English Version
This Site Is Available In English

اگر می‌خواهم رهبری کنم، باید فروتنی، تواضع و خدمت را در دل فرماندهی جای دهم. (نمایندگی نسترن اصفهان)

اگر می‌خواهم رهبری کنم، باید فروتنی، تواضع و خدمت را در دل فرماندهی جای دهم. (نمایندگی نسترن اصفهان)

به نام قدرت مطلق الله

سلام دوستان، سارا هستم یک مسافر.

مسافر خسته‌ای که کشتی وجودش در امواج پُرتلاطم اعتیاد، چون زورقی شکسته، هر لحظه به این‌سو و آن‌سو کشیده می‌شد و به تخته‌سنگ‌ها برخورد می‌کرد؛ و بدون آن‌که راهی برای خروج از درد و رنج موجود بیابد، سرگردان و نومید در میان آن همه هیاهو، تنها خداوند را فرا می‌خواند تا شاید کورسویی از نور برایش نمایان شود و آن بَلَم شکسته را، هرچند ناتوان، به ساحل برساند.

امروز، وقتی به دستور جلسه «از فرمان‌برداری تا فرماندهی» فکر می‌کردم، در درون خود، سفری کوتاه اما عمیق را آغاز نمودم.

فهمیدم که فرماندهی تنها به معنای دستور دادن نیست، بلکه یعنی بلد بودنِ راه، مسئول بودن برای جمع، و ایستادن در جایگاهی که هم روشناییِ تفکر می‌طلبد و هم صبر و تعقل.

فرمان‌برداری نیز فقط اطاعت کورکورانه نیست، بلکه یعنی اعتماد کردن، یاد گرفتن، و عبور از غرور و منیت تا رسیدن به مرحله‌ای از رشد و تکامل؛ که مقصود از خلقت انسان، همین ارتقاء و خدمت به بشریت است.

من، سارا، در مسیر زندگی بارها متوجه این امر مهم شده بودم که تا فرمان‌برداری را نیاموزم، هرگز یک فرمانده واقعی و کارآزموده نخواهم شد. کسی می‌تواند فرمانده باشد و لذت عمیق آن را درک نماید، که روزی درد فرمان‌برداری را کشیده و بهای آن را پرداخت کرده باشد. در واقع، سختی‌ها و مشقات را لمس کرده و معنای اطاعت عاشقانه را با تمام وجود فهمیده باشد.

فرماندهی، برای من به معنای کنترل زندگی‌ام بود. برایم حکم پادشاهی داشت؛ پادشاهی بر سرزمین و شهر وجودم؛ جایی که هر فرمانی می‌دهم، اعضای بدن مطیع و فرمان‌بردار باشند و فرامین را اجرا نمایند. اما طولی نکشید که این قدرت و این فرماندهی از من سلب شد و تمام و کمال در اختیار مواد مخدر قرار گرفت.

به یاد دارم که چگونه در جلسات، با دیگران تجربیات خود را به اشتراک می‌گذاشتم و از دیگران یاد می‌گرفتم. این تبادل احساسات، به من قدرت می‌بخشید.

هر بار که بر چالش‌ها غلبه می‌کردم، احساس می‌کردم قوی‌تر شده‌ام. یاد گرفتم که از شکست‌ها درس بگیرم و به سوی موفقیت گام بردارم. گاهی اوقات، درد و رنج به سراغم می‌آمد؛ اما هر بار که به راهنمای خوبم، خانم بیتا، و اعضای کنگره نگاه می‌کردم، متوجه می‌شدم که تنها نیستم.

این سفر، سفری به سوی عشق و حرکتی در راستای نور بود؛ و هرچه در این راه، گام‌هایم را محکم‌تر برمی‌داشتم، به هدف نزدیک‌تر و از عشق بیشتری برخوردار می‌شدم. در نتیجه با خود به صلح می‌رسیدم و عشق من به دیگران، بیشتر و بیشتر می‌شد.

برای من، این دستور جلسه یعنی هماهنگی میان عقل و دل؛ جایی که عقل، فرماندهی می‌کند و دل، فرمان‌برداری. وقتی این تعادل برقرار شود، زندگی رنگ آرامش می‌گیرد و لبریز از شادی می‌شود.

امروز آموختم که فرماندهی بدون عشق، نوعی سلطه‌گری و دیکتاتوری محسوب می‌شود، و فرمان‌برداری کورکورانه و بدون آگاهی، نهایتاً به اسارت و بردگی منجر خواهد شد؛ پس اگر می‌خواهم آزاد باشم و حریت و هویت حقیقی خود را حفظ کنم، باید فرمان‌برداری را با عشق و آگاهی بیاموزم؛ و اگر می‌خواهم رهبری کنم، باید فروتنی، تواضع و خدمت را در دل فرماندهی جای دهم.

در خاتمه، از جناب مهندس دژاکام، محقق بزرگ و کاشف متد DST، اسطوره‌ی انسانیت و بشردوستی، تشکر و قدردانی می‌کنم، و از خداوند متعال برای ایشان و کلیه خدمت‌گزاران راه طریقت، عمری طولانی و مستدام خواهانم.

نگارنده: مسافر سارا، لژیون چهارم، نمایندگی نسترن
ویراستار: مسافر کبری، لژیون یکم، نمایندگی نسترن اصفهان
بازبینی و ارسال: راهنما همسفر سولماز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .