English Version
This Site Is Available In English

هر روز کنگره معجزه است

هر روز کنگره معجزه است

با حال خراب وارد کنگره شدم و بعد از سه جلسه تازه‌واردین، وارد لژیون راهنما همسفر زهرا شدم. ابتدا فکر می‌کردم که چرا این لژیون را انتخاب کرده‌ام؟ با مشارکت‌ها و صحبت‌های راهنما متوجه شدم که به خودم ظلم کرده‌ام و باعث حال خراب خودم شده‌ام. دوست نداشتم به کنگره بیایم و با اصرار مادرم می‌آمدم.

همیشه به او می‌گفتم: کنگره برای تو نیست، برای کسی است که صبور نیست و نمی‌تواند مشکلات مسافر را تحمل کند، تو صبور هستی؛ اما بعد از مدتی متوجه شدم که مادرم برای حال خوش خودش به کنگره می‌آید و در این چند ساعتی که در کنگره است، آرام، شاد و بی‌دغدغه است و دیگر به او نگفتم که کنگره مناسب تو نیست؛ اما هنوز کنگره را باور نداشتم و با خودم می‌گفتم مسافرانی که درمان شده‌اند دروغ است و دارند بازی درمی‌آورند و ...

من ۸ سال بود که قرص اعصاب می‌خوردم. یک روز به خودم گفتم تا کی می‌خواهی به خوردن این قرص‌ها ادامه بدهی؟ مادرم وقتی حال خراب مرا می‌دید می‌گفت: کنگره برای تو ساخته شده است. به کنگره آمدم و بعد از 4 ماه با ایجنت همسفر زهرا در مورد داروهایم صحبت کردم، ایشان به من گفتند تا کی می‌خواهی به خوردن آن‌ها ادامه دهی؟ تو جوان هستی و ... گفتم: می‌ترسم نخورم و حالم خراب‌ شود.

ایشان به من گفتند: نگران نباش، کمکت می‌کنیم و به دستور ایشان شروع به خوردن D.sap کردم و واقعاً تأثیر داشت و خیلی حالم با خوردن آن خوب شد. کولیت روده‌ داشتم و دکترها می‌گفتند به‌خاطر استرس است و چون در کنار D.sap دارو می‌خوردم، متوجه تاثیرات آن نبودم تا این‌که با کمک همسفر خاطره و راهنمایی ایشان توانستم داروهایم را تیپر کنم و حالم روزبه‌روز بهتر شد.

توسط مادرم با حرف‌های قشنگی که در مورد لژیون سردار می‌زد با این لژیون کمی آشنا بودم و به خودم می‌گفتم بیا و در گل‌ریزان شرکت کن. هر هفته می‌خواستم کارت بکشم؛ اما هربار چیزی مانع من می‌شد. آدم فوق‌العاده ولخرجی بودم و پس‌انداز کردن را بلد نبودم تا این‌که بعد از مدتی رفتم و 2 میلیون تومان کارت کشیدم، حالم خیلی خوب شد و حس عجیبی داشتم.

روز پنج‌شنبه قبل از این‌که به کنگره بیایم، راهنما همسفر زهرا پیام دادند که خدمت دبیر لژیون را اگر تمایل دارم قبول کنم، استرس داشتم و می‌ترسیدم؛ چون سفر اولی هستم نتوانم درست انجام بدهم؛ اما یک حسی از درون گفت که بگویم حتماً. آماده رفتن به کنگره شدم و می‌خواستم مانتوی رنگی بپوشم؛ اما صدایی از درون گفت، مانتوی سفیدت را بپوش.

وقتی به کنگره رسیدم، مرزبان همسفر راشین داشتند خدمت‌‌ها را می‌دادند که با خودم گفتم تو نمی‌توانی و رفتم نشستم. چند دقیقه‌ای بعد بلند شدم و به سمت همسفر راشین رفتم. ایشان خدمت مهمانداری را به من دادند؛ مثل این‌که این خدمت روزی من بود.

چند لحظه از جلسه گذشته بود که پیامی روی گوشی من آمد و دیدم به حسابم پول واریز شده است که بی‌درنگ رفتم و 1 میلیون تومان دیگر کارت کشیدم و عضو لژیون سردار شدم. معجزه کنگره را با چشمانم دیدم و فهمیدم اگر در راه مستقیم باشم و فرمانبردار باشم و خواهان حال خوش باشم، هر روز کنگره معجزه است و از این‌که خدمت به سراغم آمده بود تمام وجودم پر از بغض بود و خداوند را بابت این‌که بهترین مسیر را سر راه من قرار داد شکر کردم و خواستار عمری با عزت برای مهندس حسین دژاکام شدم.

نویسنده: همسفر انیس رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
رابط خبری: همسفر غزل رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر مائده 
ارسال: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .