English Version
This Site Is Available In English

همه جا به دنبالم پدرم بودم

همه جا به دنبالم پدرم بودم

 

از زمانی که چشم‌هایم را باز کردم و خود را شناختم و توانستم دست چپ و راست را از هم تشخیص دهم در کنار پدری که خود را غرق در اعتیاد کرده بود‌، زندگی می‌کردم.
به یاد دارم پنج یا شش ساله بودم که به علت عشق به پدر مدام این موضوع را از همه پنهان کرده بودم. همه جا به دنبال پدر بودم و کودکی‌ام به سختی سپری شد.

زمانی که مدرسه می‌رفتم، مادر و برادرم شب را زودتر از من می‌خوابیدند؛ ولی من برای دیدن پدر شاید ساعت‌ها پشت پنجره‌ آشپزخانه که رو به کوچه بود منتظر او می‌نشستم و به ماشین‌هایی که در حال رد شدن از خیابان بودند، خیره می‌شدم تا پدرم بیاید. به خیال خود اگر از عدد ۱ تا ۵۰ بشمارم پدر می‌آمد؛ شاید پنج الی شش بار شمردن را تکرار می‌کردم؛ ولی پدر همچنان نمی‌آمد و من منتظر می‌ماندم و خواب به چشمانم نمی‌‌آمد.
پس از ساعت‌ها انتظار پدرم ۲ یا ۳ نصف شب به خانه باز می‌گشت و‌ من برای ایشان غذا را گرم می‌کردم و سپس می‌خوابیدم در آن زمان من فقط هفت الی هشت سال بیشتر سن نداشتم؛ ولی عشق پدر برای من همه چیز بود و اعتیاد او برام دردناک بود.

هر روز بیشتر ازقبل موادمخدر پدرم را ضعیف‌تر می‌کرد؛ ولی من باز هم با گوشه و کنایه اطرافیان که ایشان را معتاد می‌پنداشتند مقابله می‌کردم؛ چون من پدرم را فردی مریض می‌دیدم.

الان که این دلنوشته را می‌نویسم بیست‌و شش سال سن دارم و از خدا سپاسگزارم که کنگره۶۰ را در مسیر زندگی ما قرار داد تا بتوانم پدرم را از شهر کاشان به شعبه امین قم برای درمان بیاورم.
با افتخار پدر را همراهی می‌کنم و بسیار خوشحالم که سه روز از هفته را وقف درمان ایشان می‌کنم.
به امید رهایی تمام مسافران

 

رابط خبری: همسفرابتهال رهجوی راهنما همسفرمعصومه (لژیون چهارم)
نویسنده: همسفرملیکا رهجوی راهنما همسفرمعصومه (لژیون چهارم)
ویراستار و ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی امین قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .