English Version
This Site Is Available In English

گل‌ریزان جشن تبدیل‌شدن به عشق راستین

گل‌ریزان جشن تبدیل‌شدن به عشق راستین

همسفر عطیه

لژیون عشق   
در لژیون عشق، معیار بخشش، عدد نیست؛ بلکه دل‌ها هستند. 
گاهی کسی‌‌که اندک می‌بخشد، همه‌ هستی‌اش را بخشیده است. 
پهلوانی در رقم‌ها گم نمی‌شود؛ بلکه آن‌جاست که انسان، خودش را با مهر و ایمان هدیه کند و هر کس به اندازه‌ توان و عشق خود، سهمی از روشنایی را به جهان می‌افزاید. شاید، صد من سکوتی باشد که لبخند می‌سازد و صد دیگری، نوری باشد که از دل تاریکی جان می‌گیرد. در این خانه هر پرداخت، هر قطره اشک و هر لبخند صادقانه، آجر عمارت عشقی است که بر پایه‌ نیروی مهر بنا می‌شود. 
در لژیون سردار، فقط پول نمی‌دهیم؛ جانمان را می‌گذاریم برای امید، آرامش و بازگشت انسان به خودش. 
در کنگره آموختم که چرا می‌بخشم و در چه مسیری می‌بخشم! زیرا انتهای این راه را می‌بینم؛ نوری که چراغ خانه‌ای را روشن می‌کند، مادری که احیاء فرزندش را می‌بیند و خانواده‌ای که دوباره کنار هم می‌نشینند. 
هر پرداخت، دانه‌ای از عشق است که در کائنات می‌روید؛ ثمره‌اش نوری‌ است در دل خانه‌ای، گرمایی در نگاه مادری و لبخندی بر لب فرزندی که دوباره زنده شده‌است. 
این‌جا، جای نام‌و‌نشان نیست؛ اگر جایگاهی هست، در دل‌هاست نه بر شال‌ها. 
پهلوانی را مقدار بخشش تعیین می‌کند؛ بخششی که از عشق می‌جوشد نه از وظیفه. 
زیباست که پیش از بخشیدن، درک کنیم؛ بخشیدن یعنی تپیدن با قلبی آگاه؛ دیدن پایان راه، آن‌‌جایی‌که لبخند، آرامش و عشق در انتظار است. 
لژیون سردار، همان لژیون عشق است؛ جایی‌که انسان، معنای راستین پهلوانی دل را زندگی می‌کند. سرداری مقام و عنوان نیست؛ بلکه گذشتن از خود و خواسته‌های کوچک است تا نوری بزرگتر در دل دیگری روشن شود. 
هر آجر بخشش، ایمانی‌ است به کائنات، باوری‌ می‌باشد که آن‌چه با عشق می‌دهیم، هزاران برابر در لبخند کسی بازمی‌گردد که شاید هرگز او را نشناسیم. 
اکنون، قلبم سرشار از آرزویی بزرگتر است؛ آرزوی دنورشدن، تا راهی باشم برای تردیدها؛ آرزوی پهلوان‌شدن تا قدرت را نه از زور، بلکه از عشق متجلی کنم. 
گل‌ریزان، جشن همین سیر است؛ جشن تبدیل‌شدن و رهایی از خود کوچک و رسیدن به عشق راستین؛ باشد که دستانمان گشوده و دل‌هایمان روشن بماند؛ زیرا تا زمانی‌که قلب‌های بخشنده می‌تپند، این بنای عشق هرگز ویران نخواهد شد.

همسفر رقیه

بخشش؛ سرمایه‌ای که کم نمی‌شود
روزی در جست‌وجوی آرامش، بیرون از خودم بودم؛ اما این پیام از سردار مسیر فکرم را دگرگون کرد: «اگر بنایی آباد باشد اما ساکنین آن خراب باشند، بنا کم‌کم رو به خرابی می‌رود؛ اما ساکنین آباد، بناهای ویران را آباد می‌کنند.» آن‌گاه مطمئن شدم که باید از خودم شروع کنم؛ چراکه آبادانی از درون انسان برمی‌خیزد.
وقتی درونم ویران بود، هیچ‌چیز در بیرون آرامش نمی‌آورد؛ اما با آموزش‌ها و خدمت‌ها، فهمیدم، هر بخشش کوچک، آجری‌ است در بازی روح.
بخشیدن؛ یعنی ایمان‌داشتن به این‌که هیچ‌چیزی در این جهان گم نمی‌شود، بلکه در شکلی زیباتر بازمی‌گردد.
جشن گل‌ریزان برای من تجلی همین ایمان است، فهمیدم که مال و ثروت، برای ما نیست؛ تنها امانتی در دست ماست. وقتی از مال خود می‌گذرم؛ درواقع از دلبستگی‌ها، از ترس کم‌شدن، نگرانی آینده و حسابگری‌های ذهن می‌گذرم. در این گذشت، نوعی آزادی نهفته است؛ آزادی از وابستگی‌های کوچک و پیوند با سرچشمه‌ای بزرگتر.
در کنگره یاد گرفتم که بخشش فقط دادن پول نیست؛ بخشش یعنی دادن عشق، زمان، انرژی و حتی لبخند. هر دستی که در گل‌ریزان گشوده می‌شود، به چرخه‌ای از عشق می‌پیوندد که از نسل امروز به نسل‌های فردا می‌رسد. در این جشن، نه فقط برای خود؛ بلکه برای آیندگانی می‌بخشیم که هنوز قدم در این راه نگذاشته‌اند. شاید سال‌ها بعد، انسانی با دلی شکسته وارد همین مکان شود و از نوری بهره‌مند گردد که امروز با بخشش خود حفظش کرده‌ایم.
من ایمان دارم وعده خداوند دروغ نیست؛ باید بکارید تا درو کنید، شاید نه در حساب بانکی؛ بلکه در آرامش، لبخند مسافرم و در نوری که شب‌های تار دلم را روشن می‌کند.
امروز، وقتی در جشن گل‌ریزان سهم خود را در سبد عشق می‌گذارم؛ درواقع دانه‌ای می‌کارم در زمین ایمان؛ دانه‌ای که یقین دارم روزی در جایی، برای کسی به نجات تبدیل خواهد شد. باشد که همه ما، ساکنان آباد این خانه‌ نور باشیم؛ خانه‌ای که تا انسان‌هایش بخشنده‌اند، هرگز ویران نخواهد شد.

رابط خبری: راهنمای تازه‌واردین همسفر عطیه
عکاس: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .