستان آدرس کنگره ۶۰ را داده بود و مسافر من هم خودش رفته بود و به درمان رسیده بود. البته من شاهد تغییرات خوبی در مسافرم شده بودم ولی فکر نمی‌کردم که درمان شده باشد، بعد از ۱۰ ماه روزی که می‌خواست برای رهایی به تهران برود آمد کنارم و گفت می‌دانم چقدر عذابت دادم، می‌دانم تو و بچه‌ها به خاطر جهل من چقدر اذیت شده‌اید ولی دیگر تمام شد من درمان شدم و جریان را برایم تعریف کرد.
گفتم چرا الان می‌گویی؟ چرا تنهایی این همه سختی را به دوش کشیدی؟ در پاسخم گفت؛ خیلی اذیتت کردم نمی‌خواستم دوباره سختی‌ها بر دوش تو باشد، می‌خواستم بهترین هدیه و خبر را با رهاییم به شما بدهم و برای من آن خبر و آن روز بهترین روز عمرم بود.
خدا را شکر می‌کنم که هنوز نظرش بر من بنده ناچیز است و هنوز هوای من و زندگیم را دارد و همه این محبت بزرگ را مدیون وجود پربرکت جناب مهندس می‌دانم چرا که زحمات این بزرگوار و خانواده محترمشان است که اکنون به ثمر نشسته و زندگی‌های زیادی را از این آتش ویرانگر نجات داده‌اند! دست‌بوس و قدردان ایشان هستم از خدا می‌خواهم کمکم کند تا با خدمت کردن گوشه‌ای از این زحمات را جبران کنم. ان‌شاءالله هر کس که خواستار رهایی است طعم شیرین رهایی را بچشد.
نویسنده: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر مهری لژیون اول
رابط خبری و ویرایش: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر مهری لژیون اول
تنظیم و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر مهری لژیون اول نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .