قبل از ورودم به کنگره پر از ترس و ناامیدی بودم. احساس پوچی میکردم و هیچ امیدی به آینده نداشتم، امید نداشتن به آینده من را بیهدف و بیانگیزه کرده بود. هیچ شوقی برای برنامهریزی نداشتم، روزهایم کسلکننده و خستهکننده شده بود، انگار در یک زندان بزرگ بدون هیچ روزنهای اسیر شده بودم و هیچ راه نجاتی وجود نداشت؛ اما با ورود به کنگره۶۰ و تحت آموزش قرار گرفتن، حس کردم میتوانم از این تاریکی که در آن فرورفتهام بیرون بیایم و بذر امید درونم کاشته شد.
رفتهرفته چشمانم پر از شوق شد، روشنایی را دیدم و امیدواری شد بزرگترین و بهترین اتفاق زندگیام. کمکم نسبت به آینده خودم و مسافرم هدف و انگیزه پیدا کردم.
آموزشهای کنگره، مسیر رهایی از اعتیاد و بازگشت به زندگی سالم را به من و مسافرم نشان داد. از آن جایی که فکرش را هم نمیکردم بعد از رهایی مسافرم، جز خدمتگزاران کنگره شدیم که شوق من را چندین برابر کرد و فهمیدم واژهی صبر چقدر زیباست، چیزی که تا قبل از کنگره برایم بیمعنی بود، صبر کردم و نتیجه زیبای آن را دیدم. وقتی وارد کنگره شدم چند تغییر مهم درون خودم و زندگیام احساس کردم.
قبل از کنگره، همیشه احساس استرس و نگرانی میکردم؛ اما در کنگره، یاد گرفتم چگونه با شناخت خودم و حمایت دیگران، احساس آرامش بیشتری پیدا کنم. مسافرم هم در این زمینه مثل من بود و خوشبختانه هر دویمان در کنگره رشد خوبی داشتیم.
قبلاً احساس میکردم که نمیتوانم تغییر کنم یا به هدفهایم برسم؛ ولی به برکت کنگره، آموزشها و تفکرات ناب آقای مهندس، اعتمادبهنفس پیدا کردم و متوجه شدم که با تلاش میتوانم به اهدافم برسم. این تغییرات به من و مسافرم کمک کرد تا زندگی بهتری داشته باشیم و به سمت تعالی و رشد حرکت کنیم.
حس میکنم که فرصت خدمت، یک هدیه الهی است که باید من و مسافرم قدردان آن باشیم و در این مسیر، تلاش کنیم با آموزشهایی که از کنگره فرا گرفتهایم، به دیگران کمک کنیم تا آنها نیز بتوانند طعم شیرین رهایی را تجربه کنند. از آقای مهندس تشکر میکنم که این حسهای زیبا را به ما هدیه دادند. امیدوارم در کنگره بمانم و همیشه خدمتگزار باشم.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دنا
- تعداد بازدید از این مطلب :
98