English Version
This Site Is Available In English

زمانی که وارد کنگره شدم حس کردم خانه من است

زمانی که وارد کنگره شدم حس کردم خانه من است

آنچه باور است محبت است و آنچه نیز ظروف تهی است. می‌خواهم حکایتی از گذشته خود را برای شما بازگو کنم، قصه‌ای از روزهای جهالت و نادانی، من انسانی بودم که فکر می‌کردم؛ چون مصرف‌کننده نیستم، همیشه حق با من بوده است، رفتار و کردارم درست و همیشه تفکرم این بود که مصرف‌کننده، یعنی یک فرد انگل و اضافه در این جامعه است.

زندگی دیگر برای من تیره و تار بود ناامید و خسته، وقتی به کنگره60 آمدم، اصلاً اعتماد نداشتم که مکانی است که درمان قطعی برای مصرف‌کننده در آن وجود داشته باشد و مانند NGOهای دیگر هست، در افکار خود می‌گفتم این‌ها همه برگشت می‌خورند چند سال بعدشان را باید ببینیم، سر خودشان را گرم و خودشان را گول می‌زنند، مگر امکان دارد، درمان شوند بیشتر برای کنجکاوی، زمانی که وارد شعبه میرداماد شدم، نمی‌دانم چه حس و حالی در من به وجود آمد حس کردم وارد مکانی شدم که خانه من است.

زمانی که از مسافرت به خانه‌ خود برمی‌گردی و احساس آرامش و راحتی می‌کنی به خودت می‌گویی چه خوب شد که به خانه‌ رسیدم، من همین حس و حال را داشتم چقدر انرژی‌اش بالا و مثبت بود‌‌ تا اینکه با راهنمای تازه‌واردین آشنا شدم سخنانش مرا توجیه کرد؛ پس از آن با حسم راهنمایم را انتخاب کردم از همان جلسه اول خانمی را دیدم با شال نارنجی با اینکه مشارکتی نکرد؛ ولی آرام و متین با آرامش درونی خاص هرچه او را نگاه می‌کردم، فقط و فقط مهربانی و آرامش او، مرا به طرف خودش می‌کشید، سخنانشان، بیشتر مرا با خودم آشنا کرد.

خود مرا باوجود خودم آشتی می‌داد حرف‌هایش برای من همدردی داشت؛ ولی می‌دانستم که در پس از هر سختی آسانی وجود دارد، حتی روزهای که مشغول کارم که بودم ساعت‌ها در حرف‌هایش غرق می‌شدم که از درون خودم چه بی‌خبر و ناآگاه و جاهل بوده‌ام به خود آمدم و گفتم، من باید مانند لاک پشتی که آهسته و پیوسته راه می‌رود باشم تا سالم به مقصد برسم.

من هنوز، در سفر اول هستم می‌دانم سفر پرپیچ‌وخم زندگی صبوری می‌طلبد، با ورودم به کنگره با انسان‌هایی آشنا شدم از جنس نور، محبت، عشق و ایثار که با مردم، با انسانیت رفتار می‌کنند و درس زندگی و معرفت می‌آموزند. آموزش‌هایی که به ما می‌آموزند تا بتوانم تلخی‌ها و ناکامی‌های دیروز را فراموش کنم و از آن‌ها درس بگیرم و از شیرینی‌های امروز لذت ببرم. از فرصت‌ها استفاده کنم و امیدوار باشم به فرداهای روشن که نویدبخش آینده‌ای خوب هستند.

راهنمایانی که با سخاوت و خالصانه که سطح انرژی مثبت زندگی را بالا می‌برند. قبل از ورود به کنگره60 من انسان عجول و کم صبری بودم، بدون فکر و برنامه رفتار می‌کردم، حتی به گفتارم توجه نداشتم که چه زمان و در کجا کلام مناسب را به کار ببرم. امروز در کنگره60 یاد گرفتم هر حرفی، جا و مکانی دارد. این آموزش‌ها را از متون کنگره60 و راهنمای خوبم یاد گرفتم. به امید روزی که به آرامش کامل برسم. تشکر می‌کنم از آقای مهندس دژاکام و راهنمایی خوبم خانم یگانه که بستر بهبودی و آرامش را برای خانواده‌ها فراهم کرده‌اند.

نویسنده و تایپ: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر یگانه (لژیون بیست و یکم)
ویرایش: همسفر طیبه رهجوی راهنما همسفر یگانه (لژیون بیست و یکم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر ریحانه
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر فریناز نگهبان سایت
همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .