بنام خدایی که فصل پاییز را آفرید. پاییز یعنی ریختن و از نو ساختن.
عصر پاییز است و من تنها بر درختی تکیه کرده و به درختی که برگهایش در حال ریختن است؛ خیره شدهام. با خود فکر میکنم که در دلنوشته خود چه بنویسم. روزگاری را که خانواده یک مصرفکننده، در دوران اعتیاد میگذراند؛ بسیار بسیار سخت است و بازگو کردن و به یاد آوردن آن دوران، از آن هم سختتر است. چطور میتوانم آن شب و روزهای تلخ و شیرین را خلاصه کنم. هر روز و هر ساعتش برای من یک عمر هزارساله بود.
سال ۱۳۷۰ پدرم و پدر مسافرم در کارخانهای همکار بودند و با هم رابطه دوستانه خانوادگی داشتیم، به این واسطه من و مسافرم با هم آشنا شدیم و بعد از گذراندن خدمت سربازی مسافرم، از من خاستگاری شد. آن روزها مثل خیلی از دخترها، زیباترین و رؤیاییترین روزهای زندگی من بود. زندگی مشترک خود را با کمترین امکانات؛ نداشتن خانه، مشکلات مالی و شغلی شروع کردیم؛ اما عشق بین ما باعث میشد سختیها را تحمل کنیم. مسافرم برای کسب پول بیشتر، با تلاش شغلهای زیادی را تجربه کرد. بعد از مدتی ما صاحب دختری شدیم؛ اما با وجود مشکلات فراوان، در زندگی آرامش داشتیم، بعد از ۷سال خداوند دوباره دختر دیگری به ما هدیه کرد. سراسر زندگی ما قبل از اعتیاد مسافرم، پر از ناهمواری، بالا و پایینهای سخت و آسان بود، درکل زندگی یعنی روزهای تلخ و شیرین و زن و شوهر باید کنار هم، تمام این روزها را طی کنند. به نظرم همه چیز به جز بیماری اعتیاد، قابل تحمل است.
قبل از اعتیاد زندگی ما بدون تنش و مشکلات مالی بود. کار خوب، خانه، بچههای سربراه و درسخوان همه مهیا بود؛ اما متاسفانه مسافرم، درگیر اعتیاد شده بود. به درستی که اعتیاد خانمان سوز است و همه چیز را باهم نابود میکند؛ جسم، روح، شخصیت، خانواده، همسر، فرزندان همه را نابود میکند. سالها گذشت، بچهها بزرگ شدند، دانشگاههای خوب با رشتههای خوب قبول شدند، ازدواج کردند، خوشبخت شدند، نوه دار شدیم. روزهایی که هر پدر و مادری آرزوی دیدنش را دارد؛ اما پدر خانواده از سالها پیش و به گفته خود او، خیلی راحت و الکی درگیر اعتیاد شده و دلیل آن را هم همنشینی با دوست ناباب و نداشتن قدرت نه گفتن میدانست. چند سال از مصرف مواد او میگذشت و من و دخترها متوجه نبودیم؛ اما کمکم شکل ظاهر، نحوه رفتار و عملکردش تغییر کرد. قدرت فکر و تصمیمگیری درست و مدیریت مالی نداشت، خیلی زودرنج، بسیار فراموشکار، عصبی و بیتوجه به نیازهای خانواده بود، از جمع و مهمانیها دور میشد و میلی به مسافرت نداشت. خلاصه هر روز بدتر از دیروز میشد و برای ما قبول و پذیرش چنین چیزی بسیار سخت بود.
من و بچهها در این راه انواع و اقسام بیماریهای روحی، روانی و جسمی را تجربه کردیم؛ اما او انکار میکرد، بیفایده بود، یک شب من و دخترها با او صحبت کردیم، داد و بیداد شد، گریه کردیم، از روزهای سخت گفتیم و آن موقع او متوجه شد که اعضا خانوادهاش،در جریان اعتیادش هستند. او نادم، پشیمان و خسته بود و دنبال راه چاره میگشت. دوستان و اقوام نزدیک چند روش ترک اعتیاد را به او پیشنهاد کردند، همه راهها را امتحان کرد، خودش در خانه چندین مرتبه مراحل ترک را سپری کرد؛ اما هیچ کدام فایده نداشت و چند روز بعد دوباره مصرف مواد خود را شروع میکرد. روزهای سخت و غمگینی داشتیم. هر روز اوضاع بدتر و مصرف مسافرم زیاد میشد و ما با مشکلات مالی روبرو بودیم. ما داماد داشتیم و من همیشه از بیآبرویی جلوی آنها و از هم پاشیدن زندگیشان، ترس داشتم. بگذریم از این حرفهای طاقت فرسا....
چند ماه پیش، برادر مسافرم که خیلی نگران حالش بود، مکانی بنام کنگره۶۰ را به او معرفی کرد. یک روز شاد و خوشحال مسافرم گفت: میخواهم در جلسات و کلاسهای کنگره شرکت کنم، همسفر من میشوی!
من که چیزی از کنگره۶۰ نمیدانستم؛ اما از شوق اینکه شاید این راه جواب بدهد، گفتم: حتما، تو شروع کن، من کنارت هستم. با هم به مکانی رفتیم که همه اعضا شرایط یکسانی داشتیم، مسافران و همسفران زیادی آنجا بودند، حرفهای مشترک، دردهای مشترک و مهمتر از همه هدف مشترک. هدف همه ما رهایی از این بیماری بود. رهایی از این ظلمت و تاریکی و رفتن به سوی نور و روشنایی و زندگی. در این کلاسها و جلسات با اشتیاق شرکت کردیم. روزهای اول، برای مسافرم روزهای سختی بود، چون باید نوع مواد مصرفی خود را کنار میگذاشت و داروی OT را با پروتکل خاصی جایگزین آن میکرد و ما اکنون در حال درمان جسم و روان خود در کنگره۶۰ هستیم. از زمانی که ما در کنگره حضور پیدا کردیم، آرامش، دلخوشی و امید به خانواده ما برگشته است و از همه مهمتر حال مسافرم هر روز بهتر از دیروز میشود.
در پایان خداوند را شاکر و سپاسگزارم و از آقای مهندس دژاکام و تیم کنگره۶۰ که برای کمک به مسافران و همسفران، از هیچ کمکی دریغ نمیکنند و دلسوزانه ما را همراهی میکنند؛ بسیار تشکر میکنم.
به امید رهایی
نویسنده: همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون نهم)
تنظیم و ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون نهم)
همسفران نمایندگی ملاصدرا (نیکآباد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
70