English Version
English

حس مشترک

حس مشترک

جلسه هماهنگی خدمتگزاران کلیه شعب همسفران آقا به استادی و نگهبانی دیده‌بان محترم جهانبینی استاد امین دژاکام و دبیری دستیار دیده‌بان مهراد، پنجنشبه ۲۷ اردیبهشت برگزار گردید.

سخنان استاد:

الآن ما یک سری فعالیت‌هایی داریم که باید هرکدام را دنبال کنیم. هرکدام از شما در حال فعالیت در بخش‌هایی هستید و یک سری مسائلی برایتان پیش می‌آید که باید مطرح شود. هدف اصلی از این جمع شدن هم حس شدن است. انسان‌ها دورهم جمع می‌شوند تا حس‌هایشان به هم نزدیک شود. اگر این هم‌حسی اتفاق بیافتد ما به نظم و انضباط و حرکت خوب می‌رسیم مثل پرنده‌هایی که در آسمان پرواز می‌کنند و حرکتشان یکنواخت است با همدیگر. انگار همه‌شان با یک رشته‌های نامرئی به هم وصل شده‌اند و دارند حرکت انجام می‌دهند. چقدر شگفت‌انگیز است پرواز چلچله‌ها در آسمان. چرا این اتفاق می‌افتد؟ چون این‌ها باهم هم‌حس‌اند. اگر یک ارتباطی بین این‌ها نباشد یعنی یک اتصالی بین این‌ها نباشد یا یک نقطه مشترکی نباشد قطعاً چنین حرکتی نمی‌تواند رقم بخورد آن‌هم با آن سرعت خیلی زیاد. ماهی‌های داخل اقیانوس را دیده‌اید که چطور حرکت می‌کنند؟ انگار همه‌شان در یک خط نامرئی با همدیگر جلو می‌روند. این حالت خاصی را که ما می‌بینیم به علت حس مشترک که بین آن‌ها وجود دارد. بهترین شکل را برای حفاظت از خودشان دارند. قطعاً یک‌چیزی در حال اتفاق افتادن است. یعنی آن‌ها دارند کوچ می‌کنند. آن‌ها دارند حرکت می‌کنند و این حرکتی که انجام می‌دهند حرکتی در مسیر زندگی‌شان است. می‌خواهند از یک نقطه بروند به یک نقطه دیگر. این حس مشترک باعث می‌شود این‌ها محفوظ باشند. این‌ها بیشترین رشد را داشته باشند. این‌ها در امان باشند. این بر اساس تکامل است. البته هدایت موجودات توسط خداوند است. آن‌ها از یک هدایت الهی یا اگر الهی هم نگوییم از هدایت کائنات برخوردار هستند. ما از این قضیه می‌توانیم برخوردار شویم یا نه؟ من معتقدم اگر حس‌ها به هم نزدیک باشد و هدف مشخصی وجود داشته باشد و ما بدانیم برای چه این کارها را انجام می‌دهیم. همیشه من می‌گویم که اگر شما از خودت سؤال کنی که برای چه این کارها را انجام می‌دهی و برای چه می‌روی کلاس؟ برای چه داری درس می‌خوانی؟ برای چه چیزی داری امتحان می‌دهی؟ برای چه چیزی داری مسابقه شرکت می‌کنی؟ اگر بدانی برای چه چیزی داری انجامش می‌دهی و جواب این سؤال را بتوانی پیدا کنی که آیا علتی وجود دارد و چه علتی هست خیلی چیزها را برای شما مشخص می‌کند. خیلی مسائل برای شما واضح می‌شود. وقتی این سؤالات را جواب بدهی می‌فهمی که خیلی از کارها را اصلاً لازم نیست انجام بدهی.

خیلی از کارها را روی یک شور و یک احساس لحظه‌ای داری انجام می‌دهی ولی اگر فکر کنی می‌بینی انجام دادنش هیچ ضرورتی ندارد و فقط اتلاف وقت است فقط اتلاف انرژی است. ما اول انجام می‌دهیم روی احساساتمان بعد می‌رویم فکر می‌کنیم چه شد چه اتفاقی افتاد؟ بنابراین بایستی الآن در قسمت همسفرها که داریم خدمت می‌کنیم هرکدام بدانیم در هر جایگاهی هستیم بدانیم برای چه هستیم. این برای چه بودن یک جنبه‌ی فردی دارد، یک جنبه جمعی دارد. جنبه فردی این است که من آمدم این کار را بکنم که رشد کنم و پیشرفت کنم. برای خودم این کار را می‌کنم. این یک قسمت قضیه است. درست است. برای جمع چه؟ آیا خواسته‌ی تو فقط جنبه فردی دارد یا جنبه جماعت هم دارد؟ تو در یک سپاهی داری می‌جنگی فقط داری می‌جنگی که شمشیربازی‌ات خوب شود؟ اگر این‌طور باشد که در هر سپاهی می‌توانی بجنگی. فرقی نمی‌کند. اگر قرار باشد که شمشیربازی‌ات خوب شود در هر سپاهی می‌شود جنگید. با سپاه طرف مقابل بجنگی و به این‌طرفی‌ها حمله کنی. بالاخره شمشیربازی‌ات خوب می‌شود درهرصورت. ولی یک دلیل دیگر وجود دارد که تو داری در این سپاه می‌جنگی و در آن سپاه نیستی. آن می‌شود خودخواهی. آن اگر شرایط کمی تغییر کرد از این سپاه می‌پیوندد به آن سپاه. کسانی که داشت از این‌ها دفاع می‌کرد یک ساعت بعد همین‌ها را می‌کشد. ولی اگر بداند که برای چه دارد این کار را انجام می‌دهد حتی اگر شمشیرش را هم از دست بدهد، زرهش را هم از دست بدهد، لباسش را هم از دست بدهد، خیلی چیزهایش را هم از دست بدهد، می‌گوید می‌خواهم در سپاه این‌طرفی باشم، با کمترین امکانات باشم، شمشیرم شکسته باشد، سپر هم نداشته باشم، با سنگ می‌جنگم ولی این‌طرف می‌جنگم. پس در مسیری که انسان دارد حرکت می‌کند باید به هر دو موضوع دقت کند. اولی می‌شود خودخواهی. «من دوست دارم پیشرفت کنم!» اگر یک‌لحظه احساس کنم پیشرفت من در اینجایی که هستم کند شده و یا متوقف‌شده سریع می‌روم در سپاه دشمن. آنجا پیشرفتم سریع‌تر است. آنجا سریع‌تر رشد می‌کنم. اینجا سه سال ماندم به من درجه ندادند اما آنجا دو سال یک‌بار درجه می‌دهند. می‌روم آن‌طرف. خودتان چه فکر می‌کنید راجع به این قضیه؟ فکر نمی‌کنید یک جایی‌اش اشکال دارد؟ یک‌چیزهایی گم‌شده است انگار. شرافت، صداقت، عمل سالم، وفاداری. این‌ها یکجاهایی باید پیدا بشود دیگر. این‌ها در آن هدف جمعی وجود دارد.

می‌گویند دیده‌بان کسی هست که وقتی قانونی را وضع می‌کند اگر آن قانون به ضرر خودش باشد هم آن قانون را وضع می‌کند چون می‌داند که به نفع کل کنگره است. ممکن است یک قانونی وضع کند که اختیارات خودش را محدود کند. ممکن است یک قانونی وضع کند که دست و پای خودش را ببندد. قدرت اجرایی خودش را کم کند. ولی می‌داند که این در کل برای آن سیستم مفید است. آن باعث رشد سیستم می‌شود. آن دیگری باعث فساد سیستم می‌شود. بگوید: نه! این قانون اشکال دارد. من می‌توانم در این قانونی که اشکال دارد فاسد بشوم؛ ولی اگر اصلاح شود تخریبش کمتر است یا دیگران می‌توانند بیشتر پیشرفت کنند، ساختار می‌تواند بیشتر پیشرفت کند؛ پس انسان برای رشد خودش نمی‌تواند فقط به یک، همان قانون انرژی موجی ذره‌ای در سی‌دی موج و ذره است. حالتی که من پیشرفت بکنم، خاصیت ذره‌ای می‌شود. من رشد می‌کنم، من ارتقاء پیدا بکنم، من حقوقم زیاد بشود، من فلان بشوم.
البته این مهم است. من نمی‌گویم که این مهم نیست. این هم خیلی مهم است. اگر هم‌جایی بودی که قدرت را نمی‌دانستند و سیستم فاسدی بود، باید بروی. این نیست که باید تا ابد در آن سیستم بمانید. اگر شما در یک سیستمی ماندید و آن سیستم به سمت تاریکی رفت، خراب شد و نابود شد و شما این را متوجه شدید، بایستی از آن سیستم خارج بشوید و هجرت کنید. بروید چون دیگر ماندنتان در آن سیستم درست نیست. این نیست که تا ابد باید در آن ساختار بمانید.

ولی اگر آن سیستم درست کار می‌کند و محبوب هست، امکانات فردیتان محدود بود، این خاصیت موجی است؛ یعنی حس من در یک ساختار با بقیه اجزا یک خاصیت موجی دارد که آن حس باعث می‌شود که من بمانم و آن شرایط سخت و دشوار را تحمل‌کنم و به تلاش خودم ادامه بدهم. این انسان، انسانی هست که دائماً رشد می‌کند، پیشرفت می‌کند و به نتایج خیلی بالا و مطلوبی می‌رسد.

اغلب نیروهای منفی، مثلاً درذهن؛ رفته داخل یک نمایندگی و دو نفر با او بد صحبت کردند. دو نفر حالشان خوب نبوده و جواب سر بالا دادند، کینه‌ورزی کردند، حسشان بد بوده، حالا هرچه یا درست یا غلط ممکن هم هست که تصور من این باشد. خب من سریع حس می‌گیرم که اینجا دیگر خراب شد. اینجا فاسد شد. دیگر کنگره، کنگره قبلی نیست.

آنجا این حس در من ایجاد می‌شود که حضورم را در آنجایی که هستم ول‌کنم و از آن ساختار جدا بشوم. درصورتی‌که ممکن است همه آن وهم باشد. حالا دو نفر بد صحبت کردند. شما چطور می‌توانید تشخیص دهید که یک سیستم فاسد یا درست است؟! از کجا می‌فهمید؟ از کجا می‌فهمید که در گروهی که هستید درست است یا غلط؟ از محصول آن.
تا زمانی که یک ساختاری دارد محصول خوبی تولید می‌کند؛ یعنی ساختار خراب نیست. اگر محصولاتش شروع کرد به فاسدشدن و خراب شدن و مسموم شدن؛ یعنی ساختار دارد فاسد می‌شود. اگر این ادامه پیدا کرد، شما یواش‌یواش بایستی به این فکر باشید که آنجا ممکن است دیگر جای شما نباشد. 

ولی این‌که دو نفر با من بد صحبت کردند یا خوب صحبت کردند اصلاً دلیلی نیست بر اینکه آن ساختار جای خوبی هست یا جای بدی هست. اتفاقاً باعث می‌شود که من محکم‌تر بشوم. اتفاقاً باعث می‌شود که من یاد بگیرم که چطور با انسان‌ها برخورد بکنم که نرنجند، چطوری با انسان‌ها برخورد کنم که نرنجانم. این برای من مثل یک درس خیلی مهم می‌ماند.
اگر کسی این نکات را یاد گرفت که در این مجموعه وجود دارد، طوری یاد گرفت که با انسان‌ها تأمل کند، صحبت کند، حرف بزند و مشکلی به وجود می‌آید مطرح کند؛ حسش اگر آلوده شد، حسش را صاف کند؛ اگر از کسی دلخور شد، دلخوری‌اش را برطرف بکند؛ اگر کسی از او دلخور شد و حق با او بود از او عذرخواهی کند.
چه اشکالی دارد عذرخواهی کردن؟ خیلی وقت‌ها ممکن است ما در کارهایی که انجام می‌دهیم اشتباه بکنیم. اتفاقاً عذرخواهی کردن شهامت است، شجاعت است. وقتی شما عذرخواهی می‌کنید، عذرخواهی شجاعت است. این باعث می‌شود که ما بتوانیم ادامه بدهیم.
پس ما دو زاویه را باید نگاه کنیم. خاصیت ذره‌ای خودمان، برای چه کسی هستیم؟ دو تا جواب دارد! برای رشد خودمان، شخصی _ ذره‌ای، برای پیشرفت ساختاری که در آن فعالیت می‌کنیم. این همان داستان شعار معروف سه تفنگدار بود. چه چیزی بود؟ یکی برای همه، همه برای یکی.
یکی برای همه؛ یعنی اینجا احساس من، احساس موجی من نسبت به این ساختار طوری هست که من برای همه حاضرم که فداکاری کنم و گذشت به خرج بدهم که همه حفظ بشوند، همه؛ یعنی آن مجموعه حفظ بشود. همه برای یکی؛ یعنی تک‌تک اجزای ساختار آن خاصیت ذره‌ای مهم هست و بایستی کمک بکنند که یک نفر، یک فرد در ساختار بماند و حفظ بشود. همه کمک می‌کنند تا یک نفر در کنگره به درمان برسد. همه برای یکی.
یکی برای همه؛ یکی تلاش می‌کند تا یک نمایندگی به وجود بیاید، یکجایی ساختار به وجود بیاید، یک شعبه جدید به وجود بیاید و کلی انسان آنجا به درمان برسند. اگر ما بتوانیم این دو را درک بکنیم و با هم ببریم جلو در کارهایمان موفق هستیم و نتیجه می‌گیریم. یکی از این‌ها به‌تنهایی خوب نیست.
اولی می‌شود خودخواهی، دومی هم قربانی کردن خود می‌شود. بدون آنکه من به خودم توجه کنم، خودم را برای دیگران خرج می‌کنم، برای دیگران به کار می‌برم و آخر سر ازنظر احساسی و درونی یک انسان ورشکسته می‌شوم. ما بایستی این دو را بتوانیم باهم به‌صورت متعادل داشته باشیم. من خودم اصلاً این‌ها را بلد نبودم، خیلی به‌سختی یواش‌یواش توانستم تا حدودی یاد بگیرم تا بتوانم اجرا بکنم.

در ادامه مراسم پیمان و اهدای شال دستیار دیده بان همسفر مهراد میرمحمدی توسط دیده بان محترم استاد امین دژاکام برگزار گردید:

 

ویراستاری و درج مطلب: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .