جلسه یازدهم از دوره دوم کارگاههای آموزش خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی آبیک به استادی راهنما همسفر فیروزه، نگهبانی همسفر گوهر و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «وادی دهم؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است؛ و تاثیر آن روی من» روز دوشنبه 5 آذرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که فرصتی پیش آمد تا بتوانم امروز در خدمت شما باشم. از ایجنت شعبه تشکر میکنم و همچنین از نگهبان جلسه که اجازه و فرصت این را دادند که بتوانم اولین مشارکت را داشته باشم. شعبه خوب و پر انرژی دارید و قدیمیها را هم دیدم و خیلی انرژی گرفتم.
اگر بخواهم راجع به دستور جلسه وادی دهم و تأثیر آن روی من، صحبت کنم باید بگویم همه وادیها قوانین و درسهای زندگی هستند که برای حمایت خودمان ما ۱۴ پله داریم تا بتوانیم به آن صلح و آرامش برسیم. به نظر من این وادیها را نباید گذرا رد کنیم و باید در هر کدام از این وادیها انگشت اشاره به سمت خودم باشد تا بتوانم یک برداشتی برای خودم از این وادیها داشته باشم تا وقتی که به وادی ۱۴ به آن وادی عشق و محبت رسیدم بتوانم بهقولمعروف به آن حال خوش و به آن آرامشی که مدنظر کنگره هست برسم.
زمانی که عنوان وادی میگوید: «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است»؛صفت چیست؟ صفت ویژگی و خاصیت هر چیزی را میگویند. صفت در جامدات ثابت است؛ اما در انسان این صفت جاری است و در انسان میتواند تغییر کند و انسانی که دارای صفت و خصوصیاتی زشت بوده میتواند تغییر کند.
این وادی به من امید میدهد که تو با آن صفت و خصوصیات زشتی که داری میتوانی تغییر کنی فقط باید حرکت کنی و با آن اختیاری که داری مسیر و راهت را تغییر بدهی تا بتوانی به آن نتیجه مطلوب برسی. از آن طرف هم به من هشدار میدهد که در هر جایگاه و پلهای هستی مغرور نباش و به خودت نناز که اگر تلاش نکنی و به حرکت خودت ادامه ندهی ممکن است دوباره سقوط کنی.
تمام این وادیها پیامی دارد و برای اینکه تأثیری روی من داشته باشد باید پیام را دریافت کنم. تأثیری که این وادی روی من داشت این بود که از آدمها بیشتر از خودشان انتظار نداشته باشیم و آدمها را همانطوری بپذیریم. من همیشه میگویم؛ آدمها هر کدام، صفت و خصوصیاتی دارند و ممکن است دیگران طبق آن چیزی که من میخواهم نباشند؛ اما من تنها کاری که میتوانم کنم این است که انگشت اشارهام به سمت خودم باشد، خودم تغییر بکنم، من نمیتوانم دیگران را تغییر بدهم، من نمیتوانم از دیگران انتظار دیگری داشته باشم من تنها چیزی که میتوانم داشته باشم این است که از اشتباهات آنها درس بگیرم، باید خودم را تغییر بدهم و برای این تغییر باید تزکیه و پالایش صورت بگیرد.
من باید یک ورودی داشته باشم و یک پردازشی در درون من اتفاق بیفتد تا من بتوانم خروجی داشته باشم و ورودی من چه چیزهایی میتواند باشد؟ این آموزشهایی که میگیرم، این سیدیهایی که گوش میدهم، اینکه فرمانبردار باشم در کنگره و در این مسیری که قدم گذاشتهام ایمان داشته باشم. ما میگوییم تفکر سالم داشته باشم، یک ساعت تفکر برابر است با ۷۰ سال عبادت است من بپذیرم که نیاز به آموزش دارم، من فیروزه هم اشکال دارم، انگشتم به سمت مسافرم نباشد و بیایم تزکیه و پالایش کنم. ما میدانیم که غیبتکردن بد است، فضولیکردن بد است، در کار دیگران دخالتکردن کار ناشایستی است، ما اجازه نداریم از دیگران در مورد کارهایشان سؤال کنیم اگر نیاز باشد خود شخص به ما خواهد گفت و این برمیگردد به دانایی من.
تمامی دستور جلسات بهنوعی به همدیگر متصل هستند برای مثال ما در دستور جلسه قبل رابطه یادگیری و معرکهگیری را داشتیم، یعنی اینکه من باید آموزش بگیرم و دانایی خودم را به دانایی مؤثر تبدیل کنم تا بتوانم معرکهگیری نکنم، و اینجا هم همین است، برای اینکه من بتوانم خودم را تزکیه و پالایش کنم و از ضد ارزشها دوری کنم و به تکامل برسم، نیاز به یک سری تغییرات دارم.
باید تفکر سالم داشته باشم که من میخواهم ربط بدهم به کنگره، زمانی که مسافر من وارد کنگره شد من فکر میکردم که برای حال مسافرم وارد کنگره شدم درصورتیکه برای حال خودم آمده بودم و زمانی که این را پذیرفتم و به راهنمای خودم، به کنگره و به مسیری که در آن قرار گرفتهام ایمان داشته باشم و فرمانبردار باشم به حال خوش میرسم؛ ایمان داشتن یعنی اعتقاد راسخ داشتن به یک موضوعی. من وقتی ایمان داشته باشم قدمهایم را درست بر میدارم و عمل سالم انجام میدهم؛ برای مثال مشارکت کنم، من میتوانم با مشارکتکردن بر ترسهایم غلبه کنم. تمام ما قبل از کنگره دچار یک سری از کابوسها بودیم، و آرام، آرام انرژی و قدرت می گیم و نیروهای خودم را ارتقا میبخشم.
حس اولین نیرویی است که قوه عقل را به کار میاندازد، یعنی از ایمان سالم به عمل سالم میرسم و از عمل سالم به حس سالم میرسم و از حس سالم به عقل سالم میرسم و زمانی که به عقل سالم رسیدم، عشق سالم را تجربه میکنم؛ و عشق سالم یعنی همه انسانها را همانطور که هستند میپذیرم.
چه کسی است آموزگار من است؟ کسی که در گذشته به من بدی کرده است. دیگر از کسی به دل نمیگیرم و تمام هستی را دوست دارم، باران را دوست دارم، و از وجودشان لذت میبرم. من قبل از کنگره زمانی که باران یا برف میآمد میگفتم که بازهم برف یا باز هم باران! من در گذشته بهخاطر اینکه حسهایم بسته بود دچار تغییر فصلها نمیشدم، در مسیر از جاده لذت کافی نمیبردم.
سه مولفهای که ارتباط من را با جهانهای دیگر برقرار میکند شامل نور، صوت و حس است. نور در هستی فرمان میدهد، خداوند نور آسمان و زمین است؛ زمانی که ما در خواب هستیم با طلوع به ما هشدار میدهد که بیدار شو ای از خود رمیده، تا بتوانم آن نار وجودیم را به نور تبدیل کنم. من چگونه میتوانم نار وجودیم را به نور تبدیل کنم؟ زمانی که من بتوانم فرستندهها و گیرندههایم را تغییر بدهم، فرکانسم را تغییر دهم، اگر زمانی بخواهم مسیر قبلی را در پیش بگیرم هرگز نمیتوانم.
من باید بپذیرم که نیاز دارم که بیایم و آموزش بگیرم و آموزشها را کاربردی کنم. صوت بهتنهایی معنایی ندارد و کلام محض است و صوت در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند. انسان چیزی نیست و چیزی هم به دست نمیآورد مگر با سعی و تلاش خودش و در کنار سعی و تلاشمان حسهایمان تغییر خواهد کرد.
زمانی که دریافتی داریم، باید در کنارش هم پرداختی داشته باشیم، پرداخت میتواند حمایت از قانون یازدهم باشد؛ یا شرکت در لژیون سردار. ما در طول زندگی به جسم خود غذا میدهیم و اما غذای روح ما چیست؟ غذای روح ما آموزشهایی است که در کنگره میگیریم و همه اینها باعث میشود حال و حس خوب را تجربه کنیم.
مرزبانان کشیک: همسفر سکینه و مسافر مجید
تایپ و ویراستاری: همسفر الناز رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
عکس: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر مریم، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
95