جلسه چهاردهم از دوره دوم جلسات لژیون سردار ویژه همسفران شعبه آکادمی با دستور جلسه «چرا باید به دیگران کمک کنیم؟» با استادی اسیستانت لژیونهای سردار همسفر مونا و نگهبانی کمک راهنما همسفر شادی و دبیری همسفر الهام در ساعت 15:30 روز سهشنبه چهارم مردادماه 1401 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما در شعبه آکادمی حضور دارم. باید زودتر میآمدم؛ ولی شرایط فراهم نبود. فکر کنم تعداد اعضاء لژیون سردار آکادمی بیش از این تعداد عزیزان است که حضور دارند. انشاءالله سعی کنید در این جلسات شرکت کنید؛ چراکه تأثیرگذار است. در رابطه با دستور جلسه «چرا باید به دیگران کمک کنیم؟» باید بگویم، این حس کمک کردن به انسانها کلاً شاید درون خیلیها نهادینهشده باشد. خدمت و کمک به انسانها فقط جنبه مالی و مادی ندارد. انسانهای زیادی که ازنظر مالی در سطح پایینی قرار دارند، دوست دارند به همنوع خودشان کمک کنند و این حالشان را خوب میکند. وقتیکه من انسان به کسی کمک میکنم این درواقع باعث حال خوب من میشود؛ چراکه یک کار مفیدی در آن روز انجام دادم. این موضوع را در خیلی قشرها میبینیم و اینطور نیست که کمک باید حتماً بهصورت مادی و مالی باشد. برای خود من جالب است وقتی میبینم بچههای خیلی کوچک به انسانهای سالخورده کمک میکنند و یا افرادی که ازنظر مادی خیلی پایین هستند و در محلههای پایین زندگی میکنند؛ ولی حواسشان به همسایه و سالمندان محل هست. این موارد نشان میدهد که کمک به دیگران درونشان نهادینهشده است؛ بنابراین کمک کردن فقط این نیست که پول و مالی دارند و بخواهند از این طریق کمک کنند؛ اما درزمینه مالی احساس من این است و فکر میکنم درجایی خواندم که انسانهای ثروتمند به یک نقطهای میرسند که هرچقدر بخواهند از مال خودشان برای آسایش و آرامش و تفریح خود استفاده کنند، سفر بروند کلی وسیله بخرند که خوشحال باشند؛ ولی باز هم یک خلأیی را احساس میکنند. ممکن است برخی از آنها متوجه این خلأ بشوند که مطمئناً خدمتهای مالی هم انجام میدهند. در سرتاسر دنیا همینطور است.
خیریههای بزرگی وجود دارد و انسانهایی که ثروت زیادی دارند، در آنها سهیم هستند؛ زیرا به این نتیجه رسیدهاند که باید کمک کنند. باوجوداینکه از ثروتشان برای خویش بهره میبرند، حالشان هم خوب است؛ چون کارهای خیری هم در کنارش انجام میدهند. اینکه چرا به دیگران کمک میکنم؛ درواقع دلیلش حس مفید بودن است. هرچقدر من تلاش کنم به بهترین نقطه برسم، باز هم یکچیزی کم است و آن انرژی باید درون من حرکت کند که از آن راکدی در بیاید. راکد ازنظر موقعیت زندگی نیست؛ زیرا ممکن است انسان موفقی هم باشم؛ ولی حس کنم راکد هستم. زمانی که کار مفیدی انجام داده و به همنوع خود کمک میکنم، حس من تغییر میکند. این کمک کردن در کنگره در همه خدمتها وجود دارد و فقط مادی نیست. همینکه من بهعنوان یک کمک راهنما و راهنمای تازه واردین بیایم و اینجا خدمت انجام دهم و یا حتی نگهبان نظم بایستم، آن روز حال من را خوب میکند؛ زیرا کار مفیدی برای کسانی که همدرد خودم هستند، انجام دادم که حال آنها را خوب کرده است. من کمک کردم حالشان خوب شود و این انرژی به من برگشته است.
دقت کردید وقتی وارد کنگره میشویم همه میگوییم چقدر حالم خوب شد که خدمت کردم. گویی در این مکان انجام کار خیر بیشتر از هر جای دیگر به ما انرژی میدهد. شاید عزیزانی هم که بیرون کنگره کمک کردند این حس خوب را داشتند. یک سری به سرطانیها کمک میکنند، یک سری غذا برای نیازمندان تهیه میکنند. آنها هم حالشان خوب میشود؛ ولی من فکر میکنم این حسی که ما اینجا تجربه میکنیم را کسی تجربه نکرده است. به چه دلیل این اتفاق میافتد؟ شاید به این دلیل است که درد و رنج اعتیاد و آن چیزی که مصرفکننده تجربه میکند را نمیشود با هیچ بیماری دیگر قیاس نمود؛ چون بیماران دیگر هم نهایتاً دارو میخورند و یکگوشه هستند؛ ولی عذابی که فرد مصرفکننده میکشد، به خانواده منتقل میکند و اینقدر که حال یک همسفر بد میشود، در مورد بیماریهای دیگر شاید نباشد. ما در این محیط خدمت میکنیم و به نظرم این را نمیشود با هیچ مکانی مقایسه کرد. من و شما که این رنجها را تجربه کردیم، بهتر درک میکنیم. این حس شخصی خودم هست. شاید هم اشتباه میکنم و بیرون ازاینجا هم بشود خدمت کرد.
در رابطه با خدمت مالی، اگر توان داریم باید این کار را در مقیاس بزرگتر واقعاً انجام دهیم؛ چون زمانی میرسد که دیر شده است. باید یک کاری برای خودمان کرده باشیم. من در این هستی چهکاری برای خودم کردم. باید کاری انجام داده باشم که بدانم اگر فردا روزی نباشم، تشعشع آن حتی به چندین حلقه حیات هم میرسد و مطمئناً به زندگیهای بعدی من هم کمک خواهد کرد. امیدوارم افرادی که توان آن را دارند، در مرحله بالاتر و در زمینه پهلوانی و دنوری شرکت کنند. اگر حتی توان ندارید واقعاً به آن لحظه خودتان نگاه نکنید. تصویرش را بسازید. بزرگ فکر کنید و بزرگ بخواهید. همیشه آن بیشتر را بخواهید و واقعاً هم اتفاق میافتد. شاید به نظر خیلیها خندهدار بیاید؛ ولی همیشه بزرگ فکر کنید و در ذهن خودتان بسازید. اتفاق هم میافتد. شاید مشارکت پهلوانها را در روزهای چهارشنبه گوشداده باشید. یک آقایی بودند که دخترشان گفتند پدرم برای سبد پول نداشت و مادرم پول سبد را کنار میگذاشت. این خیلی است که الآن آن آقا خودش پهلوان شده، همسرش پهلوان شده و میگوید سال بعد دختر دیگرم و سال بعد از آن دامادم را پهلوان میکنم. این یک فکر بزرگ میخواهد. برای پهلوان شدن و دنور شدن وقتی بزرگ فکر کنید خداوند به شما توان مالی هم میدهد و هستی هم به شما میبخشد. هر طور که به هستی نگاه کنید، همانگونه به شما میدهد. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید متشکرم.
رابط خبری و ارسال: همسفر زهرا کمک راهنمای لژیون دوم
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1745