اینکه کنگره پابرجا است، روزبهروز پیشرفت میکند و ارتقاء مییابد بهواسطه زحمات عزیزان خدمتگزاری است که با خدمات خود بستر مناسبی برای مسافران و همسفران آماده میکنند که این عزیزان به درمان، رهایی و آرامش برسند. ما آموزش میگیریم که باید قدردان این عزیزان باشیم. در این هفته در کلیه نمایندگیهای کنگره 60 جشن هفته دیدهبان با حضور یکی از دیدهبانان کنگره 60 برگزار میشود تا اعضا از نزدیک با دیدهبانان آشنا شوند و از آنها قدردانی کنند. خدا را شکر هفته دیدهبان در دستور جلسات کنگره 60 قرار گرفت تا ما بتوانیم قدردانی کنیم و بهرسم کنگره پاکتی هرچند ناقابل تقدیم این عزیزان کنیم.
به فرموده جناب آقای مهندس دیدهبانان ستونهای کنگره هستند که بنای کنگره بر شانههای آنان استوار است، بنابراین همه ما به آنها احترام میگذاریم، ما به نیابت از همسفران و مسافران نمایندگی شهرری هفته دیدهبان را به آقای مهندس، خانم آنی و عزیزان خدمتگزار در جایگاه دیدهبانانی تبریک و شادباش عرض میکنیم و برای این بزرگواران آرزوی سلامتی و طول عمر و موفقیتهای روزافزون راداریم. به همین مناسبت مصاحبهای را با یکی از این عزیزان که امروز مهمان نمایندگی شهرری بودند ترتیب دادیم که توجه شما عزیزان را به این گفتگوی سراسر آموزش دعوت میکنیم.
امروز در خدمت دیدهبان انتخابات مرزبانی جناب آقای علی مجدیان هستیم، ایشان با آنتی ایکس مصرفی تریاک و قرص وارد کنگره شدند، مدت سیزده ماه و نیم با متد DST و داروی درمان اپیوم سفر کردند، با راهنمایی آقای ترابخانی، در حال حاضر هم مدت هجده سال و هشت ماه و پانزده روز است که آزاد و رها هستند.
با عرض سلام و تبریک مجدد این هفته خدمت شما دیدهبان محترم، لطفاً برای ما بگویید چگونه با کنگره 60 آشنا شدید، چه عاملی شمارا جذب متد درمانی کنگره 60 کرد و عامل ماندگاری شما در این مسیر چه بود؟
روش آشناییام با کنگره 60، حدود سال 79 بود که از طریق سریال مسافر با کنگره 60 آشنا شدم، قبل از آنمن به NA رفته بودم چند سال آنجا بودم درمان نشدم. وقتیکه سریال مسافر را دیدم احساس کردم که جای درمان همینجاست، ولی بعداً در قسمتهای بعدی دیدم کسانی که صحبت میکنند میگویند من در طول مدت هشت ماه مصرفم به صفر رسید این را نمیفهمیدم چون در NA با قطع یکباره مواد مواجه بودیم این قسمت را متوجه نمیشدم، در انتهای جلسه هم دیدم دعایی که میخوانند با دعای آنجا فرق میکند فهمیدم که اینیک نوع گروهدرمانی دیگر است و بعدازآن گشتم و از طریق 118 شماره کنگره را پیدا کردم. آمدم و شروع کردم و چون میخواستم و به دنبالش میگشتم، زمانی که آمدم واقعاً شروع کردم و انجام دادم طوری نبود که بیایم و نخواهم، بروم و دوباره برگردم.
دلیل ماندگاری من چه بوده؟ ما در کنگره میگوییم که جامهای نیمهخالی و نیمهپر عاقبت پر میشوند. آن زمان شاید جام من هم خالی بود، شاید یک مقدارش پر بود، هدف همه ما وقتی میآییم کنگره این است که مواد را ترک کنیم و از مواد راحت بشویم، خسته شدهایم و در ادامه ممکن است که خستگیمان در برود. خیلیها میآیند به کنگره وقتیکه مقدار مصرف میآید پایینتر و منظم میشود زندگیشان یک مقدار سروسامان میگیرد احساس میکنند همین برای ما بس است و میروند و ممکن است چند سال طول بکشد و برگردند و ممکن است بروند و دیگر نیایند. ولی کسانی که سعی میکنند آن انگیزهشان را زنده نگهدارند و تقویت کنند، البته انگیزه مثل آتش میماند نیاز است که شما در آن هیزم و سوخت بگذارید و هرچقدر این آتش شما قوی باشد اگر به حال خودش رها کنید بالاخره خاموش میشود، این انگیزه را کسانی که میمانند در کنگره سعی میکنند زنده نگهدارند و قوی کنند، روزبهروز ظرفشان را پرتر کنند و درادامه سعی میکنند که خواستههایشان را بزرگتر کنند.
یک آدمی است که خواستهاش نهایتاً درمان اعتیاد است وقتی به درمان میرسد میرود دنبال کارش، یکی خواستهاش این است که ازنظر خودش بماند و آن چیزی را که دیگران در اختیارش قرار دادهاند و فراهم کردهاند را میگویدمن هم برای دیگران انجام بدهم اصطلاحاً میگویند بدهیام را باید پرداخت کنم. ولی بعداً اگر این خواستهمان را تغییر بدهیم کمکم خود ما تغییر میکنیم و هر چه تغییر میکنیم کمکم به یک آدم دیگری تبدیل میشویم. امروز بچهها در صحبتهایشان راجع به منِ نوعی میگفتند که بعد از چند سال حضور در کنگره اینها از خیلی چیزهایشان گذشتند، شاید یکزمانی من از خیلی خواستههایم گذشتم ولی خود من امروز آن خواستهها را ندارم. امروز من بابت هرروز در کنگره ماندنم افسوس نمیخورم کهای وای اگر من این زمان را در بیرون از کنگره سپری میکردم الآن آنقدر پول درمیآوردم، الآن فلان خانه و یا فلان ماشین زیر پایم بود. عادت میکنم به اینکه قانع باشم و از آن چیزی که دارم و به دست آوردهام لذت ببرم نه برای آن چیزی که ندارم حسرت بخورم.
من فکر میکنم به این دلیل است، قطعاً یکچیزی که من همیشه به بچهها میگویم و یا کسانی که از نزدیک با آنها کار میکنم همیشه به آنها میگویم اگر در کنگره میخواهید خدمت کنید فقط به خاطر خودتان باید این کار را کنید و نه به خاطر خدا که بگوییم خدایا من این کار را میکنم که تو از من راضی باشی یا فلان کار را برای من بکنی این میشود معامله کردن باخدا که ما در آن حد نیستیم این کار را بکنیم. نه اینکه به خاطر بندههای دیگر بگوییم این کار را میکنم به خاطر بندههای دیگر یا انسانهای دیگر انجام میدهم چون یکسری برای من این کار را کردند، نه اینطور نیست حساب همه ما با کنگره صفر است نه بدهکاریم و نه طلبکار. آنها دوست داشتند برای ما کارکردند من دوست دارم برای آیندگان انجام میدهم دوست داشتم انجام میدهم و دوست نداشتم انجام نمیدهم.
باید به خاطر خودم باشد یعنی من اولین منفعت را از خدمت کردن در کنگره باید خودم ببرم اگر نباشد یعنی چیزی یاد نمیگیرم یعنی چیزی به من اضافه نمیشود وقتی چیزی به من اضافه نشود مثل این میماند که چیزی برداشت نمیکنم چیزی گیرم نمیآید مثل این است که یک کاری دارم انجام میدهم درازای آن باید پول دریافت کنم دریافت نمیکنم خوب یک روز این کار را میکنم دو روز انجام میدهم، یک سال انجام میدهم بعداً خسته میشوم. قطعاً آدمهایی که اینطوری فکر کنند یک روزی خسته میشوند از آن کاری که انجام میدهند. تمام کسانی که در کنگره میمانند معنیاش این است که در آن وضعیت نیستند یعنی قطعاً چیزی دارد گیرشان میآید. من فقط به خاطر خودم است که به کنگره میآیم ممکن است در اثر کاری که میکنم یک اتفاقی برای یکسری آدم دیگر بیفتد حتی اگر من راهنما باشم بازهم به خاطر خودم دارم راهنمایی میکنم، ما هیچوقت نمیگوییم یک راهنما دارد کار میکند که دیگران را از اعتیاد دربیاورد نه! من دارم راهنمایی میکنم اگر آن فرد خودش دلش بخواهد از اعتیاد خارج میشود من باکاری که بهعنوان راهنما انجام میدهم درواقع خودم رادارم محکمتر میکنم، یعنی راهنمایی قسمتی از درمان من است بقیهاش هم همین است خدمت کردن یکقسمتی از درمان من است و باید لذت ببرم از خدمتی که انجام میدهم، اگر لذت ببرم دیگران هم لذت میبرند و یک عایدی نصیب دیگران میشود. ممکن است این پارویی که الآن دارم برای این کشتی میزنم ممکن است کمک کند شما هم جلو بروید؛ ولی به خاطر شما نیست که من پارو میزنم این خیلی مهم است.
ازنظر شما خدمت سالم چه خدمتی است، آیا انتهایی برای خدمت کردن در کنگره وجود دارد؟
خدمت سالم یعنی آن چیزی که کنگره میخواهد، نشانه بارز خدمت کردن این است که از قدیم هم میگفتند، خدمت کن تا حالت خوب بشود اگر خدمتی میکنیم حالمان خوب نمیشود این یعنی آن خدمت سالم نیست و اصلاً خدمت نیست یکچیز دیگری در آن است شیشه خورده دارد. یکجایی از آن را حالا ما میگوییم نقطه مقابل آن خیانت است، ممکن است خیانت باشد، ممکن است یکچیز ضعیفتر از خیانت باشد ولی خدمت کامل نیست. به فرض من امروز میخواهم این سالن را طی بزنم اگر صد نفر ایستادهاند دارند نگاهم میکنند من این کار را میکنم، اگر هیچکس هم نیست حتی چراغ خاموش است من بازهم کار خودم را میکنم. اگر در دو حالت یک حالی پیدا کردم و به حال خوشدست پیدا کردم یعنی واقعاً دارم خدمت میکنم، اگر راهنمایم رفت بیرون من شل شدم یعنی هدفم خدمت کردن نیست بهصورت کامل، یک مقدارش این است که راهنمایم ببیند پس خودنمایی کردن است، یک مقداری این است که مثلاً فردا فلان امتیاز را به من بدهند پس چیز دیگری است.
اگر یک نیت دیگری باشد حتی ده درصد، بهاندازه همان ده درصد حالمان خوب نمیشود، از انجام آن کار که کردهام راضی نیستم. چون من بیشتر با مرزبانان سروکار دارم همیشه به آنها میگویم همیشه هم این اتفاق میافتد که در شعبه یک مرزبان یا دو مرزبان از بقیه فاصله میگیرند و حالشان خوب نیست بهاصطلاح میگویند ما را بازی نمیدهند و در تصمیمگیریها نیستیم هر کاری که میخواهند میکنند. نشانهاش این است آن مرزبان که جدا افتادهحال خوبی ندارد، به او همین را میگویم که برو فکر کن کجای کارت ایراد دارد چون تو خدمت نمیکنی. میگوید وقتی میروم خانه عصبانی هستم با زن و بچه هم رفتار خوبی ندارم مدام دعوایم میشود این اصلاً درست نقطه مقابل است و به آن آرامش و حال خوب دست پیدا نمیکند.
چه جایگاههای خدمتی را در کنگره تجربه کردهاید، در حال حاضر که در قسمت دیدهبانی خدمت میکنید از حس و حال این جایگاه برایمان بگویید؟ کمی هم از کار ساخت دانشگاه کنگره 60 در قشم برایمان بگویید؟
جایگاههایی را که از ابتدا تجربه کردهام از خدمت کردن در لژیون بوده از جمعکردن صندلیها، طی کشیدن، تمیز کردن سرویسهای بهداشتی و ... چون آشپزیام هیچوقت خوب نبوده هیچوقت در قسمت آبدارخانه و آشپزخانه هیچ کاری را انجام ندادهام، مرزبان بودهام، مرزبان مالی بودم، نگهبان مرزبانان بودم، دوره اول و دوم، دوره مرزبانی آکادمی بودم، کمک راهنما بودم اما به دلیل شرایط کاری که داشتم طول مدت آن خیلی کم بود، حدود یک سال و نیم کمک راهنما بودم و بعدازآن در جایگاه دیدهبانی از سال 83 تا به امروز این افتخار را داشتم که در این جایگاه بتوانم خدمت کنم. الآن هم مسئولیت مرزبانان بر عهده من است بهاضافه مسئولیت پروژه اخیر احداث دانشگاه قشم به من دادهشده است، بهواسطه کارم و رشته تحصیلی کار احداث دانشگاه به من داده شد. پروژه دانشگاه کار بسیار عظیمی است، بسیار بزرگ است. قطعاً این هنوز آن آکادمی که آقای مهندس مدنظرشان است نیست، آن خیلی بزرگتر از این است ولی برای خود کنگره این خیلی بزرگ است. آقای مهندس همیشه میگفتند نقشه الآن کنگره از حدود 20 سال پیش ترسیمشده بود و احداث دانشگاه هم به همین صورت از 20 سال پیش آقای مهندس میگفتند اما ازنظر ما واقعاً خندهدار میآمد چون آن آدمها با آن جو خاطراتی که ما گفتیم نشان میدهد آن موقع چه جوی بود.
امروز آقای مهندس به این نکته خیلی تأکید میکنند که اگر روزی کنگره 60 جهانی بشود فقط و فقط از طریق دانشگاه این اتفاق میافتد فرض کنید الآن من درمان شدهام، شما درمان شدهاید، ایشان درمان شدهاند، ما پنج نفر هستیم که در کشور آلمان زندگی میکنیم ما نمیتوانیم مثل شهرهای دیگر لژیون اضافه کنیم یا نمایندگی اضافه کنیم، ما نمیتوانیم برویم به دولت آلمان بگوییم ما میخواهیم اینجا اعتیاد را درمان کنیم و حالا هم میخواهیم اینجا تریاک بفروشیم یا شربت OT درست کنیم، حکومتها با ما مخالفت میکنند. امکان ندارد بگذارند چنین کاری صورت بگیرد ممکن است در افغانستان بتوانیم چنین کاری را بکنیم ولی در آلمان نمیتوانیم، در آمریکا نمیتوانیم، تو انگلستان نمیتوانیم، زمانی میتوانیم این کار را انجام بدهیم که یکسری پزشک و یکسری دانشجو بیایند در آن دانشگاه تدریس کنند درس اعتیاد را بخوانند پس در رشته پزشکی فارغالتحصیل میشوند، این آدمها برگردند در کشور خودشان بهعنوان پزشک آنوقت دولتهایشان را میتوانند متقاعد کنند که این کار انجام میشود فقط و فقط از این راه انجام میشود. ساختمانی که در کیش ما میخواهیم بسازیم حدود ده هزار متر بنای آن است، شاید باقیمت امروز بالغبر دویست میلیارد تومان هزینهاش باشد یعنی کار بسیار بزرگی است ازنظر خدمت هم واقعاً بزرگ است، یعنی من احساس میکنم اگر من مسافر بتوانم یک آجر این بنا را بگذارم بهاندازه یکعمر برای خودم پسانداز کردهام، وای به حال اینکه کارهای بزرگتری بشود انجام داد یعنی واقعاً مثل این میماند که یک سفرهای امروز پهن است برای کسانی که بخواهند از آن بهرهبرداری کنند، انشاالله به کمک همدیگر و همه اعضا بتوانیم این کار را انجام بدهیم و پیش ببریم.
آیا در مقام یک دیدهبان توصیه، راهنمایی یا نکتهای که بخواهید به مرزبانان قسمت مسافران و همسفران بیان کنید دارید؟
ما در کنگره به همدیگر توصیه نمیکنیم، حالا وقتیکه مرزبانان میآیند کاندید میشوند رأی میآورد و انتخاب میشوند و بعدازآن یکسری امتحان از آنها میگیریم همان روز امتحان یکسری کلاسهای توجیهی برایشان میگذاریم و از قسمتهای مختلف میآیند و برایشان صحبت میکنند اخیراً که کمتر از یک سال است داریم این کار را انجام میدهیم خیلی نتیجه خوبی گرفتهایم، البته این کار را در قسمت مسافرها انجام دادهایم. معمولاً آن چیزهایی که لازم باشد در آن جلسات به آنها میگوییم. مهمترین نکته این است که مرزبانان در قسمت مسافران حتماً باید مثل پنجانگشت دست باهم یکی باشند حالا در قسمت آقایان چون پنج نفر هستند میگوییم پنج نفر، ببینید انگشتهای دست ما هیچکدام باهم یکی نیستند، یکسان نیستند ولی باهم دارند کار میکنند هرکدام از اینها نباشند انجام دادن کار سخت میشود. شما فرض کنید من انگشت شصت را نداشته باشم با این چهار انگشت هیچ کاری را نمیتوانم انجام بدهم، هرکدام این انگشتها نباشد کار انجام نمیشود بااینکه باهم اختلاف دارند ولی دارند همدیگر را کامل میکنند.
ما در جایگاه مرزبانی باید این کار را بکنیم یعنی حتی اگر یک نفر آمد به من مرزبان گفت این همکارت به من این حرف را زد و اشتباه بوده باز آن اشتباه را باید به او بگویم درست است ولی بعداً آن همکارم را ببرم کنار بگویم آقای مرزبان شما چرا به این فرد چنین حرفی را زدهاید این حرف شما اشتباه بود، در قسمت همسفران هم همینطور است. حرمت امامزاده به متولیاش است اگر ما به همدیگر احترام نگذاریم بهعنوان مرزبانان هیچکس به ما احترام نمیگذارد و هیچکس به حرف ما گوش نمیکند به نظر من این خیلی مهم است. دوم اینکه در ادامه اگر تصمیمی را میخواهم بگیرم حتماً با هماهنگی دیگران بگیرم حتی اگر این بشقاب را ازاینجا میخواهم بلند کنم بگذارم آنطرف بقیه مرزبانها را باید در جریان بگذارم، اگر نیستند زنگ بزنم و اطلاع بدهم و بگویم من این بشقاب را میخواهم جابجا کنم آیا شما موافق هستید یا نه؟ اگر این کار را بکنم که من در تصمیمش دخیل هستم، ولی اگر این کار را نکنم فردا که میآید میبیند این بشقاب اینجا نیست میگوید این فرد من را آدم حساب نکرده برای خودش بریده و دوخته است و من اینجا کارهای نیستم این خیلی مهم است.
دوم اینکه جایگاهی ایجنت که راهنمای مرزبانان است بهعنوان مرزبانان ما چه انتظاری از راهنما داریم در سفر اول وقتی میگفتند این آقا راهنمای شماست و این خانم راهنمایت است چه احترامی به آن فرد میگذاشتیم، چه چیزی از آن فرد میخواستیم؟ هر چیزی را که میگفت عمل میکردیم حتی اگر اشتباه بود حتی اگر به نظر ما اشتباه بود میگفتند شما انجام بده آن اشتباه را بعداً خودت یک روزبه آنجایی میرسی که میفهمید درست بوده، جایگاه ایجنت هم راهنمای مرزبانان است به همین سفت و سختی است، بعضیها فکر میکنند و میگویند که من پذیرفتم که ایشان راهنمای من هستند اعلام میکنم، اصلاً غیرازاین نمیتواند باشد تو هنر نکردهای که پذیرفتهای، تو مجبور هستی که بپذیری، اگر هر چیزی گفت را انجام دادی تازه میتوانیم بگوییم وظیفهات را انجام دادهای. اگر نپذیری که تو از نقطه صفر هم پایینتر هستی. بعضیها میآیند میگویند که مثلاً کیک تولد من را راهنمایی قبلیم بگیرد نه هیچکدام از این کارها را نمیتوانید انجام بدهید فقط و فقط راهنمای شما در آن مدت مرزبانی، ایجنت است. این دو نکته به نظر من دو تا از کلیدیترین نکاتی است که برای موفقیت مرزبانها اهمیت دارد.
کدامیک از وادیها بیشتر برایتان کاربردی بوده است؟
وادیها هرکدام در زمان خودش کاربردی است، بستگی دارد که ما در آن مقطع گیرمان روی کدامیکی از آنهاست. یا همین موضوع در مورد سیدیها هم صادق است مثلاً یک موقع سی دی را گوش میکنم یا حتی مینویسم فردای آن روز ممکن است گوش کنم یک نفر یکچیزی از من بپرسد من هیچچیزی از آن یادم نباشد، ولی یک سی دی میشود که دو سال پیش آن را گوش دادم همه مطالبش یادم است، این به خاطر آن است که من در آن مقطعی که آن سی دی را گوش میکنم یا آن وادی را میخوانم یک گره ای دارم یک گره ای دارم که جوابش در آن سی دی یا آن وادی است، میگویند اول باید برای شما سؤال پیش بیاید تا بعد جواب به درد بخورد. شما اول باید آمادهباشید تا بعد از راهنما بتوانید استفاده کنید این هم به همان صورت است نمیشود گفت کدامیکی بیشتر کاربرد دارد چون در مقاطع مختلف وادیهای مختلف کاربرد دارد.
بهترین راه برای کاربردی کردن آموزشها چیست؟
اینیک نسخه نیست که شما بتوانید به همه آن را بدهید، ببینید آموزشهای ما جزء و یکقسمتی از مثلث دانایی است ما آموزش میبینیم، تفکر میکنیم درنتیجه باید تجربه کنیم، حالا چگونه آموزش در کنگره را بتوانیم کاربردی کنیم و به تجربه برسانیم؟ من یکزمان یکچیزی را میدانم ولی وقتی میخواهم به عمل دربیاورم نمیتوانم، من میدانم که در این موقعیت نباید عصبانی بشوم ولی بازهم به این مرحله که میرسم عصبانی میشوم دوباره بعد پشیمان میشوم، چند بار این سیکل باید اتفاق بیفتد تا به آن نقطه برسم این یعنی نسخهای ندارد که بتوان برای همه آن نسخه را پیچید. دقیقاً آموزشها مثل یک سری ابزار است به ما داده میشود درست مثل آچار، پیچگوشتی، انبردست و ... میمانند. یک کولهپشتی داریم دانهدانه این ابزارها را داخل آن میاندازیم داخل آن هر چه ابزار بیشتری داشته باشیم وسعت عمل بهتری داریم برای اینکه وقتی به یک پیچ برخورد میکنیم بتوانیم بازش کنیم ولی از طرفی وقتی آچارهایمان بیشتر میشود بار سنگینتری روی دوش من است، درست است ازیکطرف بهتر است ولی اگر یک انبردست بود بارم خیلی سبکتر بود.
حالا ممکن است پنجتا پیچ هم نتوانم بازکنم یا زور بیشتری بخواهم بزنم ما باید خودمان یعنی هر کس خودش یک تعادلی پیدا کند به اینکه چه مقدار کولهام را سنگین کنم و از آنها چه استفادهای کنم. یک موقع من همهی ابزارها رادارم ولی بازهم که به یک پیچ برمیخورم شروع میکنم با دندان آن را بازکنم یعنی هم از آنطرف دارم بار اضافه حمل میکنم و از اینطرف آن چیزهایی که باید به دردم بخورد به دردم نمیخورد این است که هرکسی باید خودش نقطهی تعادل را پیدا کند. مهم است که ما بتوانیم راهنمایی صحیح کنیم حالا میگویم آن موقع اصلاً مسیر درستی نداشتیم ولی الآن راهنمای همسفرها میتوانند در این زمینه کمک کنند. اگر همسفری هست که دارد برعکس آن کار را انجام میدهد یا به مسافرش گیر الکی میدهد چرا زودتر تمام نمیشود؟ چرا اوضاع زندگیام درست نمیشود؟ چرا به زندگی سروسامانی نمیدهی؟ بتواند این فرد را به صبر دعوت کند به او فرصت بدهد زمان بدهد این فرد در مسیر که قرار بگیرد اصلاح میشود، همسفر تو الآن بیشتر سعی کن به خودت کمک کنی خودت را در آرامش قرار بدهی اگر تو آرامش داشته باشی میتوانی آرامش را به مسافرت هم انتقال بدهی از طریق آموزشهایی که در قسمت همسفران منتقل میشود و اتفاق میافتد.
پیشنهاد شما به همسفران برای به دست آوردن تعادل و آرامش در زندگی چیست؟
من به همسفران نمیتوانم توصیهای کنم، البته ما در موضوع همسفران دخالت نمیکنیم حتی صاحبنظر هم نیستیم این را یک همسفر میتواند بگوید ولی آن چیزی که من خودم انتظار داشتم یا الآن از همسفرها بهعنوان راهنمای آقایان انتظار دارم، فرض کنید من یکسری رهجو دارم از همسفر این رهجوها چه انتظاری دارم؟ انتظارم این است که شرایط را درک کنند. متأسفانه در کنگره همسفرها آدمهای بههمریختهتری هستند نسبت به مسافرها، به خاطر اینکه آنها سالم بودند منی که داشتم مواد مصرف میکردم یک مقداری من در هپروت بودم، ولی همسفرهای ما در آن عالم نبودند. آدمهای سالمی بودند و درنتیجه عذاب بیشتری کشیدهاند. ممکن است عذاب من را یک مقدار مصرف مواد جبران کرده باشد ولی قطعاً همسفر من عذاب بیشتری کشیده است بنابراین در فشار بیشتری بوده؛ بنابراین بههمریختهتر است. زمانی که کنگره میآید هم همینطور است ممکن است به من بگویند صبر کن باز بهواسطه مصرف موادی که دارم انجام میدهم صبر میکنم یک مقدار آرامش پیدا میکنم و اینکه آن تخریبهای قبل را کسی به من وارد نکرده و خودم باعثش بودهام، ممکن است تحملش برای من راحتتر باشد ولی همسفر ها معمولاً صبرشان کمتر است، مثلاً در همسفرها مصرف داروهای عادت آور خیلی شایعتر است چون سالها ممکن است به دلیل بههمریختگی حالا یا سرخود یا بهواسطه پیشنهاد یک پزشک آمدند از داروهای اعصاب و روان استفاده کردهاند، در این زمینه راهنمای همسفر معمولاً کار سختتری بر عهدهدارند که آنها را دعوت به آرامش کند، دعوت به صبر کند، میدانم که خیلی سخت است ما خودمان یکزمانی با همسفرهای آقای ارتباط بیشتری داشتیم مثلاً زمانی بود که راهنمای آقایان همسفر نداشتیم این کار بر عهده راهنماها بود که با خانواده مصرفکننده پدر یا برادر یا افرادی که آقا بودند در آن خانواده با آنها صحبت میکردیم مثلاً به پدر آن فرد میگفتم که شما یک مقدار صبر کن فوری از کوره درمیرفت و میگفت، دیگر چقدر و چه جوری صبر کنم این فلان فلان شده از 12 شب تا 6 صبح یکسره درراه آشپزخانه است دارد چای میریزد میخورد این چه جوری دارد دو دهم مواد مصرف میکند من میدانم که دارد دروغ میگوید ولی درنهایت هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم، من هم بهعنوان راهنما میدانستم دارد دروغ میگوید ولی آنقدر باید صبر کنیم تا به این نتیجه برسیم اگر مسافر بخواهد درمان میشود.
ما بهعنوان همسفر هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم بهجز اینکه به او فرصت بدهیم، کنگره 60 کلاً یک فرصت است برای همه، از من در جایگاه الآن بهعنوان یک دیدهبان گرفته یک فرصت است تا برای آن تازهواردی که تازه میآید به کنگره این فرصت است، این فرصت را یکبار رایگان در اختیار شما قرار میدهند اگر توانستید استفاده میکنید میروید بالا، اگر نتوانستی میروی پایین، نمیایستی آنجا. من اگر امروز اشتباه کنم به زمین میخورم از این ارتفاعی که رفتم بالا هر چه بالاتر رفته باشم وقتی به زمین میخورم خوردتر میشوم، شکستهتر میشوم، وقتی میگوییم همسفر بال پرواز است یعنی همین، یعنی اینکه کمک کنند برای پرواز مسافر. حالا چه جوری؟ با کمک کردن به مسافر. یادم است روزی که برای بار اول شروع کردم به مصرف مواد رفتم به خانوادهام گفتم به مادرم گفتم من این کار را کردم همینجوری من را نگاه کرد اصلاً باور نمیکرد خندید گفت مگر نمیدانی این کار اشتباه است، گفتم به نظر من شما دارید اشتباه میکنید که مواد مصرف نمیکنید این موضوع را روز تولد یک سال رهاییم هم گفت. من آن روز گفتم شما اشتباه میکنید چون به ما گفتند مواد بد است، اینجوری است، آنجوری است، گفتم اصلاً بد نیست خیلی هم خوب است. کاری که میکنم این است که با مصرف مواد میتوانم به خیلی از مشکلات غلبه کنم خیلی هم خوب بود.
مادرم آن زمان کاری کرد که با صبر و هدایت غیرمستقیم به من کمک کرد در مسیری که ممکن 30، 40 یا 50 سال طول بکشد مثلاً 5 سال طول کشید، همین آدم وقتی آمد کنگره یکبار نشده بود جیب من را بگردد در تمام آن سالها یکبار بگوید برو از خانه بیرون برو هرکجای دیگر میخواهی مصرف کن و همه اینها باعث شد من در خانه خودم مواد مصرف کنم این باعث شد که من آن موقع دزدی نمیکردم، کارهای ناجور نمیکردم و مواد فروشی نمیکردم و خیلی کارهای دیگر را انجام نمیدادم. زمانی که مادرم آمد کنگره یک راهنمای یک همسفر چون آن موقع به این شکل نبود هر کس هر چه میخواست از خودش میگفت به مادرم گفته بود که شما باید همه لباسهایش را بگردید. آن روز وقتی رفتم خانه مادرم گفت هرگز این کار را نمیکنم اگر هم میخواهند همچنین چیزی بگویند من هرگز به کنگره نمیآیم. خیلی مهم است که ما بتوانیم راهنمایی صحیح کنیم، در آن زمان مسیر درستی نبود ولی در حال حاضر راهنمای همسفر میتواند کمک خوبی کند اگر همسفری وجود دارد که بالعکس عمل میکند و مدام به مسافر خودش گیر میدهد چرا زودتر تموم نمیشود؟ چرا اوضاع زندگی ما خوب نمیشود؟ چرا به خودت و زندگی ما سروسامانی نمیدهی؟ و ... راهنمای همسفر او را به صبر دعوت میکند، میگوید به مسافر فرصت بده که خودش را پیدا کند، درست میشود، سعی کن حال خودت را خوب کنی، خودت آرامش بگیری، اگر خودت به آرامش برسی این آرامش را به مسافر خودت هم انتقال خواهی داد و او هم بهتر خواهد شد، همهی این آموزشها در گروه همسفران داده میشود.
بهعنوان دیدهبان انتخابات مرزبانی چه مسئولیتی بر عهده شماست؟
من در این مورد در جلسه توضیح دادم، از ابتدای کار انتخابات مرزبانی گرفته، آن شرایط را چه جوری برگزار کنیم، زمانبندی و تهیه فرمها و امضاها و تأییدها و ... تا برگزاری انتخابات، صورتجلسه شدن انتخابات، امتحاناتی که از مرزبانان گرفته میشود، آن مصاحبهای که انجام میدهند و پیمانی که میبندند و در ادامه سرکشیهای سالیانه که انجام میدهیم بر عهده من است.
خدمت دیدهبانی چه تجربیاتی برای شما داشته است و این تجربیات چه دستاوردهایی برای شما به همراه داشته است؟
نمیدانم چه باید بگویم چون خوشبختانه آنقدر طولانی بوده که اصلاً یادم نمیآید. ولی شاید هر چیزی که من امروز دارم حالا هر چیزی که حداقل در کنگرهدارم تمام اینها را از برکت خدمتهایی بوده که در کنگره انجام دادهام برایم پیشآمده است. بیرون از کنگره هم به همین صورت است، یکزمانی به من میگفتند که چطور میشود ولی من باور نمیکردم، این را راهنما یک روزی به من گفت اگر بخواهیم میشود که هماهنگی اتفاق بیفتد در زندگی و بین کار و کنگره هماهنگی ایجاد شود. من خودم میگفتم اصلاً چنین چیزی نمیشود ولی واقعاً میشود و شدنی است. نکته مهم به نظر من این است که نمیتوانیم اولویت قرار بدهیم بعضیها میپرسند که مثلاً شما چه جوری خانواده خود را با کنگره در اولویت قرار میدهید من هیچوقت این کار را نمیکنم، هیچکدام اولویتی ندارند این همخانواده من است آنهم خانواده من است چه فرقی میکند؟ مثلاً اگر من بخواهم خانه بخرم نمیگویم باید الآن سعی کنم اول کنگره را خانهدار کنم یا زن و بچه خودم را خانهدار کنم؟ هیچ فرقی نمیکند چون اولویت تعیین نمیکنم به هرکدامشان در هرزمانی که میرسم آن کار را انجام میدهم.
آقای مهندس هم دریکی از سیدیهای اخیر به اسم مثلث محبت گفتند که یکزمانی است که ما از کاری که میکنیم انتظار برگشت داریم آنهم به ما برمیگردد. ما یک کار خیری میکنیم انتظار داریم که برگردد و بر هم میگردد ولی مرحله بالاتر از این است که ما آن کار خیر را انجام بدهیم و انتظار نداشته باشیم که برگردد و آن کاری که میکنیم فرقی نکند به چه کسی میکنیم مثل خورشید که برایش فرقی نمیکند که به کجا میتابد قطعاً هیچکدام از ما هنوز آن آدم نیستیم ولی داریم سعیمان را میکنیم تلاش میکنیم درواقع در کنگره دارد این اتفاق میافتد. یک راهنما هم دارد این کار را میکند نگاه نمیکند که رهجویش کی هست؟ چی هست؟ از چه طبقهای از جامعه است؟ همان راهنمایی را که به یک فقیر میکند به پولدار هم میکند. همان راهنمایی را که به فردی که ازنظرش زشت است میکند به یک آدمی که زیبا هم هست میکند در این جایگاه هم به همین صورت است شاید خیلی جاها من توقع داشتم که برگردد خیلی جاها توقع نداشتم در هر دو صورت همین اتفاق افتاده و خیرش چه مادی و چه معنوی دیدهام. آنقدر هم واضح است وقتیکه برمیگردد شما با هیچچیز نمیتوانید سرخودتان را کلاه بگذارید که نه این به کاری که من کردم مربوط نیست آنقدر واضح است که شما خودتان پیدا میکنید و میفهمید که این مربوط به همان کاری بود که انجام دادهاید.
کلام پایانی:
من از شما ممنون هستم از اینکه زحمت میکشید و کمک میکنید که شاید بتوانیم از تجربه همدیگر استفاده کنیم شما دارید این بستر را مهیا میکنید من به شما خدا قوت میگویم و تشکر میکنم.
من هم از شما بینهایت سپاسگزار هستم که وقت خود را در اختیار بنده قرار دادید و در این مصاحبه مشارکت کردید انشالله که خیروبرکت خدماتی که انجام میدهید در زندگیتان جاری و ساری باشد.
تهیه و تنظیم: همسفر الناز لژیون ششم
نمایندگی: همسفران شهرری