جلسه دوم از دوره دوم لژيون سردار همسفران باشگاه تيراندازی باکمان كنگره 60 با دستور جلسه «لژیون سردار و عضویت در لژیون سردار» به استادی همسفر عصمت، نگهبانی پهلوان همسفر مونا و دبيری همسفر فخری ساعت 17 روز پنج شنبه 26 خردادماه سال 1401 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
از خانم مونای عزیز و خانم فخری عزیز سپاسگزارم که به من اجازه خدمت دادند. همه میدانیم که سیستم کنگره در سه ضلع، خودش را ارتقا میدهد: نیروی انسانی، علم و پایههای مالی. میدانیم که آموزشهای کنگره ۶۰ در هیچ کجای دنیا نیست؛ حتی کلماتی که بهکاربرده میشود و جملات آموزش دادهشده در اینجا را من درجایی ندیده و نشنیدهام. آموزشهای اینجا و نگاهی که به مسائل میشود یک نگاه ۳۶۰ درجهای است. کنگره ۶۰ به همهچیز منِ انسان نگاه میکند؛ نهفقط ازنظر روحی، روانی و پزشکی. از همه لحاظ این آموزشها به ما داده میشود ولی اینکه من چقدر دریافت بکنم، چقدر برداشت بکنم و چقدر این آموختهها را حفظ بکنم و به کار بگیرم؛ بستگی به ظرف وجودی خودم و میزان دانایی من دارد.
نگاه میکنم به کلمه لژیون؛ وقتیکه چند صباحی از ورودمان به کنگره میگذرد، با لژیون، آداب و مقرراتش آشنا میشویم و یاد میگیریم که در لژیون حضور مداوم و مرتب داشته باشیم، سر موقع حاضر شویم. بازتابی که در لژیون وجود دارد و مشارکتی که دوستان میکنند و القائاتی که صورت میگیرد، همه آموزشهایی است که در لژیون وجود دارد حتی زمانی که به مشارکت اختصاص داده میشود به چه اندازهای باشد که حق دیگری ضایع نشود. اینها همه قوانین و مسائلی است که در لژیون وجود دارد و من باید متوجه آنها باشم.
و اما در مورد کلمه سردار، همه میدانیم که استاد سردار، استاد جناب مهندس بوده و هستند. به نظرم تا همین حد کفایت میکند که بدانیم چون یاد گرفتهایم اینکه چه کسی میگوید مهم نیست؛ اینکه چه میگوید مهم است. استاد سردار میفرمایند: «قله و فتح آن چندان اهمیتی ندارد؛ اینکه اثری از خویشتن در آن مکان بگذاریم اهمیت دارد و مهم است». منظور از «آن مکان» هر مکانی میتواند باشد؛ شاید منظور این مکان باشد یعنی خدمت مالی، باید ببینم چه اثری از خودم در اینجا باقی میگذارم؟ ممکن است منظور از «آن مکان» قسمت ورزشی باشد؛ باید ببینم چه اثری از خودم در بخش ورزشی بهجا میگذارم؟
من با خودم فکر میکردم، رفتن، رسیدن و قهرمان شدن خیلی خوب است؛ اما فکر میکنم اگر من در این مسیر قهرمان شدن، یک کار مؤثر انجام بدهم که باعث شود دیگران به حال خوش برسند خیلی ارزشمند باشد.
ما معمولاً خدمت مالی را از حمایت سبد شروع میکنیم و البته شاید این موضوع در ابتدا با ترس و دلهره زیادی همراه باشد. روزی داشتم در مورد قانون یازدهم فکر میکردم که حس کردم راهنمای محترمم، فکرم را خوانده است. سال ۸۹ بود؛ اینطور نبود که وضعیت مالی خوبی نداشته باشیم نه بلکه ما مدیریت را بلد نبودیم و نمیدانستیم چگونه از داشتههایمان استفاده کنیم.
دقیقاً خاطرم هست من آن روز در حال دودوتاچهارتا کردن بودم که چقدر پول در سبد بیندازم. همان روز در لژیون، راهنمای عزیزم مثالی زدند. ایشان گفتند: «فرض کنید من ۷۰۰ تومان پولدارم و میخواهم چیزی برای ناهار یا شام بخرم. اینکه فکر کنم جور میشود و بدون ترس و دلهره و نگرانی این کار را انجام بدهم مسلماً خیلی بهتر است».
آن روز موجودی من هزار تومان بود و من آن را در سبد انداختم. اول میخواستم ۵۰۰ تومان بردارم ولی خجالت کشیدم. هنگام برگشت به منزل خاطرم هست سطل ماست ۵۰۰ تومان بود؛ چون دخترم دوست داشت غذایش را با ماست بخورد به این فکر میکردم که ماست بخرم یا نه؟ البته این صور آشکار موضوع بود چون میدانیم هر چیزی هم صور آشکار دارد و هم صور پنهان و صور پنهان قضیه چیز دیگری است. در همین فکرها بودم که گوشیام زنگ خورد، یکی از دوستانم بود. گفت: برایت یک ظرف آش کنار گذاشتهام، اگر بیرونی بیا ببر. داشتم با خودم فکر میکردم که همین لحظه این اتفاق افتاد. درواقع اتفاقهای بزرگی میافتد و ما شاید همان لحظه متوجه نشویم ولی بعدها حتماً متوجه تأثیر آن خواهیم شد که چه بوده و چه نبوده!
در کنگره خدمت مالی را از سبد و حمایت از زمین شروع میکنیم تا کمکم ترس و نگرانی ما بابت از دست دادن بریزد یا کم شود؛ بعد در گلریزان شرکت میکنیم. در گلریزان به میزانی که در توانمان است مشارکت میکنیم و در مرحله بعد همسفر و مسافری که شش ماه از ورودش به کنگره گذشته اجازه دارد در لژیون سردار شرکت کند.
من وقتی خواستم که در لژیون سردار قرار بگیرم با خودم فکر کردم که در چه میزانی، با چه مقداری و در چه اندازهای شرکت بکنم تا تأثیر موردنظر خودش را داشته باشد؟ من اینطور متوجه شدهام که باید تمام توان خودم را بگذارم. ممکن است فردی در جایگاه دنور با تمام توان خود باشد، فردی در جایگاه پهلوان و فردی در جایگاه سردار با تمام توان خود حاضر شود. ولی وقتی فردی تمام توانش صد هزار تومان است و همان را پرداخت میکند، برابری میکند با پنجاه میلیون تومان و پانصد میلیون تومان و درنهایت کمکم و مرحلهبهمرحله به این قسمت میرسیم.
عضویت من در لژیون سردار در همین باشگاه تختی بود. عضویت من همزمان با تحویل جایگاه مرزبانی بود و معتقد بودم خدمت مالی هم خدمت است و میتواند مرا اینجا نگه دارد و این تفکر باعث شد که اولین قدم را در این قسمت بردارم. چون فکر میکردم اگر خدمتی نداشته باشم؛ ممکن است باعث شود من در اینجا حضور پیدا نکنم.
یکی از چیزهایی که خیلی به من کمک کرد عضو لژیون سردار شوم مهمان شدن من بود. مهمان شدن در لژیون سردار خیلی به من انگیزه و انرژی داد برای عضویت. من همیشه به این فکر میکنم که برای عضویت افرادی که دوست دارند و خواسته دارند چهکاری میتوانم انجام دهم؟ فکر میکنم اول باید عضو بودن خودم را حفظ بکنم. باشم و حضورم در این مسیر، درست باشد دقیقاً مثل همان لژیونی که گفته میشود. اگر در مسیر درست حرکت بکنم؛ دقیقاً آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد.
من اصلاً اهل این نبودم که بخواهم صحبت کنم یا کسی را دعوت کنم ولی یادم هست یکی دو جلسه اول حضورم در این لژیون بهقدری حس خوب داشتم در این زمینه که ناخودآگاه القائات صورت میگرفت. با دیدن خانم نیره عزیز بلافاصله این موضوع را مطرح کردم و ایشان هم ازخداخواسته، آمادگی لازم را داشتند و همان لحظه موافقت کردند. از خودم خیلی تعجب کردم چون من فردی نبودم که بخواهم صحبت کنم و مطرح کنم؛ نمیدانم چه اتفاقی افتاد و چه شد که من گفتم؟ به نظرم مربوط به صور پنهان است؛ شاید ما خیلی مطلع نباشیم که چه اتفاقی میافتد.
لژیون مالی وقتی تبدیل شد به لژیون سردار، پیش خودم فکر کردم که علاوه بر صور آشکار، صور پنهان لژیون سردار هم نمایان میشود که متوجه این قضیه باشیم. انشاءالله بتوانیم در این مسیر، درست حرکت کنیم و روزبهروز شعاع اضافه کنیم. ممنونم از اینکه توجه کردید.
تایپ: همسفر خندان، عضو لژیون سردار
عکس: همسفر مریم، عضو لژیون سردار و مرزبان
ویراستاری: همسفر خندان، عضو لژیون سردار
ارسال: همسفر زینب، مرزبان خبری
همسفران باشگاه تیراندازی با کمان کنگره۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
1619