پیام سیدی پرواز: برای ساخته شدن باید بیاموزیم تا به درجهای که ممکن است و بدون هیچ خوفی جلو برویم؛ باید بدانیم که سختی هست؛ اما با ساختهشدن سنگها را میشکافیم تا ناممکنها را ممکن بسازیم. تو در مکانی بودی و اکنون باید به جایگاه خود نظر بیندازی، از نقاط مختلف گذشتی؛ باید جهشی بیابی و مانند پرندگان سبک به آشیانههای سماوی نزدیک شوی.
هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسد که زندگی من به دو بخش تقسیم شود: پیش از فهمیدن و پس از فهمیدن. همیشه تصور میکردم زندگی برای همه همینقدر سخت و پر از تنهایی است؛ چون با تمام وجود به مسافرم اعتماد داشتم و چشمبسته، تمام حرفهایش را باور میکردم. من اعتیاد مسافرم را متوجه نشده بودم و همین ندانستن تا مدتها عذابم میداد. عصبانیت از خودم، غم شکستن اعتماد و حس عجیب بیپناهی، همگی با هم روی دلم سنگینی میکردند.
وقتی متوجه شدم که مسافرم مسیر درمان را آغاز کرده، با خود گفتم: شاید این راه، هم برای اوست و هم برای من. بیآنکه دقیق بدانم کجا میروم، قرار است چه کاری انجام دهم و با چه چیزهایی مواجه خواهم شد، همراه شدم؛ فقط یک چیز را خوب میدانستم، دیگر نمیخواستم در آن حال بمانم. میدانستم تا زمانیکه خودم نخواهم، هیچکس نمیتواند مرا از حال بدی که دارم نجات دهد.
قدم گذاشتم در مسیری که در ابتدا تاریک بود، گیج و دلشکسته بودم. اوایل سفرم عجیبترین روزهای زندگیام را گذراندم؛ اما کمکم انگار نوری پیدا شد. نه اینکه همهچیز درست شده باشد؛ نه، اعتمادم هنوز مثل قبل نیست. خاطرات تلخ روزهای تنهایی هنوز پررنگ هستند؛ اما در مسیر کنگره آرامتر شدم. در طوفان زندگی، با کمک راهنما، استادان جلسه و حتی مشارکتها یاد گرفتم چطور از موج عبور کنم، نه اینکه با آن غرق شوم. فهمیدم فقط من نیستم که اینقدر شکسته و تنها بودهام و این، قوت قلبی بود برایم از اینکه دیگر تنها نیستم.
تغییر در زندگی من، درست از همانجایی آغاز شد که متوجه شدم صرفاً دنبال راه بودن، کمکی به من نمیکند. از صبح تا شب فکر کنم که «چه باید کرد؟» اتفاقی نمیافتد؛ باید عمل کنم؛ حتی با درد، حتی با اشک، حتی با غم. باید حرکت کنم و به دنبال درمان حال بد خود باشم.
کنگره به من یادآوری کرد که زندگی، هرچقدر هم جلوتر برود ممکن است چالشها، سختیها و مشکلات بیشتری را در مسیرت قرار دهد؛ اما اگر جا بزنی، بازگشت به مسیر، خیلی سختتر از قبل میشود. در کنگره یاد گرفتم رهایی در نشستن نیست. در این نیست که فقط از صبح تا شب بنشینی و فکر کنی. رهایی از تاریکی، در حرکتکردن است؛ باید حرکت کنم و در این حرکت، سنجیده و با تفکر قدم بردارم. دریافتم که همسفر شدهام؛ نه فقط برای مسافری که نیاز به درکشدن دارد، بلکه برای نجات همسفری که بیش از یک مصرفکننده، غرق در تاریکی بوده و متوجه آن نبوده است.
نویسنده: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زالپارس مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
254