جلسه سیزدهم از دوره نهم از سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی دلیجان با استادی مسافر یونس و نگهبانی مسافر احمدرضا و دبیری مسافرامیرحسین با دستور جلسه:« رابطه یادگیری و معرکهگیری »در روز چهارشنبه مورخ ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان یونس هستم یک مسافر، از نگهبان جلسه احمدرضا و ایجنت محترم و گروه مرزبانی سپاسگزارم که اجازه دادند من در این جایگاه خدمت کنم. دستور جلسه رابطه یادگیری و معرکهگیری است. زمانی که من میخواستم از شهرستان اسباب کشی کنم و به قم بیایم وقتی که به قم رسیدم خمار شده بودم و اینجا هم با کسی آشنا نبودم به سمت جمکران حرکت کردم به آنجا که رسیدم با یک مغازه دار آشنا شدم که مصرفکننده مواد مخدر بود. زمانی که از او طلب جنس کردم به من گفت که داخل قفسه جنس زیاد است هر چیزی را که میخواهی بردار و در پاسخ به او گفتم که من خمار هستم مواد مخدر میخواهم. شک کرده بود که من مامور هستم و زمانی که کارت شناسایی را نشانش دادم، تماس گرفت و برایم جنس آوردند و هر جای دیگر که به مسافرت میرفتم آنجا مواد برای مصرفم پیدا میکردم.
اما در مورد معرکهگیری افرادی که هم حس شما باشند پیش شما میآیند و زمانی که در یک جایی میخواهید معرکه بگیرید اولین شخصی که آنجا حضور پیدا میکند هم حس شماست و به شما نزدیک میشود. اما زمانی که بخواهیم چیزی را یاد بگیریم از آنها دور میشویم به خاطر اینکه نمیخواهیم در آن جمع باشیم از آنها فاصله میگیریم. همیشه در یک جمع آنهایی که مصرفکننده تریاک بودند یک طرف و آنهایی که مصرفکننده هروئین بودند طرفی دیگر جمع میشدند و به این خاطر بود که با همدیگر هم حس نبودند اما برای یادگیری اول باید بدانید که در کجا قرار دارید که در سی دی مثلث تشخیص آقای مهندس گفتند: برای هر چیزی باید اول تشخیص بدهید که در چه جایگاهی هستید و چه عملی را میخواهید انجام بدهید. اما معرکهگیری چون نقطه مقابل یادگیری است قدرت تشخیص را از ما میگیرد و نیروی منفی دو چیز را از من گرفت یک اینکه گوهر جانم را گرفت و باعث شد که جوانیام از بین برود و جسمم دچار تخریب شد.
دوم اینکه زمان را از من گرفت و مدت ۲۴ سال که درگیر مواد بودم انگار برایم دو روز گذشت و خیلی جاها را اصلاً متوجه نشدم و این همان معرکهگیری است. روز اول که چند پک تریاک مصرف کردم به خودم گفتم که من هیچ وقت مصرفکننده نخواهم شد چون فکر میکردم که دیگران متوجه نمیشوند و این معرکهای بود که من برای خودم گرفته بودم. برای معرکهگیری باید یک چیزی را بلد باشی تا در مورد آن بتوانی معرکه بگیری و چون من ادعا داشتم که معتاد نمیشوم ۲۴ سال عمر خودم را در این راه گذاشتم و هر زمان که اقدام به ترک میکردم مواد جدیدی وارد زندگیام میشد و زمان از من گرفته میشد. وقتی که وارد کنگره شدم و شروع به آموزش کردم اولین چیزی که کنگره به من داد زمان بود و به من یاد داد که باید قبل از ساعت ۱۷ در کنگره باشم از کارگاه آموزشی استفاده کنم، به من یاد داد که به لژیون بروم و از راهنماییم آموزش بگیرم و زمانی که راهنمایم دفترچه کوچک را به من داد گفت، که باید حتماً دارویم را در تایم مشخص شده استفاده کنم و هنگامی که قبل از ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شدم و سر ساعت دارویم را مصرف کردم فهمیدم که زمان چیست. صبح بعد از استفاده دارویم قلاب ماهیگیری را برمیداشتم و برای ماهیگیری همراه با خانواده به کنار رودخانه میرفتم، اما این بار با گذشته فرق داشت چون دیگر مواد مصرف نمیکردم.
کنگره ۶۰ زمان را به من یاد داد تا با حس خوب در کنار همسفرم باشم، با فرزندانم شادی کنم، این زمان به من داده شد تا سیدیهایم را بنویسم و آموزش بگیرم و بدانم که الان در کجا قرار دارم و این بزرگترین نعمتی است که کنگره به من داده است. در داستان پینوکیو شاید در قسمت آخر آدم شده باشد، اما در کنگره ۶۰ این را فهمیدم که از زمانی که وارد میشوم من یک انسان هستم و مانند یک معتاد با من برخورد نکردند و به من شخصیت دادند و در آغوش گرفتند و چیزی که همیشه من دنبال آن بودم عشق و محبت بود که این را اعضای کنگره در هنگام ورود به من دادند. با خودم فکر کردم به دست من یونس که حتی دزد هم نمیدادند الان چرا اینگونه با من رفتار میکنند و از زمانی که وارد سفر دوم شدم، در جایگاه مرزبانی قرار گرفتم شعبه به دست من دادند و در جایگاه مرزبان خدمت هستم. این یعنی اینکه به من شخصیت انسان بودن دادند و به من حق زندگی کردن دادند. و در سی دی نبود روشنایی آقای مهندس گفتند: معرکهگیری اولین کاری که میکند باعث ناامیدی انسان میشود.
اعضایی که در کنگره ناامید هستند دچار معرکهگیری میشوند که چرا تفاوت بین داروی من و تو و فلانی است یا من چرا سیگار میکشم، چرا راهنما فلان حرف را به من زد یا چرا من باید این سیدی را بنویسم و هم لژیونی من این را ننویسد، چرا راهنما به من توجه نمیکند این صحبتها را آنقدر تکرار میکند که ناامید میشود و تجربه نشان داده است هر کس که بخواهد در کنگره معرکه بگیرد ماندگار نخواهد بود و از کنگره فرار میکند این به خاطر نبود هم حس خودش است و افرادی که میخواهند آموزش بگیرند از این شخص فرار میکنند.ممنون و سپاسگزارم که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ: مسافر عباد - لژیون مرزبانی
عکس و ارسال خبر:مرزبان خبری
نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
61