پنجمین جلسه از دوره بیست و نهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لوئیپاستور با استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر میلاد و دبیری مسافر سامان با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه گیری» در روز دوشنبه 28 آبان ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا از راهنمای محترم جناب آقای علیرضا تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و این جایگاه را تجربه کنم و همچنین از نگهبان محترم آقا میلاد تشکر میکنم که اجازه دادند در خدمت شما باشم و از شما آموزش بگیرم، اما اگر بخواهم در مورد دستور جلسه صحبت کنم ترجیح میدهم از تجربه شخصی خودم در کنگره صحبت کنم.
چند ماه اول که آمده بودم کنگره شنیده بودم که دستور جلسه با استاد آن جلسه همخوانی دارد، با خودم میگفتم این سخنانی است که مرسوم است و بی جهت گفته می شود اما امروز که در این جایگاه قرار گرفتم متوجه شدم این گفته صحت دارد چون خود من خیلی آن را انجام میدادم؛
من وقتی کار اشتباهی را انجام میدادم آنقدر حاشیه چینی میکردم راجع به آن موضوع غر میزدم که ثابت کنم آنچه من میگویم درست است و اگر مشکلی پیش آمده اشکال از من نبوده و مشکل جای دیگر بوده و یا اینکه آن مسیر درست نبوده آن جایگاه درست نبوده.
وقتی وارد کنگره شدم دقیقا همین اتفاق افتاد و دیدم باید با آمدن به اینجا باید CD بنویسم ،باید صبح به موقع بلند شوم ،باید داروی خودم را سر وقت بگیرم ،باید به حرف راهنمای خودم گوش کنم، رأس ساعت بیایم، رأس ساعت بروم، در لژیون مشارکت کنم، موقعی که در جلسه هستم مشارکت کنم، به خودم گفتم که نه، اینجا هم کاری میکنند که به درمان نرسم و این همه سختگیری چیزی جز این نیست و به درمان و نتیجهای که میخواهم نمیرسم. با انتخاب درست راهنما مسیر برای من باز شد و هر موقع میآمدم در لژیون معرکهگیری کنم راهنمای محترم جناب آقای علیرضا میگفت باید CD بنویسی، حالا چه جوری میخواهی انجام بدهی من نمیدانم هرجوری میتوانی بنویس؛ وقتی من شروع کردم به نوشتن و شروع کردم به مشارکت کردن و اعلام سفر کردن دیدم نه واقعاً اینها درست است.
وقتی حال خوبی ندارم یک مشارکت دلی میکنم، حرف دلم را میزنم و راجع به مشکلاتم صحبت میکنم، یک مطالعه میکنم و راجع به دستور جلسه صحبت میکنم و بعد میبینم واقعاً حالت خوب شده. اینها چیزهایی بود که من اولش باور نداشتم اول فکر میکردم اینها همه یک حرفهایی است که اساتیدی که رها شدهاند و حالشان خوب است میزنند و چون حالشان خوب است میآیند اینجا حرف هم میزنند و بهتر هم میشوند ولی خود من با یک اعلام سفر ساده، یک مشارکت چند دقیقهای، حال دلم بهتر میشود و میتوانم حرفی بزنم که بقیه هم گوش کنند و حتی بقیه هم تشویقم میکنند و برای من دست میزنند و به من اهمیت بیشتری میدهند.
من واقعاً در کنگره به این موضوع رسیدهام و ایمان دارم شاید بیشترین مسیری که میتوانستم پیدا کنم همین حال خوش بود و سعی میکردم سر موقع به جلسه برسم و از مطالب مفید آن استفاده کنم به خاطر همین بیشتر گوش میکردم بیشتر توجه میکردم و بیشتر سعی میکردم. آموختم که بیخود دنبال مشکل نگردم که بهانهای شود در جلسه حاضر نباشم و بگویم نه کنگره هم زیاد خوب نتوانست مسیر را برای من درست کند. راهنما به من گفت اعلام سفر کن، اعلام سفر میکردم یا مشارکت میکردم حتی اگر درست هم نمیتوانستم صحبت کنم ولی مشارکت میکردم که حال دل خودم خوب شود. هرچه یادگیری من بالاتر رفت متوجه شدم بیشتر در مسیر قرار گرفتهام و راحتتر سفر میکنم. بیشتر میآموزم و در ادامه چیزهایی مثل این مکان سرد است، گرم است، سختگیری میشود و... روی من تأثیری نمیگذارد. باید فرمانبردار باشم تا مسیر برایم راحتتر شود و بیشتر استفاده کنم و بیشتر یاد بگیرم تا بهتر سفر خود را به پایان برسانم. در ادامه دوست دارم بیشتر از مشارکت دوستان استفاده کنم و آموزش بگیرم.
تایپ:مسافر اکبر
عکس:مسافر مسلم
- تعداد بازدید از این مطلب :
160