English Version
This Site Is Available In English

غول بی شاخ و دمی به نام شیشه

غول بی شاخ و دمی به نام شیشه

سلام ‌دوستان آرمین هستم ‌یک ‌مسافر، با ۱۰ سال تخریب وارد کنگره شدم و تا قبل از اینکه مصرف موادم به‌صورت دائمی و همیشگی بود هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که روزی یک مصرف‌کننده حرفه‌ای و قهاری بشوم

 

 

دستور جلسه این هفته راجع به شیشه و تخریب‌های آن است، من به‌صورت خلاصه جا دارد سری به گذشته بزنم و گذشته خود را مروری داشته باشم و تاریکی که بر من گذشت را بیان کنم؛ یک‌زمانی من فوتبالیست بودم که در آن سن کم خیلی به مرحله‌ حرفه‌ای نزدیک شده بودم و نوجوانی‌ مملو از انرژی بودم، اما به دلیل عدم آموزش صحیح به سمت مشروبات الکلی و مواد مخدر گرایش پیدا کردم و زمانی که به خدمت سربازی رفتم به‌طور کل با ورزش خداحافظی کردم چون فکر می‌کردم مواد مخدر می‌تواند جای آن را برای من پر کند غافل از اینکه در من یک پیوند نامیمون به وجود آمده بود، اوایل زمانی که بازار شیشه در کشور داغ شده بود من می‌خواستم که با شیشه دیگر موادی که مصرف می‌کردم را کنار بگذارم و تفکر خیلی از مصرف‌کنندگان هم همین بود، بعد از مدتی که نتوانستم مصرف مواد مخدر را کنار بگذارم هیچی، یک غول بی شاخ و دم دیگری هم به آن‌ها اضافه‌شده بود و به‌جایی رسیدم که مات و مبهوت شده بودم که چطور به این مرحله رسیدم، مصرف شیشه من به‌جایی رسیده بود که دیگر هیچ‌ روش مصرفی من را راضی  نمی‌کرد و مجبور می‌شدم گاهی شیشه رو به‌صورت خوراکی مصرف کنم تا متوجه نئشگی آن بشوم غافل از اینکه نیروهای تخریبی مدام زمین‌های بیشتری از من را تصرف می‌کردند

بدون مصرف شیشه ‌مصرف هیچ نوع مواد دیگری هم برای من لذت نداشت، هر کاری که توانستم انجام دادم که شیشه را کنار بگذارم اما رها شدن از دستش به این سادگی‌ها نبود ازجمله دعا کردن، قرآن زیر بالش گذاشتم، گردنبند دعا بستن، یک سری مسائل خرافی انجام دادن و ...جالب اینجا بود که این کارها تأثیری که نداشت هیچ حتی بدتر هم شده بودم، شب‌ها به خاطر ترس از خوابیدن و دیدن خواب‌های بد و کابوس جرئت خوابیدن نداشتم و تا صبح بیدار بودم بعد هم به‌صورت مصنوعی می‌خوابیدم ولی بازهم کابوس‌ها به قوت خودشان باقی بودن...

بعد از مصرف سال‌ها شیشه و دیگر مواد مخدر زندگی به معنای واقعی برای من تیره‌وتار شده بود، به هیچ‌یک از اطرافیانم حس خوبی نداشتم حتی چندین بار کمپ رفتن هم کمکی به من نکرده بود و در دنیای وحشتناکی زندگی می‌کردم با این حس که دیگِ همه‌چیزتمام شده است هم خودم و بعضی از دوستانم منتظر مرگ من بودیم، بااین‌حال خیلی از راه‌ها را امتحان کرده بودم ولی جوابی نگرفته بودم به هر دری می‌زدم که مواد رو کنار بگذارم ولی هیچ فایده‌ای نداشت...تا به‌صورت اتفاقی در یک کلینیک با اسم کنگره آشنا شدم و یکی از بچه‌های کنگره رو دیدم و ملاقات کردم، من هیچ‌ شناختی نداشتم ولی احساس می‌کردم اینجا جایی است که من درمان می‌شوم در سفر اول و با تمام وجودم به صحبت‌های راهنما گوش می‌دادم چون باعث می‌شد حالم بهتر بشو و از تاریکی‌های درونم فاصله بگیرم، من وارد یک دنیایی زیبا و جدیدی شده بودم که هیچی چیزی برای من از آن بهتر و آرام‌بخش‌تر نبود، الآن هم به لطف خداوند در کنگره ۶۰ خدمتگزار هستم و از مشاوره دوستان تازه‌وارد بالاترین انرژی رو کسب می‌کنم و از خداوند و جناب مهندس و جناب بهرامی راهنمای عزیزم و تمام اعضای بزرگ کنگره ۶۰ متشکرم که به من در این راه کمک کردند. آرزوی بهترین‌ها را برای همه‌ی شما دوستان و سروران عزیزم در کنگره ۶۰ رادارم

 

 

منبع: نمایندگی خرم‌آباد

نگارنده: مسافر آرمین

ویرایش، تنظیم و ارسال: مسافر امیر

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .