روزهای اولی که به اصرار مسافرم به کنگره میآمدم، در دل خود گریه و زاری میکردم خدایا کجای این مسیر زندگی را اشتباه رفتـهام که حال و روز من شده نشستن روی صندلی که اصلا اعتقادی ندارم. اصلا باورم نمیشد حال مسافرم خوب نیست همیشه فکر میکردم همه کارهایی که میکند درست و حساب شده است. ماههای اول سفر تازه متوجه شدم که مسافر من آنقدر حال روحی و درونی ایشان بد بوده که اصلا نمیدانسته چه کاری برای زندگی خوب و چه کاری بد است. به عبارتی خود نیز نسبت به حال درونی مسافرم در جهل بودم. مسافر من خوب صحبت میکرد؛ ولی عملی در کار نبود. چیزی که همیشه بابت آن اذیت میشدم اواسط سفر متوجه شدم من هم در آن شرایط سختی که برای زندگی من پیش آمده بهخاطر تمام تصمیمات اشتباه مسافرم من هم دخیل بودم؛ چون باور نداشتم که مسافر من نیز میتواند اشتباه کند. الان بعد از گذشت حدود یک ماه از رهایی مسافرم و برخورد و حرفهایی که میزند از خداوند سپاسگزارم که این مسیر را برای زندگی من و دخترم باز کرد. مسافرم برای انجام هر کاری قبل از تصمیم اول توکل بر خدایی میکند که مطمئن است حواسش به او هست بعد همه جوانب کار را میسنجد در آخر تصمیم میگیرد چیزی که من همه این سالها محروم بودم. خدایا شکرت
نویسنده: همسفر وحیده رهجوی راهنما همسفر نسرین(لژیون اول)
رابط خبری: همسفر شادی رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون اول)
ویرایش: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اسلامشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
68