جلسه دوم از دوره دهم از کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶٠ نمایندگی قیدار با دستور جلسه "وادی چهارم و تأثیر آن روی من" استادی مسافر وهاب و نگهبانی مسافر یداله و دبیری موقت مسافر میثم در روز سه شنبه 7 تیر 1401 در ساعت ١٧ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد،
سلام دوستان وهاب هستم یک مسافر. قبل از شروع جلسه تشکر میکنم از ایجنت محترم و لژیون مرزبانی که اجازه دادند من در این جایگاه باشم و خدمت نمایم. اما در مورد دستور جلسهی امروز وادی چهارم و تأثیر آن بر روی من، در مسائل حیاتی به خداوند سپردن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن، همهی ما میدانیم کنگره ۶۰ اکثر آموزش هایش با مثلث است. مثلث درمان چیست؟ مثلثی که جسم، روان، جهانبینی را شامل می گردد. وقتی که جسم من با OT درمان میشود و خودش را بازیابی میکند، باید جهان بینی من هم درست شود و جهان بینی با همین سی دی ها، وادی ها و همین حضور در کلاس ها درست شده و رو به رشد حرکت می نماید.
سه وادی قبلی روی تفکر من کار میکردند. روی افکار و اندیشه، یعنی هیچ کاری من نمیخواهم انجام دهم، فقط میخواهم فکرم را درست کنم. وادی اول به من میگوید که تفکر کن. فکر درست کن. ساختاری که میخواهی تشکیل بدهی، از چیزی که میخواهی انجام بدهی اول پشت آن تفکر کن. وادی دوم هم که به من آموخت که باید امید داشته باشم و نباید نا امید بشویم، بیهوده به این جهان نیامده ای که بگویی، نه، من دیگر مصرف کننده ام، دیگر کاری نمیشود کرد، من دیگر تا ابد یک مصرف کننده ام و یک مصرف کننده باقی می مانم. نه این طور نیست. وادی سوم هم گفت که از دیگران طلب کار نباش. از خانواده از پدر، مادر، دوست، آشنا. مصرف ات را گردن دیگران نینداز.
آقای مهندس در سی دی میفرمایند: چون اعتیاد باعث میشود یک حس طلب کاری داشته باشم، از همه فکر کنم طلب کار باشم و شاید کمتر کسی وجود داشته باشد که بگوید من خودم مصرف کننده شده ام. همه میگویند فلانی من را مصرف کننده کرده است، اگر فلانی به من مواد مخدر نمیداد من مصرف کننده نمیشدم. آقای مهندس میگویند که یک بار او دست تو مواد داده ده بار او دست تو مواد داده، آدمی که بخواهد مصرفکنندۀ تریاک باشد باید ۲۰۰ بار تریاک بکشد تا مصرف کنندهٔ تریاک شود. خب این ۲۰۰ بار را چه کسی داد؟ سه بار بقیه تعارف کردند من مصرف کردم پس من طلبکار دیگران نیستم و حالا این وادی میگوید که طلب کار خداوند هم نباش خداوند کار های خودش را انجام داده است و مرا آفریده است و به بهترین شکل ممکن من را آفریده است.
ادامۀسخناناستاد،
خداوند به انسان اختیار داده است. دو راه در مقابل من گذاشته است و گفته است که این راه بدی ها و این هم راه خوبی هاست، هرکدام را که میخواهی قدم در آن بگذار، این راه ارزش ها و این راه ضد ارزش هاست. حال من در هر مسیری قدم بگذارم، قدرت مطلق در آن راه به من کمک میکند. وقتی من مسیرم در راه منفی است، خداوند هم کمک میکند بروم در راه منفی، ولی اگر در راه ارزش ها باشم همان خداوند کمک میکند که بروم به طرف ارزش ها. پس من طلبکار خداوند نیستم. در وادی خودش نوشته است که بعضی از ما فکر میکنیم که خداوند را با غول چراغ جادو اشتباه گرفتهایم، فکر میکنیم که ما هرچه بگوییم خداوند هم باید انجام بدهد. میگوید نه من باید حرکت کنم و طلبکار خداوند نباشم و در مسیر درست باشم، هدفم را بفهمم چه است بعد طلب کمک هم بکنم. نه این که من بنشینم در خانه مصرف کنم بگویم خداوند من را اینگونه آفریده است. من باید این طور میشدم. مهندس میگویند من اگر در هر خانوادهای بودم باید مصرف کننده می شدم چون وجود من این گونه بود. مصرف کننده میشدم و خدا را شکر میکنم و با کنگره ۶۰ آشنا شدم. همه جا این چیز ها را میگویند در دانشگاه هم رفتیم همهٔ این چیز های را که گفتند را فقط گفتند که یاد گرفتیم فقط برای نمره گرفتن خواندیم و هیچ کدام کاربردی نبود، هیچ کدام به درد من نخورد، فقط همین طور حفظ کردم. ولی نوشتار ها و آموزش های کنگرهی ۶۰ جوری بود که من هر روز بتوانم پیشرفت نمایم و هر روز بتوانم این آموزش ها را کاربردی کنم
تأثیر این وادی بر روی من این است، که من همیشه فکر میکردم که برای مثال اگر صبح بلند میشدم بروم مغازه ۲۰۰ تومان بدهم به یک فقیر، ۲۰۰ تومن بیندازم صندوق صدقه، باید خداوند مرا حفاظت نماید و تا شب هیچ مشکلی برای من پیش نیاید و اگر مشکلی پیش میآمد کلی طلب کار میشد، چون یک مثالی هست آقای مهندس در سی دی ها هم گفتند یکی رفت پیش یک نفر که گندم قرض بگیرد گفت که به من گندم بده خانواده ام از گرسنگی دارند میمیرند. با هزار زحمت گندم ها را گرفت و در راه که برمی گشت می گفت که خدایا گره از کارم باز کن. یک دستمالی در دستش بود گره زده بود دستش میگفت گره از کارم باز کن... تا این که گرهٔ دستش باز شد و این گندم ها بر روی زمین ریخته شد و اعتراض کرد به خداوند و گفت که چرا اشتباه تشخیص دادی من این گره را نمیگفتم، گرهی کار های مردم را میگفتم، گندم ها را که میخواست جمع کند دید یک کیسه ی طلا روی زمین افتاده است. گفت تو خیلی خوب می دانی گره را کی باز کنی من اشتباه میکردم. از اینکه به صحبت های من گوش کردید سپاسگزارم.
قرائت نوشتارها
خدمتگزاران جلسه
مرزبان کشیک: مسافر مرتضی و خدمتگزار صدور کارت: مسافر منصور
لژیون های آماده پذیرش رهجو
قرائت پیام سفر دوم
خدمتگزار نشریات: مسافر نجم الدین
جلسه خصوصی روز سه شنبه با دعای کنگره خاتمه یافت
گروه وبسایت نمایندگی
عکاس: مسافر سعید راهنمای لژیون هشتم
تایپ: مسافر محمود، رهجوی کمک راهنما، مسافر مسعود، لژیون چهارم
ویرایش و درج: مسافر یداله، رهجوی کمک راهنما، مسافر مسعود، لژیون چهارم
- تعداد بازدید از این مطلب :
669