سلام دوستان محمد هستم یک مسافر؛ ما متکی به خود هستیم. بهترین جنبه شخصیتی ما توسط خدمت و بخشندگی نشان داده میشود. همانطور که وادی هشتم و جبران خسارت به ما می آموزد که بخشنده باشیم، خدمت ایثار گرانه کمک میکند تا سخاوتمند، مهربان و آگاه از اهداف مان باشیم.
خدمت به ما فرصت تمرین و تعامل با دیگران را میدهد و اساسی برای حمایت و ارتباط متقابل میشود. این که زودتر برای درست کردن چای در شعبه حاضر شویم یا در قسمت OT و یا نشریات خدمات رسانی کنیم و یا مهمتر از همه با مشارکت در لژیون سردار، به عنوان دنور و یا به عنوان پهلوان در کنگره، بخشش از مال خود را انجام دهیم در واقع در حال تجربه درسهایی هستیم که از ارائه هر یک از آنها میتوانیم درسی مهم در زندگی روزمره خود را تجربه کنیم.
در ابتدا با ورشکستگی کامل روحی، روانی، جسمی، عشقی و اقتصادی وارد کنگره شدم. در هفته گلریزان احساس خیلی بدی داشتم که چطور و چگونه من هم میتوانم از این عشق بلاعوض و رایگان که به من داده شده قدردانی کنم؟
در این لحظه شخصی با تجربه که او هم در هنگام ورود مثل من ورشکسته بوده ولی بعد توانسته بود پهلوان شود مشارکت کرد و گفت؛ تازه وارد که بودم حتی کرایه ماشین برای آمد و شد به شعبه را هم نداشتم ولی با گوش به فرمان بودن و بیشتر پرداختن به درمان و رهایی توانستم به مرور عضوی قابل قبول، سازنده و بخشندهتری باشم. او که توانسته بود عضو لژیون سردار، دنور و حتی پهلوان و نشانی در بی نشانی باشد توضیح داد؛ کمکهای داوطلبانه فقط در کمکهای مالی خلاصه نمیشود بلکه حضور به موقع در کارگاه آموزشی، با موبایل بازی نکردن، حواس دیگران و مخصوصاً تازهواردین را پرت نکردن، زمزمه و حرف نزدن با بغل دستی، کمک در چیدن صندلیها، تمیز کردن شعبه، سکوت در حین مشارکت دیگران و یا حتی مشارکت صادقانه از تجربه خود در مقوله اعتیاد که همراه پیام امید به آزادی و رهایی باشد هم بهنوعی به جذب تازهواردین و دیگر دوستان مصرف کننده کار آفرین و ثروتمند ما که بتوانند در آینده به قوی کردن پایههای مالی و علمی کنگره کمک کنند باشد. این اعمال همگی به نوعی شرکت در کمک داوطلبانه و به نمایش گذاشتن جنبه خدمت رسان شخصیت ماست. این مشارکت مرا برای قدردانی خود از کنگره به آینده امیدوارتر کرد. با به اجرا گذاشتن این روشها تغییر را در خود احساس میکنم. این اعمال را در بیرون از شعبه و با غریبهها هم به اشتراک گذاشتم با این الگوی رفتاری احساس میکنم قلبم بزرگتر و خود مشغولیهایم کمتر شد.
به مرور آموختم اول وقت در شعبه حاضر باشم، خوب به خاطر دارم که وقتی به اولین کارگاه آموزشی قدم گذاشتم چه احساسی داشتم، مضطرب و با حالت تدافعی و یک کم امیدوار؛ جایی که آمده بودم ساکنانی داشت که آنجا را آباد کرده بودند، با همین روشها و اندک داشتههایشان. عملکرد آنها امید را در من قویتر و اضطراب و ترس را کمرنگ و کمرنگتر نمود. به من آموخت که سهم منصفانه خود را با تمام وجود در آبادانی کنگره ادا کنم تا هم زنده بمانم و هم جایی برای فرزندان همدرد آیندهمان برای درمان و رهایی وجود داشته باشد. پیشقراولانی از جان و مال خود گذشته و با فدا کردن وقت، انرژی و بخشندگی ثروتشان پیام درمان و رهایی را دست نخورده و رایگان به ما سپردند، باشد که ما هم وارثانی بهتر، سازندهتر و قابل قبولتری برای جامعه و کنگره ۶۰ باشیم. با تشکر از جناب مهندس و خانواده محترمشان؛ معمار و درمان گر این عشق بلاعوض و رایگان
مسافر: محمد حمیدی
راهنما: محمد علیرضایی
لژیون دوم، شعبه دکتر مسعود
ویرایش و تنظیم: مسافر محمود
- تعداد بازدید از این مطلب :
95