در خدمت همسفر فاطمه عزیز هستیم که یکی از راهنماهای خوشقلب شعبه ستارخان هستند.
آنتیایکس مصرفی مسافر ایشان شیشه بود، در حال حاضر سه سال و شش ماه است که رها شدهاند، خودشان هم مسافر تغذیه سالم بودند و چهار ماه است که به رهایی رسیدهاند.
امید است که شنیدن تجربههای ایشان چراغ راه همسفرانی باشد که قدمهای نخستین را برداشتهاند.
1. سلام و خداقوت خدمت شما لطفاً از ورود مسافرتان به جهان تاریکی اعتیاد برای ما بگویید و اینکه زندگی در آن سالها چگونه گذشت؟
سلام خدمت شما در ابتدا تشکر میکنم از اینکه بنده را لایق دانستید و خوشحالم که در خدمت شما هستم. استاد سیلور میفرمایند: «لحظه دشواری در آن لحظه احساس نمیشود، آنچنانکه یادآوری آن دشواری، دشوار است؛ الآن که با این سوال شما مواجه شدم، کاملاً این سخن استاد را درک کردم. برگشت به گذشته برای چند ثانیه به قلبم فشار آورد و فکر میکنم علت اصلی یادآوری، جهان اعتیاد همسر نیست؛ بلکه یادآوری جهان نادانی و تاریک خودم است.
همسر من یک مصرف کننده بیآزار بود. در سالهای ابتدایی زندگیمان ایشان مصرف تریاک داشتند و چه بسا بعد از مصرف، بسیار مهربان و کمکحال من بودند؛ اما من بهدلیل ناآگاهی و عدم شناخت، دائم در حال جستوجو و کنکاش بودم و چون ایشان در فاز انکار بودند، تمام تلاشم این بود که اعتیاد ایشان را اثبات کنم. بعد از مدتی که تنش در زندگی ما اوج گرفت، همسرم رو به مصرف شیشه آورد، شیشه احتیاج به مکان خاصی نداشت، بو نداشت و البته چرت زدن هم نداشت و کمتر توجه من و دیگران را جلب میکرد. بعد از ورود این ماده به زندگی ما لحظات، تاریک و تاریکتر شد و ما به نوعی به طلاق عاطفی رسیده بودیم، از بودن و دیدن همدیگر زجر میکشیدیم و شاید اگر دسته گلهای زندگیام نبودند، همان سالها زندگی مشترکمان تمام میشد. یادآوری آن سالها برایم سخت است؛ چون بیش از هر چیزی رنج و عذابی که فرزندانم کشیدند مرا میرنجاند و خودم را بسیار مدیون آنها میدانم.
2. راه درمان اعتیاد چگونه برای شما باز شد؟
همسر بنده در اثر مصرف شیشه چهرهاش بسیار آسیب دیده بود، وزن بسیار پایین حدود 40 کیلو، چشمهای گود رفته و دندانهای خراب، مصرف او را فریاد میزدند. کنگره60 توسط یکی از اقوام به برادر ایشان معرفی شد؛ برادر همسرم خودش سقوط آزادی بود و برای بررسی کنگره وارد سیستم شد و به کنگره علاقمند شد، بعد از آن تصمیم گرفت بهطور اصولی خودش را درمان کند و سفر ایکس را شروع کرد. پس از مدتی همسرم را تشویق کرد که وارد کنگره شود و ایشان جلسات ابتدایی را دنبال همسرم میآمدند و همراهیشان میکردند و من از این بابت از برادر همسرم بسیار سپاسگزارم که کمک کردند تا راه درمان برای ما آشکار شود.
3. همدل بودن همسفر و مسافر تا چه میزان میتواند مسیر سفر را هموار کند؟
قبلاً هم در مشارکتهایم گفتم که من یک همسفر زوری بودم؛ مسافرم به هیچ عنوان دوست نداشت من بهعنوان همسفر کنارش باشم؛ البته حق داشت؛ چون سالها مصرفش را انکار کرده بود و از طرفی ما رابطه گرمی باهم نداشتیم؛ ولی من بهصورت پنهانی و البته به خواست برادر همسرم وارد کنگره شدم. اوایل خیلی نسبت به حضور من در کنگره جبهه میگرفت؛ اما بعد از مدتی با یکی شدن زبانمان، با من احساس راحتی پیدا کرد و من را بهعنوان همسفر پذیرفت و در کنار هم سفر را طی کردیم.
مسافرم سفر اول خوبی نداشت؛چون به اجبار خانواده و جبر زندگی سفر را شروع کرده بود و متأسفانه بعد از رهایی در دیماه 1397 برگشت خورد. حضور مستمر من و خدمتم در جایگاه مرزبانی بهطور قطع تنها دلیلی بود که راه برگشت مسافرم به کنگره را باز نگه داشته بود. میتوانم به جد بگویم که اگر من همسفر در شعبه نبودم، شاید مسافرم هنوز در حال مصرف بود. بودن من باعث برگشت بعد از دو سال و سفر مجدد ایشان و رهایی در سال 1400 شد.
4. جایگاه راهنمایی چه کمکی به شما در تکمیل فرایند آموزش کرد؟
راهنمایی، یعنی همان آموزش که بیشتر در صور پنهان صورت میگیرد. در سفر اول بیشتر اموزشها روی صور اشکار است؛ اما سفر دوم تربیت نفس، رشد روح و اموزش صور پنهان است. وقتی در لژیون در حال آموزش دادن هستم، بهطوری کاملاً نامحسوس، اول خودم آموزش میگیرم و در لژیون متوجه میشوم که تا خودم موضوعی را عمیقاً درک نکرده باشم، رهجو هم نمیتواند درک کند؛ بههمین دلیل باید لحظهبهلحظه بیاموزم تا بتوانم آموزش بدهم و این از معجزات کنگره60 میباشد.
5. با توجه به اینکه شما در لژیون تغذیه سالم هم به رهایی رسیدید، تجربه و حس شما نسبت به این لژیون چگونه بوده است؟
لژیون تغذیه سالم یک لژیون بسیار پرانرژی با حس و حال وصفنشدنی است. شاید ما در این لژیون مسافر باشیم؛ اما حالمان خوب است. همسفر سعیده عزیز، راهنمای لژیون جونز کمی سخت، بنده را پذیرفتند؛ چون اضافهوزن من ده کیلو بود و ایشان معتقد بودند که الویت با عزیزانی است که بالای 15 کیلو اضافهوزن دارند؛ اما اذن ورودم به لژیون صادر شد و من سفر بسیار خوبی داشتم؛ در طول سفر فقط یکبار استپ وزنی داشتم و بعد از آن دائم در حال وزن کم کردن بودم. سالاد را بهطور منظم و سر موقع و تخممرغ صبحانه را با میل بسیار مصرف میکردم و به یاری خداوند توانستم، بعد از ده ماه به وزن ایدهآل برسم.
6. ورزشهای کنگره چه تأثیری بر زندگی و حال شما داشتهاند؟
در ابتدای وردم به کنگره ورزش بدمینتون را انتخاب کردم، کمی از قبل بلد بودم؛ اما نگهبان و ورزشبانان رشته بدمینتون با حوصله، فن و قوانین این رشته را به من آموزش دادند. در آن سالها ورزشبان رشته شنا، همسفر زهرا اکبری برای حضور در استخر و آموزش، بسیار تشویق میکردند و خیلی دلم میخواست؛ اما هر بار مانع بزرگی سد راهم میشد و سعادت حضور پیدا نمیکردم، شاید هنوز ظرفیت لازم در وجودم نبود.
سال گذشته تصمیم گرفتم با هر چیزی که مانع من میشود، مبارزه کنم و به لطف خداوند شرایط حضورم فراهم شد و توانستم همراه دخترم برای آموزش حاضر شوم. به لطف خدا امسال هم در مسابقات جام عقاب طلایی شرکت کردیم و با آنکه آموختیم؛ اما بسیار انرژی گرفتم. حدود چهار ماه پیش هم استارت شروع آموزش رشته تیروکمان را زدم و با اینکه مسیر بسیار دور است و نیروهای منفی هم قدرتمند؛ اما اراده فاطمه تا این لحظه پیروز بوده و جلسات تازهواردین را به لطف خداوند به اتمام رساندم. خدا را شکر که دورهای از حیات زمینی را سپری میکنم که فرمانروایی، چون آقای مهندس بر من حکم میکنند.
7. سیدی یا وادی خاصی که بیشترین تأثیر را در کنگره برای شما داشته است؟
به نظرم واقعاً همه سیدیها یک درسی برای ما و برای حال و روز آن لحظهای که سیدی را گوش میدهیم دارند؛ اما من با سیدیهای استاد امین بسیار آرامش میگیرم و اگر بخواهم از بین همه سیدیها یک سیدی را معرفی کنم، سیدی منیت است؛ چراکه منیت ضدارزشی بسیار قوی در من بود و فکر میکنم که توانستم تا حدود زیادی درمانش کنم.
اما از وادیها، وادی عشق سراسر عشق است و شاید هنوز من نتوانسته باشم کامل درکش کنم. فکر میکنم تا این لحظه از سفرم وادی دوازدهم را بهتر از بقیه درک کرده باشم که «آخر امر، امر اول اجرا خواهد شد.» وادی دوزادهم ايمان داشتن به خواسته و هدف را به من آموزش داد، صبر کردن را به من فهماند و توانستم جمله معروف استاد امین که میفرمایند: «نوبت باران محفوظ است.» را درک کنم.
8. پیامی برای همسفرانی که ابتدای راه هستند؟
به نظرم یک همسفر قبل از هرچیزی باید عاشق باشد، یکی از مهمترین داراییهای ما در سفر کنگره60 عشق است؛ باید عاشق باشی تا بتوانی همه حال خرابیها، بیحسیها و بیتفاوتیهای مسافر را به جان بپذیری و باید عاشق باشی تا در کنار مسافر قرار بگیری نه مقابلش. همسفر باید بتواند بال پرواز باشد؛ چون که گاهاً دیده شده همسفرانی که بهدلیل عدم آگاهی مانع حرکت درست مسافر میشوند و با واکنشهای اشتباه، مسافر را چندین پله به عقب برمیگردانند؛ اگر همسفر بتواند عمیقاً، هم در ظاهر و هم در باطن و ذهن خودش مسافر را رها کند و او را به خدایش و راهنمایش بسپارد، میتواند بال پرواز باشد و اگر همسفر صبوری کند و ایمان داشته باشد با جاری کردن عشق خود میتواند آرامش و رهایی مسافر را رقم بزند.
9. انتشارات دژاکام و نوشتن سیدیها چگونه در شما تغییر ایجاد کرد؟
قطعاً انتشارات و سیدیها از اضلاع مهم آموزشهای جهانبینی هستند. همیشه سعیام این است که با نوشتن سیدیها پیام مربوط به آن را دریافت کنم و تلاش میکنم که از درون هر سیدی کلیدی برای باز کردن گرههای درونیام پیدا کنم و از این بابت شاکر خداوند و سپاسگزار آقای مهندس هستم.
10. به نظر شما حال خوش در کنگره چگونه بهدست میآید؟
استاد امین در «سیدی غار» میفرمایند: اگر همه انسانها بتوانند بدون توقع عشق بورزند و محبت کنند، جهان سراسر صلح خواهد شد. در کنگره همه ما بدون چشمداشت خدمت میکنیم، عشق میدهیم و عشق هم دریافت میکنیم و فکر میکنم که همین انتظار نداشتن از دیگران است که ما را به چهار صلح اصلی که در زندگی باید به آن برسیم، میرساند؛ یعنی همان صلح با خودمان، هستی، همنوع و خالق.
11. کلامی بهعنوان یادگار برای همسفرانی که در آینده به کنگره خواهند آمد، بگویید؟
اگر عشق آخرین عبادت ما نیست؛ پس برای کدامین درد بیشفا آمدهایم؟ تا میتوانید عاشق خودتان، خالق و جهان هستی باشید؛ زیرا خداوند عاشق مخلوقاتش است و ما هم جزئی از خالق خود هستیم. مطمئن باشید درهای نور و رحمت در بهترین زمان الهی برای همه ما باز خواهند شد. صبور باشید و در این صبوری به داشتههای خود فکر کنید؛ حتی اگر بسیار اندک باشند و بدانید که انسانهای بسیاری در حسرت داشتههای کوچک شما هستند. اجازه بدهید هستی طبق برنامه خودش بچرخد و نگران هیچ چیز نباشید؛ چرا که قطعاً خدای شما از شما مهربانتر است.
12. چه اتفاقی در این سالها برای شما رقم خورد که بعد از رهایی هنوز در کنگره خدمت میکنید؟
من در کنگره60 خیلی چیزها بهدست آوردم و خیلی از داشتههایم را دیدم. در وهله اول، سیاهیها و تاریکیهای درونم را دیدم و آنها را شناختم و با آموزشهای کنگره سعی میکنم تا بدون جنگیدن با تاریکیهایم، از آنها فاصله بگیرم و بعد از اینکه توانستم تواناییها و خیلی از استعدادهای درونم را کشف کنم، اینها باعث آرامش من شدند. من در کنگره عشق واقعی را یاد گرفتم، فرزندانم و زندگی از دست رفتهام را باز یافتم و لحظاتی را سپری میکنم که روزگاری فقط در ذهنم بهعنوان رویا نقاشی میکردم. روزهایی که در کنگره خدمت میکنم، احساس مفید بودن پیدا میکنم و شرمنده خدای خودم میشوم که چهطور به من خطاکار اینهمه لطف و مغفرت عنایت کرده که میتوانم خدمتگزار بندگان بینظیرش باشم. هیچ کاری، هیچ فلسفهای، هیچ دینی و هیچ عشقی بزرگتر از این وجود ندارد که شما بگویید: من میخواهم به بندگان قدرت مطلق خدمت کنم.
مصاحبهگر: راهنما همسفر شیرین (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر سمیه، رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر لیلا، رهجوی راهنما همسفر مژگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
47