سلام دوستان رضا هستم یک مسافر.
حدود سه ماه قبل یکی از دوستان پیام درمانش را به من رساند داد و پیامش برایم بسیار و بسیار دلنشین و زیبا بود. آن ایام در طول روز دقایقی بسیار کوتاه شادی کاذب و دیگر ساعات روز غم و ناامیدی مطلق بود. بااینکه همهچیز مهیا و هیچ کم و کسری نبود و حتی به خودکفایی کامل در تولید مواد مصرفی خویش رسیده بودم، دلیلی برای امید و شادی پیرامون زندگی خود نمیدیدم. بههرحال با دنیایی مملو از تردید و پرسشهای گوناگون اجازه ورود به کنگره را دریافت نمودم. اما میدانستم که در کار گروهی انسان بهمراتب موفقتر عمل میکند. هنگام شروع وقتی در لژیون تازه واردین دوست و برادر عزیزم آقا مجید در مورد قوانین و شرایط کنگره60 برایم توضیحاتی داد، همان مقدار اندک امید که در من زنده شده بود بهیکباره پر کشید و مرا در ناامیدی و تاریکی فروبرد. بهواسطه شرایط کاری تنها سه ماه زمان برای فعالیت در کنگره60 را داشتم؛ همین موضوع را با مسافر مجید عزیز در میان گذاشتم، جواب این بود: " شما سه ماه زمانداری، من پیشنهاد میکنم که اگر حتی یک ماه همزمان داری ارتباط خود را با کنگره قطع نکن و با باور راه خود را ادامه بده معجزههای کنگره را یکی پس از دیگری خواهی دید."
البته که با بی نظمی کامل و ترس و تردید انتخاب راهنما و لژیون کردم .تنها بعد از گذشت چند روز اولین معجزهای که البته برای خیلی از اطرافیان خندهدار و مضحک است، برایم اتفاق افتاد بدون اینکه کسی به من امر کند نظم در زندگی من (چه داخل کنگره و چه خارج از کنگره) به اجرا درآمد ساعت و قرار برایم معنای جدید گرفت. لباس سفیدی که برای دامادی بهزور و با ناراحتی تن کردم اکنون از روز قبل درصدد شستشو شو و اتو کردنش برمیآمدم تا مثل همه دوستان با ظاهری آراسته در کنگره حضور پیدا کنم چه دلنشین، رضایی که نمیدانست آویز لباس برای چه اختراعشده و بعد از ورود به منزل هرکدام از لباسهایش را به گوشهای پرت میکرد، حال از روز قبل به فکر شستشو و اتو کردن لباسهای خود میافتد.
باگذشت تنها چند روز تغییرات مشهود است و بسیار بزرگ؛ اما در برابر مجموعه بزرگ کنگره60 مثل قطره ایست در مقابل دریا و این تازه شروع تغییرات و سفر است. رفتهرفته باراهنمای دوم خود یعنی سی دی، یا همان فایلهای صوتی آموزشی جناب مهندس دژاکام آشنا شدم. نتبرداری و رونویسی از فایلهای صوتی که در نگاه اول و برای شروع کاری خیلی سخت، طاقتفرسا به نظرم میآمد را شروع کردم. اما با شروع نوشتن روزنههای نور شروع به روشن کردن مسیر تاریک زندگیام کرد؛ ولی فقط به همینجا ختم نمیشد، آن رضای گوشهگیر و منزوی که سالها از حضور در اجتماع ترس داشت، به چالشی جدید و دلهرهآور دعوتشده بود.، صحبت و مشارکت در مورد برداشت خود از سی دی چهکار سخت و ترسناکی!
ممنون از راهنمای عزیزم علی آقا که باور اینکه صحبت کردن در جمع اوایل برای همه کاری سخت و دلهرهآور است را در من زنده کرد و حالا با چند بار مشارکت میبینم چهکار لذتبخش و چه هدیهای بزرگی است صحبت کردن و به اشتراک گذاشتن احساسات با جمع. حال با نوشتن فقط چند سی دی و نکته برداری و به اشتراک گذاشتن و صحبت کردن در مورد آن و به اجرا درآوردن حتی نکاتی اندک از آن آموزشها، در مسیر زندگیام چه تغییرات عظیمی رخ داد. آری امروز من بااینکه در آغاز سفر هستم و بسیار آموختنی را هنوز نیاموختهام، با نوشتن تنها چند سی دی و تحقیق در مورد آن آنچنان تغییرات در زندگیام پدیدار گشته که جز به معجزه و لطف و محبت پروردگارم گمان نمیبرم. حال در اکثر مراحل ادب سرلوحه کار، تفکر و اندیشه قبل از انجام کار، تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف، مسئولیتپذیری، نظم، گذشت و بخشش و امید به لطف خداوند در تمام مراحل، تنها بخش کوچکی از آموزشهای من از طریق کنگره60، راهنما و نوشتن مطالب سیدیها است.
امروز رفتهرفته معجزاتی که راهنمای تازه واردین محترم، مسافر مجید عزیز به من وعده داده بود را یکی پس از دیگری نهتنها میبینم بلکه با چندین هزار میلیارد سلول بدنم لمس میکنم و دیگر بجای اینکه چنددقیقهای از طول روزم را به شادی کاذب بگذرانم تنها چند دقیقه کوتاه ناراحت و ناامیدم و دیگر تمامی لحظات روزم را شاد و پرانرژی میگذرانم. اکنون به هر سو که مینگرم دلایلی بسیار برای شکر و سپاسگزاری از خداوند متعال را میبینم و امیدوارم همانگونه که لطف خداوند شامل حال من شد و مرا با کنگره آشنا کرد، به من قدرت بدهد که تا آخر این سفر پرنیرو و ثابتقدم باشم.
در آخر ممنون و متشکر که به دلنوشته بنده توجه نمودید و عذرخواهی میکنم اگر نتوانستم آموزشهایی رو که فراگرفتم درست به رشته تحریر درآورم ..
نگارش: مسافر رضا (لژیون یکم)
عکس: مسافر علیرضا (لژیون ششم)
تهیه: مسافر متین (لژیون دوم) مسافر احمد ( لژیون دوم)
تایپ، تنظیم و ارسال: مسافر سینا (لژیون یکم)
گروه خبری نمایندگی محمدی پور قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
127