وادی هفتم میگوید: «رمز و راز کشف حقیقت، در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری، آنچه برداشت مینمائیم.» حقیقت چیست؟ در سیدی «حقیقت» استاد امین میفرمایند: «بعضی تصور میکنند حقیقت آن چیزی است که به نفعشان است و خواستههای آنها را برآورده میکند، معقول یا نامعقول، حال کسی که این تعریف را بپذیرد، برای آن لباسی میدوزد که خواستههای او را برآورده کند، آن وقت هر تفکری که با آن لباس همخوانی داشته باشد، میشود درست؛ درغیراینصورت اشتباه است.»
تعریف حقیقت در خود کلمه حقیقت نهفته است؛ یعنی آنچه حق است، راستین و درست است یا حقیقت آن چیزی است که با قوانین هستی هماهنگ است؛ پس هر چیزی که بر راستی و درستی استوار است، حقیقت است و یکی از این حقایق کاهش رنج بشر است. کشف این حقیقت و رسیدن به آن کار هر کسی نیست؛ اما بودند و هستند انسانهایی که این مسئله دغدغه هر لحظهشان بوده و هست؛ ازجمله این افراد مهندس حسین دژاکام هستند که چون خود از زندگی محروم شده بودند بر یافتن راه و رسیدن به حقیقت کاهش رنج بشر همت گماردند، راهی که قبل از آن سالها و حتی قرنها پوشیده بوده است؛ چراکه بهشت را به بها میدهند نه به بهانه.
به فرموده استاد امین انسان باید محرومیت را تجربه کند تا رفتهرفته ظرفیت در او شکل بگیرد و رمز یا کلید راه رسیدن به حقیقت را بیابد. دغدغه آقای مهندس در طول زندگی این بوده که رنجی از انسانها کم کنند چه در ساختن دستگاههای صنعتی و چه برای درمان اعتیاد. ایشان بارها برای ترک اعتیاد اقدام کردند؛ اما نتیجه نگرفتند، شاید باید محروم میشدند تا این اتفاق مهم رقم بخورد.
برای محرم شدن و یافتن راه درست باید حس یا قلب انسان پالایش شود، آقای مهندس با آموزشهایی که از اساتید خود دریافت میکردند و با فرمانبرداری از ایشان، قدم در راه پالایش حس و تغییر خود گذاشتند و رفتهرفته توانستند قدرت تفکری که در ایشان از ابتدا بود را قوت ببخشند و فرماندهی عقل را در وجود خود بیش از قبل جاری سازند، درواقع حاکمیت بر شهر وجودی خود را که در دست مواد مخدر یا اهریمن بود، بازپسبگیرند. DST نهتنها رمز رسیدن به رهایی از چنگال غول اعتیاد است، بلکه شاهکلیدی است که قفلهای چاقی و بیماریهای صعبالعلاج و لاعلاج را باز میکند، مشروط به اینکه برای استفاده از آن، انسان فرمانبردار راهبلدی چون راهنمای خود باشد.
مسئله اینجاست باوجود نمایان شدن راه خروج از تاریکیها، هنوز عده زیادی از انسانها در سراسر جهان در رنج و سختی بهسرمیبرند؛ اما به هر دلیلی که نمیدانم لطف خداوند شامل حال من شده و راه برای من نیز آشکار شده است؛ راهی که نهتنها مسافر مرا به سلامت به مقصد میرساند؛ بلکه کلید یافتن گنج درونم را به من میدهد تا با کشف تواناییهای خود، من نیز به سرمنزل آرامش برسم؛ بنابراین ادب حکم میکند بینای نابینا نباشم که اگر چنین کنم قطعاً این راه روشن از دید من پنهان میشود.
حال چه باید بکنم؟ وظیفهام این است که با کلیدی که به دست من داده شده؛ یعنی همان علم و دانش کنگره، حقیقت را درست معنا کنم، حقیقت برای من آن چیزی نیست که به نفع من است، حقیقت این است که گاهی باید از خود بگذرم، از وقت و مالم تا به دیگران هم نفعی برسد؛ چراکه خیلیها از منافع خود گذشتند تا این راه برای من هموار شود.
برای این منظور قدم اول این است که با دانشی که دریافت میکنم در جهت تغییر خود بکوشم، اگر در خلقوخوی من در جهت مثبت تغییر ایجاد نشود از آن کلیدی که به دست من سپرده شده به درستی استفاده نخواهم کرد؛ یعنی به جای اینکه خود مسیر درست را طی کنم به قضاوت دیگران مینشینم که فلانی منیت دارد یا کافر است و...؛ پس باید با این دانش در کسب معرفت و دانایی بکوشم، دراینصورت خود نیز برای یافتن و رسیدن به حقایقی مانند قدردان بودن و کمک به انسانهای دیگر تلاش میکنم.
هر آنچه امروز در اختیار دارم را روزی میگذارم و میروم؛ چون انسان مالک هیچ چیز نیست، جز عشق و محبت. من نیز شاگرد مکتب عشق و محبت هستم، محبت و عشقی که راهنمایانم به من ارزانی داشتند، در هیچ مدرسه و دانشگاهی یافت نمیشود، حال باید جا پای ایشان بگذارم. لژیون سردار یکی از جاهایی است که در آن محبت متبلور میشود؛ البته نه محبت به دیگران که در ابتدا محبت و خدمت به خودم است، درواقع با این عمل بذری را میکارم به امید اینکه مطلوبترین آن به دستم داده شود، قطعاً چنین خواهد بود؛ چراکه با ورود به این لژیون و حضور به موقع در آن از آموزشهایی که در جهت ساختن، توانمند شدن و تغییر نگرش خودم است برخوردار میشوم، ازطرفی میتوانم نقشی هرچند کوچک در به انجام رسیدن تحقیقات و چاپ مقالات کنگره که همه در جهت کمک به انسانهاست، داشته باشم که اینها همه بهنوعی پیمودن مسیر برای رسیدن به حقیقت است.
آقای مهندس در سیدی «هیچی» فرمودند: «وعده خداوند دروغ نیست، اگر درست عمل کنیم، بهترین به دستمان داده خواهد شد.» درست عمل کردن؛ یعنی اجرا کردن فرامین الهی؛ یعنی کفر نورزیدن، خیرخواه دیگران بودن، منفعتطلب نبودن و...؛ پس به خودم یادآور میشوم مباد که با پرداختن به خودت، فراموش کنی چه قدمهایی برداشته شده و چه کسانی از خواستهها و حتی زمانی که میتوانستند به خانواده خود اختصاص دهند، گذشتند تا تو بتوانی طعم آرامش را بچشی. من باشم یا نباشم به قول راهنمایم همسفر سحر مشعل کنگره هرگز خاموش نخواهد شد؛ اما مهم این است من نیز در روشن نگه داشتن این مشعل، نقشی داشته باشم. مسئله مهمی که باید به آن توجه کرد فهم و درک این موضوع است که انسان بیجهت خلق نشده، زندگی ادامهدار است، در هر لحظه از زندگی بر سر دو راهی یا چند راهیهای انتخاب قرار میگیرد که گاهی باید با سخنی تعیین مسیر کند و گاه با گام نهادن در راه، فرقی نمیکند، مهم این است که درست باشند و انسان خود را مسئول انتخابهای خود بداند و تلاش کند کاری را به انجام برساند که خیر و برکت آن هستی را فراگیرد.
«حقیقت در ادامه و اعمال نقاب از رخ برمیگیرد. انجامها انجام میگیرد، در حرکت خود هیچ تردیدی راه ندهید که مسافرین دیگر، در تکمیل سقفهای مرفوع با شما همنوا خواهند شد، فر انسانهای بر باد رفته و در خاکسترها مدفون شده مانند گنجی به صاحبان اصلی آنها پس داده خواهد شد، مشروط به اینکه خود را طلب نمایند.»
نویسنده: دنور راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم)
ویراستار: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سیرجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
180