English Version
This Site Is Available In English

دلــنـوشـــتــه مــســــافــر هـــادی

دلــنـوشـــتــه مــســــافــر هـــادی

سلام هادی هستم یک مسافر
من زمانی که وارد کنگره شدم، جز این‌ که در این مکان از شربت OT برای درمان استفاده می‌شود هیچ چیز دیگری نمی‌دانستم.
روزهای اول همه چیز برای من شکل اغراق آمیز یا کمی آزاردهنده داشت؛ سلام کردن‌ های زیاد و متوالی، دست زدن‌ها، تأکید بر مسائلِ جهانبینی و گاهی اوقات برخی مسائل به دید من بیش از حد مذهبی می‌شد، قوانین زیادی که بود مانند پوشش و ...
همه این‌ها باعث می‌شد که نیروهای منفی در ذهن من شروع به کار کنند و بگویند: تو که در سربازی هم به حرف کسی گوش نکردی، ول کن برو، این‌ مسائل را که خودت هم بلدی، برو پی زندگیت ۱۱ ماه عمر خودت رو برای چه می‌خوای تلف کنی اصلاً تو خودت بلدی چطور ترک کنی و ...
اما من ماندم و آرام آرام نیروهای تاریکی جای خود را با سرعت کمی به نیروهای روشنایی دادند. کم کم فلسفه خیلی از آن مسائل آزاردهنده اولیه را می‌فهمیدم. اصلا فهمیدم من یکی از مشکلام همین عمل نکردن به جزئیات درست بوده، هر جور دلم (نفس اماره‌ام) خواسته رفتار کردم و خیلی از اتفاق‌های ناخوشایند برای من افتاده.
نفس اماره در طول سفر به من می‌گفت مگه چی می‌شه جمعه، بعد از شربت بگیری بخوابی دیرتر بری پارک، حالا یه ربع قبل از جلسه هم از خونه بری بیرون می‌رسی و آسمون به زمین نمیاد و... من به مرور زمان متوجه شدم وقتی نفس اماره می‌گوید حالا مگه چی می‌شه فلان کارو نکنی به دنبال چیست، او می‌خواد هادی‌ نباشد و نفسی باشد که فقط بگوید این کار را بکن، آن کار را بکن و در نهایتم ....
خداوند را شکر که با کنگره ۶۰ آشنا شدم و خداوند را شکر که به آرامی و تا حدودی فلسفه و عمق آموزش‌ها و تعالیم کنگره را درک می‌کنم.
به امید رهایی همه گرفتاران در بند بزرگترین دشمن که همانا جهل و نادانی خود هست.

«گروه سایت نمایندگی لوئی‌پاستور»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .