سومین جلسه جشن گلریزان لژیون موسیقی کنگره60 با استادی پهلوان همسفر سعیده، نگهبانی اسیستانت لژیون سردار گروه خانواده همسفر مونا و دبیری دنور همسفر سمیه در روز جمعه سیزدهم آبان ماه 1401 ساعت 12 ظهر در نمایندگی آکادمی برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سعیده هستم همسفر
در حضور استاد امین در جایگاه استادی صحبت کردن کمی سخت است. میخواهم از تجربه دریافت شال پهلوانیام بگویم. کنگره مکانی است که هرچه بخواهی خدا به تو میدهد، فقط کافی است که خواست داشته باشی و اجابت میشود. چون من برای دریافت شال پهلوانی خواستش را داشتم، اما واقعا مثل معجزه بود و اصلا فکرش را نمیکردم؛ همه چیز دستبهدست هم داد و شرایط مهیا شد تا من این شال و جایگاه را دریافت کردم. بنابراین از آن زمان به بعد، برای من نه در ذهنم و نه در زندگیام هیچ کاری نشد ندارد و میگویم هرچه را که بخواهی و هدف داشته باشی، خداوند کمک میکند و انجام میشود.
کنگره60 مکانی است که درختهای بسیاری دارد و هرجا که از سفر و مسیر خسته میشوی، میتوانی زیر سایه درختهایش استراحت کنی و نفسی تازه کنی و هرکدام هم میوهای دارد. موسیقی نیز یکی از بهترین میوههاست که بسیار گوارا و لذتبخش است.
من از کودکی دوست داشتم که موسیقی کار کنم اما اصلا شرایطش فراهم نبود. بعد از رهایی نیز حدود ده-یازده سال قبل، این حس در من وجود داشت و یک ساز سهتار نیز خریدم؛ اما دنبال یادگرفتن نرفتم چون جراتش را نداشتم و فکر میکردم که به سن و سالم نمیخورد و دیگران نیز مسخرهام میکردند که در این سن ساز یاد بگیرم. تنها کاری که میکردم گاهی اوقات سازم را در آغوش میگرفتم و نوازش میکردم. تا اینکه برای لژیون موسیقی فراخوان داده شد، البته اصلا فکر نمیکردم که استاد امین استادمان باشند.
در این مسیر فقط یاد گرفتن سولفژ و زدن ساز نیست، خیلی مسائل دیگر وجود دارد. من درواقع وادی نهم را تمرین میکنم و نقطه تحملم را بالا میبرم تا بتوانم با گروه هماهنگ شوم. قبلا نگاهم این بود که اگر کسی کارش را درست انجام میدهد و جلو میرود، شاید یک سوپسید بگیرد و به او کمکی شود و کارش را ادامه دهد؛ اما جایی من متوقف شدم، چون گروه متوقف شد و برایم خیلی سخت و تلخ بود؛ ولی آنجا متوجه شدم که آدم بدون گروه هیچچیز نیست.
اگر بخواهم حرکت کنم، مثل حلقه زنجیری هستم که به زنجیر وصل هستم و همراه این زنجیر حرکت میکنم؛ اگر این زنجیر حرکت نکند، من نیز آنجا میخکوب میایستم. بنابراین از این به بعد وقتی متوجه شدم، تلاش کردم که شاگرد خوبی باشم؛ نه فقط آنجایی که حسم خوب بود و تمرین میکردم و لذت میبردم و از زمین کنده میشدم، بلکه آنجایی که حالم خیلی خراب میشد و دستم به تمرینکردن و خواندن نمیرفت، تلاش کردم که شاگرد خوبی باشم و حتی با سختی تمرین کنم و گاهی همراه با رنج بود.
هنوز هم همین است و برای من اینطور نیست که تمرینکردن ساده باشد، گاهی بسیار سخت است اما ادامه میدهم. درحال حاضر نمیدانم که آیا در گروه یک نوازنده خواهم بود و یا نخواهم بود؛ ولی گروه به هرجا که پیش برود، امیدوارم آنچه استاد مدنظرشان است، به آن جامه عمل بپوشاند و نشان بدهیم که قدردان هستیم. چون استادان ما ربمان هستند؛ استاد امین، استاد پیام و استاد رامین و بقیه اساتیدی که در کنگره حضور دارند. امیدوارم که به آن جایگاه برسیم.
درمورد گلریزان با تمام وجودم دوست داشتم که تمام قد شرکت کنم و یکی از کارهایی که میتوانم بهعنوان یک شاگرد و یک عضو لژیون موسیقی انجام دهم، این است که تمام توانم را اینجا به کار ببرم. من همیشه میگویم دریافت کنم، نمیگویم پرداخت کنم. امیدوارم این دریافت را اینجا هم داشته باشم و بتوانم یک قدم مثبتی بردارم.
ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
سخنان استاد امین:
سلام دوستان امین هستم یک مسافر
خیلی خوشحالم که امروز کنار یکدیگر هستیم و جشن گلیزان را برای سال دوم اینجا برگزار میکنیم. امیدوارم که از این سالها و جشنها داشته باشیم و روزبهروز توانمان بیشتر بشود. امروز بسیار خوشحالم که چند پهلوان در این جمع وجود دارد.
من اعتقاد دارم که هر انسانی باید یک رشته هنری در زندگیاش داشته باشد مانند نقاشی، مجسمهسازی و... و بتواند احساسش را با آن بیان کند. اینکه چقدر در آن رشته ماهر است، اصلا مهم نیست، بتواند خودش و احساسش را در آن قالب بیان کند کافی است. ممکن است یک نفر یک آهنگ را بلد باشد، ولی با زدن همان آهنگ بتواند احساسش را متعادل کند. یا نقاشی را خیلی ابتدایی بلد باشد، ولی با کشیدن نقاشی حسش آرام شود.
علاوه بر هنر، یک رشته ورزشی برای جسم نیز داشته باشد، گویی که هرکدام از جنبههای وجود ما چیزی لازم دارند. کسیکه جسمی قوی داشته باشد، وقتی در سختیها قرار بگیرد، دیرتر ناامید و تسلیم میشود. شاید مثال خوشآیندی نباشد، فرض کنید کسی را بخواهند شکجه کنند، اگر جسم قوی داشته باشد، ممکن است شکنجهگر عاصی بشود ولی او به حرف نیاید. چون خودش با تمرینهای ورزشی هرروز خودش را شکنجه میکند، بنابراین نقطه تحمل بالایی دارد. اما کسیکه جسم ضعیفی دارد، ممکن است سریع تسلیم شود. البته همیشه قدرت به جسم نیست، ممکن است کسی قدرت روحی خیلی بالایی داشته باشد. اینها همه لازمه زندگی هستند.
برای من موسیقی همینطور بود. موسیقی در زندگی باعث میشد هنگامیکه درلحظات سختی قرار میگرفتم، بتوانم با سازی که در حد خودم بلد بودم و میزدم به آرامش برسم. شاید من صدها بار یک قطعه را میزدم و هربار که دچار مشکل میشدم یا در فشار بودم، با ساز زدن به آرامش میرسیدم و که دلم سبک میشد و میتوانستم راه را ادامه بدهم. پس من آرامآرام متوجه شدم که اینها چقدر میتوانند برای انسان مفید باشد و یاد گرفتن و بلد بودنش مانند ستون و تکیهگاه است.
سالها پیش تصاویر کنگره و اصواتی که مربوط به آن بود، ملودیهایش آمد. برای اینکه لباس زیبایی به تنش بیاید، من هیچ دانشی در ابتدای کار نداشتم. برای همین یادگرفتن موسیقی بصورت آکادمی را آغاز و کمکم سعی کردم دانش خودم را بالا ببرم. زمانی بهدنبال افراد حرفهای بودم تا قطعاتی که به ذهن من رسیده را تنظیم کنند، ولی آنها نمیتوانستند این کار را انجام دهند، چون این حس را نمیگرفتند. متوجه شدم که بایستی خودم حرکتی انجام بدهم.
سال 94 بههمراه آقای مهندس به کنسرتی در تالار وحدت رفتیم که خواهرم خانم آنی کهسالها موسیقی کلاسیک آموزش دیده بودند، جزء خوانندههای کر بودند. من به وجد آمدم و گفتم که چرا ما یک گروه برای خودمان نداشته باشیم. آقای مهندس بسیار استقبال کردند و اجازه دادند.
ابتدا تصورم این بود که افرادی که در کنگره رها میشوند و در موسیقی متخصص هستند، این گروه را تشکیل میدهند. هرچه صبر کردیم هیچکس نیامد. هرکس هم که موسیقی بلد بود، دو سه جلسه میآمد و بعد میرفت. این برای ما معما شده بود که آیا در بین اعضای کنگره به این بزرگی نوازنده پیدا نمیشود؟ پیدا هم که میشود، چرا نمیمانند؟ درنهایت پس از سه-چهارسال به آقای زهرایی گفتم که باید خودمان شروع به پرورش نیرو کنیم و یادگیری کنیم.
در ادامه از اساتید خوبی برای بخش گروه کر استفاده کردیم و گروه کر قوی شد. سپس موسیقی پایه را شروع کردیم و در بین اعضا پتانسیل وجود داشت که بتوانیم این کار را انجام دهیم و به اینجا رسیدیم و راهمان را ادامه میدهیم. اساس کارمان هم برمبنای آموزش است. در کنگره ما هرچه داریم از آموزش است و اینجا نیز همین کار را انجام میدهیم.
ما نیز یکی از ساختارهای کنگره هستیم و باید خودمان روی پای خودمان باشیم. اینکه ما پول کلاسمان را از آقای مهندس بگیریم، اصلا در شأن لژیون موسیقی نیست. اگر بخواهیم یک وسیلهای بخریم و بگوییم کنگره با ما پول بدهد، اصلا زیبا نیست. ما باید انقدر توانا باشیم که اگر در آینده بخواهیم به خارج از ایران برویم و اجرا کنیم، یک هواپیمای دربست بگیریم و مستقل باشیم و حتی برای کنگره درآمدزایی کنیم. بنابراین باید در این قسمت قوی عمل کنیم.
هفته گلریزان است و من سال گذشته استاد شدم و امسال میخواستم که اگر پهلوانی در بین اعضای لژون موسیقی هست این خدمت چرخشی باشد. اما بابت این سنتی که پهلوانان صحبت میکنند آمدم تا صحبت میکنم. من براساس قسمتهایی از کنگره که در زندگی من اثر گذاشته، کمک انجام میدهم. یک زمانی تیروکمان بود، یک زمانی پارک لاله بود. هنوز سالهاست که من آنجا نیستم ولی یک بخشی از کمک را آنجا انجام میدهم. موسیقی و لژیون ایکس در زندگی من تاثیر گذاشتهاند.
سال گذشته شرایطش فراهم شد که پهلوان شدم و امسال برای مشارکت مالی هدفم این است که حداقل 60میلیون تومان در گلریزان شرکت کنم، دیروز یک مقداری را برای لژیون ایکس گذاشتم و امروز بخشی را برای لژیون موسیقی میگذارم. امیدوارم که شرایط فراهم باشد و بتوانیم خدمت مالی را انجام بدهیم. چون روح خود انسان رشد میکند.
من قدیم به خدمت مالی اعتقاد چندانی نداشتم. میگفتم من که معلم هستم و درس میدهم و خدمت انجام میدهم، باید خدمت مالی را یکسری افراد دیگر انجام بدهند. اما زمان گذشت و دیدم اینها ارتباطی به هم ندارند و اگر من یک خدمت فیزیکی انجام میدهم، یک موفقیت است، اگر خدمت جهانبینی انجام میدهم، جای خودش است. خدمت مالی هم جای خودش است و هیچکدام جای کارهای دیگر را نمیگیرد تا من بتوانم رشد داشته باشم. امیدوارم بتوانم جشن خوبی داشته باشیم و از اینکه به صحبتهای من گوش کردید سپاسگزارم.
در ادامه تعدادی از اعضای لژیون موسیقی درباره جشن گلریزان مشارکت کردند و سپس مبالغ جشن گلریزان اعلام شد. در پایان جشن، تقدیرنامه اعضای سردار لژیون موسیقی توسط استاد امین به آنها اعطا شد.
تهیه گزارش و ارسال: همسفر زهره از نمایندگی آکادمی
عکاس: همسفر علیرضا و همسفر زهره از نمایندگی آکادمی
لژیون موسیقی کنگره60
- تعداد بازدید از این مطلب :
4849