عشق یعنی مشکلی آسان کنی دردی از درماندهای درمان کنی
در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر
خداوند را هزاران بار شاکرم که امسال گلریزان برای بار اول میخواهم حضور در لژیون سردار را تجربه کنم. با تمام وجودم احساس شادی میکنم. بارها در دعاهایم صدا زدم «اهْدِنَا صّرَاطَ المُستَقیِم»؛ یعنی خداوندا من را در راه درست قرار بده.
خداوند راه سبز و روشن کنگره را نشانم داد، لژیون سردار یک نور است. در حال حاضر که در مسیر نور قرار گرفتهام، نمیتوانم یک مرتبه پهلوان شوم. باید آرامآرام صورتم را به سمت نور برگردانم. از قانون یازدهم شروع کردم، حالا سرداری و در ادامه با توکل بر قدرت مطلق برای دنوری و پهلوانی تلاش خواهم کرد.
من از نجات دهندهی زندگیم و استاد بزرگم آقای مهندس آموختم که بخشنده بودن پیش از آن که توانایی مالی بخواهد، قلب بزرگ میخواهد. مقدار بخشش مهم نیست، تفکر بخشش مهم است. اینکه من با تمام توان و ظرفیتم در این جشن حضور داشته باشم و بلاعوض ببخشم. اینجا است که خداوند میفرماید: شما ببخش من چندین برابرش را برمیگردانم، وعده خداوند دروغ نیست.
من دستبوس فرشتگانی هستم که با کمکهای مالی خود شرایط و مکانی فراهم نمودند که من و مسافرم جایگاهی در این مکان مقدس داشته باشیم و از دنیای پر از آشوب به آرامشی نسبی برسیم. من همسفر با هیچ زبانی قادر به قدردانی این نیکو سرشتان نیستم؛ فقط میتوانم حلقه زنجیر دیگری باشم تا این راه را ادامه دهم تا دست دیگری را بگیرم، دِین این رهایی را ادا کنم و با خدمت کردن، زکات این رهایی را بپردازم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم)
سلام و درود فراوان به شمایی که دلنوشته مرا که از جان و دل برخواسته میخوانید. میخواهم اینطور شروع کنم، چند وقت پیش که پدربزرگم فوت شدند بیشتر به فکر فرو رفتم. مراسم تشییع جنازه را از بالای قبر ایشان نظارهگر بودم. پدربزرگم قدبلند، قویهیکل و چهارشانه بودند، متوجه شدم در قبر جا نمیشوند و گورکن به زور ایشان را در قبر فرو بردند.
جالب اینجا بود که ایشان مثل پادشاهان همیشه جای مخصوص داشتند. زمین، باغ درختان میوه و خانههای فراوان داشتند؛ اما حتی یک میوه کوچک هم با خودش نبرد.
هر چیزی که من در زندگی دارم پول، طلا، ماشین، لباس، همه چیز امانت است. هیچ چیز برای من ابدی و ماندنی نیست. روزی باید همه چیز را رها کنم و به جهان بعدی بروم.
پدربزرگم همیشه میگفتند:
ای دل تو چرا در این جهان بیخبری
روز و شب در طلب، سیم و زری
سرمایهی تو هر دو جهان یک کفن است
گمان نیست میبری یا نبری
بعد از این ماجرا غرق در تفکر شدم، برای خودم اینطور تحلیل کردم که من برای جهان بعدی چه چیزی فرستادم . مثالی زدم و گفتم: اگر من برای یک پیکنیک ساده چای، زیرانداز و خوردنی تهیه نکنم و به دل طبیعت بروم، فقط با حسرت به کسانی نگاه می کنم که با خودشان همه چیز آوردهاند. جوجه درست میکنند، آش میخورند، چای مینوشند، وسایل بازی دارند، زیرانداز آوردهاند و بعد از پیادهروی آن استراحت میکنند و واقعا خوش میگذرانند؛ اما من گشنه و تشنه باید بچرخم و حسرت بکشم که چرا من برای این پیکنیک ساده هیچ تدارکی ندیدهام.
خوشبختانه آموزشهای کنگره مرا به این درک رسانده
که با بخشش نه تنها از دست نمیدهی؛ بلکه بهدست میآوری. مثل طبیعت که هر قدر درختان هرس میشوند میوههای بیشتری میدهند. اگر به کسی لبخند بزنم صددرصد لبخند دریافت میکنم. هر چهقدر عشق بدهم عشق دریافت میکنم.
خدا را شکر که آموزشهای کنگره مرا بیدار کرد. قبل از کنگره من همه چیز را برای خودم میخواستم، به سختی جمع میکردم برای روز مبادا و متوجه شدم روزهایی که باید برای خودم خرج میکردم نکردم، روزهایی که باید میبخشیدم نبخشیدم، اصلا اهل بخشش نبودم. مدام میگفتم باید برای خودم نگه دارم وگرنه تمام میشود. اصلا نمیدانم کجاها خرج شد. ۹۰درصد پولهایم برای هیچ خرج شد. خدا را شکر که کنگره به من فرصتی داد تا از نعمتهای الهی در جای درست استفاده کنم.
الان میدانم که نعمتها فراوان هستند، پایانی ندارند و تمام نمیشوند. حال که خود را رها کردم و به آغوش خدا سپردم، نعمتهای بیشماری دریافت کردم و دیگر نگران نیستم.
عضو سردار شدن هم لیاقت میخواهد. سال پیش با خودم بسیار جنگیدم؛ اما نیروهای منفی برنده شدند و مرا شکست دادند. گفتند: تو باید چیزهایی که نیاز داری بخری، تو با این پول سفر خوبی میروی. بماند که هر چیزی که خریدم دوام نداشت و سفری بیبرکت نصیبم شد؛ اما حالا میخواهم با عشق این امانت الهی را به صاحبش برگردانم. با تدریس، با عشق و نیت الهی جمع کردم، حتی یک ریال هم از کسی نگرفتم. به عشق سردار چند ماهی تدریس را شروع کردم. آنقدر برکت داشت که هم بدهیهایم را صاف کردم، هم کمی به خانوادهام بخشیدم. باقی را با جان و دل تقدیم استاد سردار میکنم. امیدوارم که از من قبول کنند.
نویسنده: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر سعیده (لژیون دوازدهم)
ما افراد یک قبیله هستیم که همدیگر را پیدا کردهایم. باید از مادیات بگذریم تا بتوانیم خشم، نفرت و حسهای منفی را کنار بگذاریم. زمانیکه بتوانیم بخشش از جان و مال را یاد بگیریم، میتوانیم خدمتگزار واقعی در کنگره باشیم. از جان و دل خدمت کردن در کنگره میتواند به هر نحوی باشد. مثل بخشش مال، عضویت در لژیون سردار و یا حمایت از سبد قانون ۱۱.
گلریزان یعنی؛ گذشت، لذت، رستگاری، گرفتن پاداش از کائنات و زنده کردن امید. چه بسیار خانوادههایی هستند که در مسیر مواد مخدر قرار دارند، هیچ نور امیدی در آنها نیست و همه ناامید شدهاند.
من هم روزی جزء این خانوادهها بودم. خدا را شاکرم که مسیر زیباییها برایم باز شد و توانستم امید مرده درونم را دوباره بازسازی کنم. حال که در جایگاهی قرار گرفتهام که گذشته خود را با حال اکنونم مقایسه میکنم، به این فکر میکنم که چگونه میتوانم به خانوادهها کمک کنم تا راه و مسیر برایشان باز شود.
گلریزان این راه و مسیر را برای من آسان کرده است که در حد توانم حتی اگر هم اندک باشد مشارکت کنم و بتوانم در حد خرید یک صندلی پول پرداخت کنم تا در یک خانواده امید زنده شود و رشد کند.
من بخشش و گذشت را با گوش کردن به سیدیهای آقای مهندس و در لژیون سردار آموختم. من برای برطرف کردن یک نیاز جسمی و روانی در وجود خودم شروع به بخشش مالی کردم. این بخشش اتفاقات درون من را به بهترین شکل رقم میزند و درنتیجه من از ذهن ثروتمند و توان مالی بالایی برخوردار شدم.
تا جایی که یادم هست از خداوند میخواستم آنقدر به من مال بدهد که از آن ببخشم؛ اما نمیدانستم معنی بخشیدن فقط پول دادن نیست. گاهی میبخشیدم؛ اما از خداوند انتظار داشتم که در مقابل این بخشش به من چیزی بدهد. این بدترین کار ممکن بود که خودم بیخبر از اینکه بدانم چه کاری میکنم، بخشش خود را هدر داده و بیهوده میکردم. الان با آموزشهای کنگره و راهنمای خود آموختم بدون توقع بازگشت ببخشم.
در سفر اول گلریزان را به سختی بدون توقع پاداش گذراندم. هر روز از نظر مالی بهتر و بهتر شدم. وقتی که در لژیون سردار و مشارکتهای مالی شرکت کردم، ظرفیت وجودی من رشد پیدا کرد که جنبه نمایشی نداشت، به صورت هدفمند و در جهت اهدافم و اهداف کنگره ۶۰ بود. سپس فهمیدم که وقتی یک حرکت سالم و ارزشی انجام میگیرد، باعث ایجاد اعتماد به نفس سالم، رشد فکری و علمی و ترقی من میشود و ظرفیت من را برای بخشیدن انسانها نیز بالا میبرد.
زمانیکه نمیتوانستم از کینه و نفرت دست بردارم، با خودم تصور کردم که بخششی یاد نگرفتهام. پس نیازی نیست کمک مالی هم داشته باشم. این موضوع به من یک تلنگر ناگهانی زد، اینکه بخشیدن فقط مال نیست. بخشیدن از خود انسان شروع میشود. اگر کینه، نفرت، حسد و خشم را ببخشی، میتوانی راستی و صداقت را در خودت رشد بدهی. اگر راستی و صداقت نداشته باشی در بخشش تبدیل به ویرانهای میشوی و این ویرانی هر روز تو را به طرف ضدارزشها سوق میدهد.
هر کجا عشق آید و ساکن شود هرچه ناممکن بود، ممکن شود
گلریزان عشق است، عشقی وصف ناپذیر که اگر در وجودت رخنه کند نابود شدنی نیست و این عشق الهی است.
نویسنده: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
تنظیم و ارسال: همسفر مرضیه نگهبان سایت
رابط خبری: همسفر طاهره مرزبان خبری
همسفران نمایندگی صالحی
- تعداد بازدید از این مطلب :
153