جلسه ششمین جلسه از دوره بیست و هفتم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی عطار نیشابوری در روزهای پنجشنبه با استادی: دیدهبان محترم مسافر رضا ترابخانی، نگهبانی: مسافر حسن و دبیری: مسافر حسین با دستور جلسه «سیستم ایکس و جشن 14 سال رهایی مسافر امیرهوشنگ» در تاریخ ۱۴٠۳/٠۸/۲۴ ساعت 16:30 آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر، خیلی خوشحال هستم که امروز هم توفیقی شد تا در بین شما دوستان در شعبه عطار نیشابوری باشم، من ۸ سال پیش که آمدم در این شعبه و بعدازآن اتفاقاتی که در شعبه نیشابور افتاد با عملکردهایی که بچهها داشتند شعبه خیام اضافه شد و الآن هم شعبه سنایی اضافه شد و این نشاندهنده پیشرفت کاری است که به وجود میآید و کاری را که کنگره دارد انجام میدهد این است که هیچکدام آن بهتنهایی نیست. روز اولی که جناب آقای مهندس این تفکر را گذاشتند و شروع کردن به انجام دادن این کار اولین چیزی که به ما یاد دادند این است که به خاطر کاری که دارد انجام میدهد، میشود ارزش بزاریم برای کار همدیگر و کاری که داریم انجام میدهیم هیچکدام آنها بهتنهایی و هیچ فردی کاری از دستش برنمیآید.
اخیراً جناب آقای مهندس جوابهای امتحان رادارند میدهند و کسانی که قبول شدند و آموزش را برای راهنمایی را انتخاب کردند برایشان آرزوی موفقیت میکنم که در شعبه عطار و شعبه خیام شعبه سنایی که دارد اتفاق میافتد این آموزشها را بتوانند امانتداری بکنند و این امانت را پیادهسازی بکنند و در اختیار دیگران قرار بدهند، ما دستور جلسه این هفتهمان راجع به (سیستم ایکس) است همینطور که براثر استفاده از مواد مخدر سیستم ایکس ما خرابشده است و از بین میرود و از کار میافتد، تفکر ما هم از بین میرود تفکر ما عادت میکند به یک سری از عادتها که تا آن عادتها را عوض نکنیم حالمان بهتر نمیشود، ما در کنگره میگوییم که کنگره یک مکان مقدس و امن است که ما را از جهل و نادانی به آگاهی میرساند، این جهل و ناآگاهی بعضی وقتها به خاطر غیبتهایی است که میکنیم شاید به خاطر خشمهایی است که داریم اتفاق می افتد.
ما در کنگره میگوییم، در کنگره حالمان بهتر نمیشود مگر اینکه یک سری تغییرات را همانطور که براثر مصرف مواد مخدر این سیستم را از بین بردهایم و داریم داروی OT را به آن میدهیم که این سیستم کمکم نگرش ما با جلسات جهانبینی تغییر بکند. نگرشی که با استفاده از سیدیها و آموزشهای کنگره برای ما به وجود میآید، این تغییرات را باید انجام بدهیم، امروز تولد چهاردهمین سال رهایی جناب آقای سوقندی هم هست و درزمانی که کنگره ۶۰ احتیاج دارد به رشد کردن شرایط را فراهم میکند برای اینکه ما در این رشد قدم برداریم و این اتفاق با محیطی که در اختیارمان قرار میگیرد و عملکردی که در این شعب داریم اتفاق میافتد و امیر عزیز هم این کار را انجام داد در تهران و میآمد و در جلسات حضور داشت و پایهها و آن آموزشهایی را که دیده بود را پیادهسازی کرد و این بذر را در اینجا کاشت و بذر هم که کاشت در یکجایی کاشت که قابل رشد بود دوستانی که در این شعبه بودن این امانتداری را به نحو احسنت انجام دادند و دارند آن را به دیگران انتقال میدهند و این تولد جناب آقای سوقندی را به خودش و خانواده محترمشان و جناب آقای مهندس دژاکام تبریک عرض میکنم و از اینکه به صحبتهای من گوش کردید ممنونم.
در ادامه جلسه جشن 14 سال رهایی مسافر امیر هوشنگ در نمایندگی عطار برگزار شد
آرزو:
دوست دارم دانش و علم کنگره نسبت به درمان آن پیشی بگیرد چون وقتی علم و دانش زیاد شود، درد کمتر میشود
خلاصه سخنان دیدهبان محترم آقای ترابخانی:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر، یک درسی را که خیلی از درسهای کنگره گفتاری نیست و نانوشته است، کسانی که دید مثبتی دارند این نکات را درمیآورند و این فرهنگ پهلوانی و فرهنگ ادب است و فرهنگ احترام است و فرهنگ حقوق همدیگر است و کاری که کنگره به ما یاد میدهد این است که بذر نیکو بکار مثل یک کشاورز که زمانی که دارد سیب یا پرتقال میکارد یا زعفران میکارد اصلاً برایش مهم نیست که این زعفران میرود روی برنج که برای عزا است که دارد استفاده میشود یا برای عروسی است برای ایشان فرقی نمیکند، ما در کنگرهداریم یاد میگیریم که کار را انجام بدهیم یا عملی را انجام بدهیم فقط به جهت اینکه درست است کاری به بهشتی و جهنمی بودنش نداریم و در اینجا هرکسی که میآید انجام میدهد یک کاری را و جزو آموزشهای کنگره است و ما در سفر اول یاد میگیریم که چگونه درست مصرف کنیم که بعدازاینکه به رهایی رسیدیم بعدازآن بتوانیم آموزشهایی را که گرفتهایم، پیادهسازی کنیم ولی اگر من صرفاً بخواهم تفکرات اشتباه خودم را داشته باشم همان مصرفکننده هستم و من اگر بخواهم بیایم آن تفکرات را توی سفر اولم در جایگاهی که هستم بخواهم آنها را پیاده کنم معلوم است که حال من خراب میشود چون جز نقاط ضعف راهنما یا همسفرم چیز دیگری را یاد نگرفتهام و درعینحال آدم میآید و به یکجایی میرسد که کسی که میآید رها میشود و به جایگاه خدمتی میرسد این جایگاه، جایگاه امانتداری است و من زمانی که این کار را انجام دادم و بهعنوانمثال یک شعبهای راه افتاد، خیلی انسانهای دیگری امثال امیر که وجود دارند در کنگره این کار را انجام دادهاند مثلاً کنگره آمده است یک شعبهای را درست کرده است و سپرده است به دیگران و کاری ندارد که چهکاری انجام میدهند در شعبه و دیگرانی که در شعبه هستند بهعنوان مسئول، بهعنوان مرزبان یا ایجنت باید این کار را به عهده دیگران بگذارند مسئولیتپذیری در اینجا است، در اینجا خودش را نشان میدهد و در اینجا مسئولیتپذیری راداریم که به ما یاد میدهد که من پایهای را که دارم میگذارم پایهای باشد بر اساس اصولی که کنگره ۶۰ به من گفته است، نه بر اساس آن چیزی که من فکر میکنم درست است چون آن اصول را دارد کنگره میگوید که تفکر، وادی اول را خیلی با آن کارداریم «ساختارها با تفکر آغاز میشود» وقتیکه ساختار تفکری یک شعبه درست پیاده بشود نفر بعدی هم همان ساختار را ادامه میدهد و میگوید من کاری ندارم چون بقیه کار را دیگران دارند انجام میدهند چون این جزو آموزش آن ایجنت و آن مرزبان است و من دوباره خدمت همه دوستان تبریک میگویم تولد جناب آقای امیر را و بهترینها را برای ایشان آرزو میکنم، ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان امیر هوشنگ هستم یک مسافر، همسفر من واقعاً دوست داشت که امروز در اینجا حضورداشته باشد ولی شرایطش نبود و در همینجا به ایشان قول میدهم که بهترینها را برایشان جبران کنم و از شما جناب آقای ترابخانی واقعاً ممنونم که امروز بااینکه کسالت داشتید ولی تشریف آوردید و این افتخاری است برای من که شما زحمت کشیدید و امروز تشریف آوردید و یک خاطره من تعریف کنم که قبلاً ساختمان سیمرغ نبود و طبقه بالای آکادمی دفتر جناب آقای سلامی بود و یکوقتهای آنجا شلوغ میشد و جناب آقای سلامی میآمدند و از شلوغی میگفتند که همگی بروید پایین ولی من که آنجا بودم به من چیزی نمیگفت و فکر میکنم که از همانجا و از همان جمع سیگنالش آمد و مراقب سیگنالهایی که در هستی از اول زندگی برای شما میآید باشید، من تمامی اینهایی که امروز به دست آوردهام و این محبتی که جمع نسبت به من دارند و همینگونه من دارم به شما، این دوطرفه است و این به خاطر سیگنالهایی است که از خیلی مدت پیش من به هستی انتقال دادم و امروز دارم جوابش را میگیرم و خیلی لذتبخش است، آرزوهایی داشتم و الآن خیلی وقتها به آن فکر میکنم و میگویم من اینها را میخواستم و امروز به من دادهشده است و من این صحبتهایی را میکنم برای کسانی است که قبول دارند در این هستی بعد بعدی هم هست وجود دارد، باید این را قبول کنید جدای از اینکه دارید آموزش میگیرید و جدای از اینکه من برای خودم هستم و در اینجا دارم خدمت میکنم برای اینکه حال خودم خوب باشد حال خوب من را دیدند این عزیزان ولی من حال خراب هم داشتهام خیلی زیاد و زندهیاد جناب آقای کوروش آذر پور بود همیشه یادشان زنده است، من هنوز هم حس نمیکنم که در جمع ما نیست و ازلحاظ جسمی نیست و یادشان همیشه در دل ما هست و من زمانی که باحال خراب میرفتم ایشان لژیون داشت و سر مشکلاتی که من داشتم و حال خرابی که داشتم درراه پشت موتور بعضی مواقع تا آدم کشی هم میرسیدم ولی زمانی که میرفتم در لژیون ایشان جلسه که تمام میشد با خنده میآمدم بیرون و یک انرژی بسیار خاصی داشتم آقای مهرداد بوجاریان یادی کنیم از ایشان و هر جا که هست انشالله خداوند نگهدارش باشد برای من بهترینها بود و هست و خواهد بود و الآن بهعنوان راهنما شاید خودشان حضور نداشته باشند و بخواهند الآن مسیری که ما داریم طی میکنیم را طی نکنند ولی هر جا که هست انشالله خداوند یار و نگهدارش باشد چون من هرچه دارم از ایشان دارم، بالاخره من هم یک آدم باحال خراب بودم و از ایشان یادی کنم من با شرایط بسیار بدی بودم آمدم دیدم که ایشان با رهجوهای خودش دارد در لژیون میخندد و من ناسزا در دلم به ایشان گفتم و زمانی که آمدم در لژیون به من گفت که به من ناسزا گفتهای و در آن لحظه انگار که من عاشق ایشان شدم، لحظهای که حس من را فهمید و این زیباترین حالی بود که آن روزبه من دست داد و فهمیدم که این همان انسانی است که میتواند من را درک کند و میتواند کمکم کند و کمک هم کرد و من امروز هرچه که دارم از مجموعه استادهایی است که در کنگره بودهاند و همیشه سپاس گذار زحمتهای این عزیزان هستم، ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ و نگارش: مسافر احسان لژیون هشتم
عکاس: مسافر مجتبی لژیون دوازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
329