جملات هر چند طولانی، نمیتواند احساس قلبم را بیان کند؛ باید دفتری صد برگ بود برای هر بخش. با لبخندت دلگرمم میکنی، خنده لبانت رنگ میبخشد به ترس خاکستری قلبم.
هر بار دیدنت به من یادآوری میکند؛ هستی همچو چتری محافظ، همچون دوستی پرمهر، همچون قلبی پر عشق، نمیدانم چگونه در چند سطر کوتاه، کلماتی که از قلبم میآید توسط یک خودکار ساده بر روی کاغذی سفید بنویسم تا بتوانم بگویم آنچه از قلبم بیرون میآید، بسیار سخت است؛ ولی میدانم تو همان هستی که وقتی میبینمت میخندی؛ لبخند تو آرامش را به وجودم هدیه میدهد.
میدانم تو همانی که با دیدنت در ذهنم تداعی میشود «فرشته محافظ» هر پیام یا کتابی را جُستم، نتوانستم حرف دلم را بیابم که به زیبایی نُقل حال دلم باشد؛
پس قلم در دست گرفتم و روی کاغذ به حرکت در آوردم تا تمام سلولهایم بنویسد، فرشته محافظ من، کارهایی که میکنی خارج از انتظار است؛ ولی تو با سخاوت از خود گذشتگی با عشق، آن را انجام میدهی تا حس آرامش من بر هم نخورد، این بسیار باارزش و غیرقابل چشم پوشی است. از تو برای همه چیز سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر کوثر رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون سوم)
ارسال مطلب: همسفر زهرا دبیر سایت
نمایندگی همسفران شعبه فردوسی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
76