English Version
This Site Is Available In English

حس و حال لژیون سردار

حس و حال لژیون سردار

دلنوشته خودم را با شکرگزاری آغاز می‌کنم؛ یک روز که به‌هم‌ریخته بودم و زندگی بر من سخت می‌گذشت، راهنما به من گفت مریم بابت هر آنچه که در اختیار داری، خدا را شکر کن، هر لحظه شکرگزار باش، قدر هر آنچه که داری را بدان. گاهی شاید زیاد می‌شنوم؛ ولی از این گوش شنیدن و از آن بیرون کردن نبود، این سخن در جانم نشست. خدا را شکر برای داشتن کنگره، خدا را شکر برای داشتن راهنمایم، خدا را شکر برای داشتن لژیون سردار و هزاران شکر دیگر، از کجا بگویم؟ از چه بگویم؟ هنوز اول راه هستم، هنوز راه طولانی در پیش دارم؛ باید بیشتر بدانم، بیشتر بفهمم، بیشتر درک کنم؛ دارم آرام آرام یاد می‌گیرم بزرگ شدن را، بلند شدن را، لژیون سردار جور دیگری به دلم می‌نشیند؛ انگار همه همدیگر را بهتر می‌فهمند؛ انگار سالیان سال با هم آشنا بودند، انگار گم شده خود را یافتم، انگار مانند شیرخواری که بغل مادر آرام می‌گیرد، لژیون سردار چنین آرامشی به جانم می‌بخشد، انگار من را با من آشنا می‌کند. سخت است؛ باور کردن، اینکه تو کسی را نمی‌توانی جز خودت تغییر بدهی، بارها مانند سفال گلی شکستم اما انگار باید برای صدمین بار بشکنی تا باورت شود؛ بزرگان چه می‌گویند تا باورت شود.

آری تو تنها خودت را می‌توانی تغییر بدهی و خانه‌ای که سال‌ها با جهل خودت ساخته‌ای، حالا باید ویران کنی، و درد دارد؛ این ویران کردن، شاید فکر می‌کردی آری تمام شد، تمام غصه‌ها یک شبه قرار است حل شود؛ اما جلوتر که رفتی دیدی نه باید تمام آن شب‌ها، روزها که رفتی برگردی تا بتوانی آن خانه را آباد کنی، تا با آباد کردن آن همه آنچه اطراف تو است آباد خواهد شد. سردار امید میدهد؛ امید رهایی، آزادی، پرواز کردن، درخشیدن، امید را برایم پر رنگ کرد؛ گفت وعده خداوند دروغ نیست، از تو حرکت از خدا هم برکت. یادم می‌دهد دعا کردن را، خواستن را، خدمت کردن را. در لژیون سردار طعم دیگری برایم دارد؛ خدا را شکر، که به عنوان عضو کوچکی در لژیون سردار برای خدمت انتخاب شدم. آن روز حس و حال خوبی داشتم؛ چون نگران بودم، نگران از دست دادن؛ اما سردار جور دیگری برایم رقم زد. قبل از ورودم وقتی برایم از لژیون سردار می‌گفتند، خیلی متوجه نمی‌شدم؛ ولی وقتی وارد شدم تازه درک می‌کنم چه می‌گویند؛ چون تازه می‌فهمیدم بخشش یعنی چه؟ محبت و مهربانی بلاعوض یعنی چه؟ امیدوارم روزی بتوانم دستی بگیرم، قلبی به دست آورم، دلی شاد کنم و بخشیدن را یاد بگیرم.

نویسنده و رابط خبری : همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
ارسال : همسفر شیدا رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون یکم) دبیرسایت
همسفران نمایندگی رودهن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .