گاهی آدم میایستد... در میانه شلوغیِ زندگی...
و نگاهی به پشت سرش میاندازد؛ به اشتباهها… به دلنگرانیها…
به تاریکیهایی که پشت سر گذاشته است.
و آنجا، در سکوتی کوتاه، سؤالی آرام اما عمیق در دلش بلند میشود:
آیا من همان کسی هستم که بودم؟ آیا میتوانم تغییر کنم؟
وادی دهم... مانند نسیمی آرام، روی شانههامان مینشیند و نجوا میکند:
صفت گذشته در انسان صادق نیست... چون انسان جاریست.
میگوید: تو همان آدم دیروزت نیستی.
تو رودخانهای... در جریان، در حرکت، در تبدیل شدن.
اگر روزی تاریک بودی... اگر لغزیدی... اگر زمین خوردی...
هیچکدام، هویتِ امروزت نیست.
آنچه تو را میسازد، حرکت اکنونت است نه داستان دیروزت.
وادی دهم نور امید را دوباره روشن میکند.
به ما یادآوری میکند که انسان میتواند از هر نقطهای، از هر عمقی، و از هر تاریکیای، خودش را از نو بسازد، به شرطی که بخواهد و قدمی بردارد.
زیرا تو انسان هستی و انسان جاری است، مانند رود...
هر لحظه میتواند نو شود؛ اگر بخواهد.
متن: راهنما محترم مسافر رضا
تایپ و ارسال به سایت: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
121